سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دوشنبه 91 مرداد 9 , ساعت 9:12 عصر

عمریست در هوای خودت گریه میکنی

عمریست با نوای خودت گریه میکنی

گاهی کنار تربت مخفی مادرت

بر خاک آشنای خودت گریه میکنی

یک شب کنار پنجره فولاد میروی

با حاجت و دعای خودت گریه میکنی

شبهای جمعه زائر شش گوشه میشوی

با یاد کربلای خودت گریه میکنی

با خواندن زیارت ناحیه تا سحر

با سوز روضه های خودت گریه میکنی

لایق نبوده ایم انیس غمت شویم

با درد و غصه های خودت گریه میکنی

ما که اهمیت به غیابت نمیدهیم

از غربتت برای خودت گریه میکنی

هرهفته نامه های مرا میزنی ورق

بر حال این گدای خودت گریه میکنی

کس تاب آن نداشته هم گریه ات شود

تنها تو پا به پای خودت گریه میکنی

رضا رسول زاده

 

باز آمدم که درد دلم را دوا کنی

تا بلکه بیشتر دل من مبتلا کنی

بازآمدم که باتو کمی درد دل کنم

شاید مرا ز بغض گلویم رها کنی

خواهم ز فاطمیه بگویم برای تو

باید دوباره مجلس روضه به پا کنی

سخت است خواندن این روضه ها بیا

تا با زبان خود سر این روضه وا کنی

فصل عزای مادرت آمد شتاب کن

باید بیایی و طلب خون بها کنی

آن شب غرور مادرتان پشت در شکست

آقا بیا که حق عدو را ادا کنی

زهرا که رفت هم نفس چاه شد علی

تا دق نکرده است تو باید دعا کنی

آقا مدینه مجلس گریه به پا مکن

باید وگر نه گریه ی خود بی صدا کنی

یعنی شبیه فاطمه مجبور می شوی

بیرون شهر کلبه ی احزان بنا کنی

مهدی چراغ زاده

 

اگر ز قافله دوریم، خوب می دانیم

ولی به لطف تو هر سال جا نمی مانیم

و باز هم به نگاه محبتت امسال

کنار سفر? این فاطمیه مهمانیم

هزار فاطمیه رفته و نیامده ای

نگو که باز بدون تو روضه می خوانیم

بیا که در گذر گردباد این دنیا

در انتظار شروع بهار و بارانیم

قسم به ساحل چشمان ابری ات عمریست

به لطف بارش چشم شماست گریانیم

و گرنه مثل بیابان خشک دل هامان

فقیر روزی این سفره های بی نانیم

از اینکه بار غم مادر تو را دنیا

به دوش برد، ولی خم نگشت حیرانیم

به انتقام غم صورت کبود بیا

که ما کنار شما پیرو شهیدانیم

 

 

آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد

شاید دعای مادرت زهرا بگیرد

آقا بیا تا با ظهور چشمهایت

این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد

آقا بیا تا این شکسته کشتی ما

آرام راه ساحل دریا بگیرد

آقا بیا تا کی دو چشم انتظارم

شبهای جمعه تا سحر احیا بگیرد

پایین بیا، خورشید پشت ابر غیبت

تاقبل از آن که کار ما بالا بگیرد

آقا خلاصه یک نفر باید بیاید

 تا انتقام دست زهرا را بگیرد

 علی اکبر لطیفیان

به لحظه ای که در آن شعله ها نوا کرده

برای آمدنت مادرت دعا کرده

برای اینکه بگیری تو انتقامش  را

میان نافله هایش چه ناله ها کرده

اگر که شیعه شدیم اعتقاد مااین است

به یمن توست به ما هم گر اعتنا کرده

تو گفته ای که بود الگوی تو مادر تو

همان که شیر خدا بر وی اقتدا کرده

هزار سال گذشته هنوز عزاداری

تمام عمر تو را غصه اش عزا کرده

شنیده ام که بدست شماست پیرهنش

نگه به پیرهنش بادلت چها کرده

برای زخم کبودش بیار دارویی

همان که بهر ظهورت خدا خدا کرده

جواد حیدری

ای روشنایی سحر فاطمیه ام

صاحب عزای خونجگر فاطمیه ام

ایام میروند به امید دیدنت

یک بار رد شو از گذر فاطمیه ام

دست مرا بگیر و به دنبال خود ببر

تا با تو طی شود سفر فاطمیه ام

آقا گناه روزی چشم مرا گرفت

رزقی بده به چشم تر فاطمیه ام

با خود همیشه گفته م آیا نمی شود

دیدار روی تو ثمر فاطمیه ام

وقتی شنیده ام که میایی به روضه ها

هرشب اسیر و در به در فاطمیه ام

پایان راه سینه زنیها شهادت است

ای کاش گل کند هنر فاطمیه ام

در میزنم که اذن عیادت دهی به من

با این امید پشت در فاطمیه ام

 محمد علی بیابانی

دلهای ما لب تشنه‌ی باران نورت

چشم انتظار صبح زیبای ظهورت

می باری عطر روشنای صبح دم را

بر جاده های شب زده وقت عبورت

ما را ببر با خود به دیدار خداوند

از سمت سهله جمکران، از کوه طورت

آقا اگر هم قلب ما از جنس سنگ است

شاید شود نیمه شبی سنگ صبورت

هر روز بین کوچه های فاطمیه

لبریز ماتم می شود چشم غیورت

صاحب عزا با واهمه می خوانم امشب

مرثیه های مادرت را در حضورت

حس می کنی آن التهاب شعله ها را

لحظه به لحظه ، مو به مو ، صورت به صورت

هر روز قبر بی نشانی ندبه دارد

چشم انتظار صبح زیبای ظهورت

یوسف رحیمی

شکر می گویم خدا را چون که خوان فاطمه

باز هم گسترده شد بر شیعیان فاطمه

فاطمیّه آمد و دست مرا زهرا گرفت

تا که باشم چند روزی میهمان فاطمه

در میان مصحفش نام مرا هم او نوشت

روزی ام شد نوکریِ آستان فاطمه

با همه روی سیاهم آبرویم را نبرد

شد نصیبم موج عفو بی کران فاطمه

بر تنم رخت سیاه نوکری پوشیده ام

تا کمی باشم شبیه کاروان فاطمه

ما همه فرزند و او هم مادر ما شیعه هاست

شکر حق هستیم ما از دودمان فاطمه

آمدم هیئت برای مادرم گریه کنم

گریه بر عمر کم و قدّ کمان فاطمه

بسته ام احرام اشکم را که باشم مرهمش

در طوافم من به دور آشیان فاطمه

چند روزی می شود که مادرم در بستر است

بوی آتش می دهد باغ جنان فاطمه

انتقام او به دست ذوالفقار مهدی است

مهدی زهرا بیا... آقا... به جان فاطمه

با ظهور تو گره از کار شیعه وا شود

می شود پیدا مزار بی نشان فاطمه

 محمد فردوسی

 
 ای یادگار فاطمه که داغدیده ای

در بستری ز غصّه و غم آرمیده ای

آقا سرت سلامت از این که به دوش خود

بار بزرگ ماتم مادر کشیده ای

بی مادری برای تو درد بزرگی است

طعم فراق مادر خود را چشیده ای

شب های فاطمیّه دلت غرق غم شود

تو غصّه دار مادر قامت خمیده ای

قربان شال مشکی و چشمان زخمی ات

آخر مگر چه واقعه ای را تو دیده ای ؟

دارد نفس نفس زدنت می رسد به گوش

از بس میان کوچه و خانه دویده ای !

وقتی که ناله می زنی:" ای وای مادرم "

گویا صدای مادر خود را شنیده ای

هر روز و شب به یاد غمش گریه می کنی

بر جان خود بلای عظیمی خریده ای

آخر چرا به درک وصالت نمی رسم

آقا گمان کنم که ز من دل بریده ای !!!

محمد  فردوسی

منی که روز و شب از اشک، چاره می نوشم

دلم گرفت، از این روزهای خاموشم

فراغتی که فراق تو را ز پی دارد

هزار مرتبه سنگین تر است بر دوشم

بهار می رسد از راه آن زمانی که

رسد ز کعبه انالمهدی تو بر گوشم

سیاهی دلم از تو اگر چه دورم کرد

میان روضه ولی با تو زود می جوشم

بدون روضه ببین دست های سینه زنم

گرفته زانوی غم را میان آغوشم

هزار شکر که تا چند سال عیدم را

برای مادرت از ابتدا سیه پوشم

بقیع، گریه کن روضه های مادر توست

کنار تربت زهرا مکن فراموشم

محمد بیابانی

بیا بیا که دلم دارد آرزوی تو را

تمام عمر بحق کرده جستوی تورا

اگر به میکده افتادراه من روزی

نمیزنم به لب خویش جز صبوی تورا

خدا نیاورد آن لحظه را که مرگ آید

بدون آنکه ببینم رخ نکوی تورا

گل از لطافت و پاکی اگر چه مشهود است

ندیده در همه ی عمر رنگ و بو ی تورا

جنون گرفته و بالم رها نمی سازد

به حیرتم شدم عاشق ندیده روی تور

به پای محکمه ی حق گناه بی حد است

اگر نداشته باشم دمی وضوی تورا

خوش آن زمان که بیایی به دیدنم آقا

به روی چشم نهم خاک مشکبوی تورا

اگر یقین کنم آقا که جمعه می آیی

رها نمی کنم هرگز دمی صبوی تورا

سرشک تلخ ببارم به یاد بانویی

 که بغض بسته ز داغش ره گلوی تورا

 حبیب الله موحد

تا به کی آقای ما تنهاست یا زهرا مدد

تا به کی آواره در صحراست یا زهرامدد

تا به کی خیمه نشین آستان غیبت است

شیعه را این غصه غم افزاست یا زهرا مدد

ماجرای غیبت از مولای ما آغاز شد

این همان غمهای عاشوراست یا زهرا مدد

قصه ی سرداب هم از بیت الاحزان شد شروع

جای این ویرانه در دلهاست یا زهرا مدد

قصه ی غصب فدک پایان یک سیلی نبود

آری این ارثیه ی طاهاست یا زهرا مدد

دردها تبعیدها زنجیرها آزارها

تا هنوز این ماجرا بر جاست یا زهرا مدد

فاطمی گشتن بنای کربلایی بودن است

چون حسینی بودن از اینجاست یا زهرا مدد

آن مسلمانی که بی مهر تو دارد ادعا

حکم اووالله بی امضاست یا زهرا مدد

 آخر ای منصور از منصور امت دست گیر

نام تو انسیه ی حوراست یا زهرا مدد

گر بیاید انتقامت را بگیرد مهدی ات

بر لبش این زمزمه زیباست یا زهرا مدد

محمود ژولیده

به لحظه ای که در آن شعله ها نوا کرده

برای آمدنت مادرت دعا کرده

برای اینکه بگیری تو انتقامش مرا

میان نافله هایش چه ناله ها کرده

اگر که شیعه شدیم اعتقاد مااین است

به یمن توست به ما هم گر اعتنا کرده

تو گفته ای که بود الگوی تو مادر تو

همان که شیر خدا بر وی اقتدا کرده

هزار سال گذشته هنوز عزاداری

تمام عمر تو را غصه اش عزا کرده

شنیده ام که بدست شماست پیرهنش

نگه به پیرهنش بادلت چها کرده

برای زخم کبودش بیار دارویی

همان که بهر ظهورت خدا خدا کرده

 جواد حیدری

 

شب غمم را سحر نیامد
ز آفتابم خبر نیامد
امید دل از سفر نیامد
به دیده ام اشک، به سینه ام آه
بقیه الله، بقیه الله

فراق برده ز دل شکیبم
تویی حبیبم تویی طبیبم
به تنگ آمد، دل غریبم
ز طول غیبت ز عمر کوتاه
بقیه الله، بقیه الله

به لب دعایم، به سینه آمین
منم ضعیف و غم تو سنگین
به دیده دارم سرشک خونین
به سینه دارم شرار جانکاه
بقیه الله، بقیه الله

به زخم دل ها دواست مهدی
به درد جان ها شفاست مهدی
کجاست مهدی کجاست مهدی
که گشته روزم غروب بی ماه
بقیه الله، بقیه الله

شراره خیزد ز بیت داور
بیا که تنهاست هنوز حیدر
بیا که سوز سینة مادر
کند دعایت به هر سحرگاه
بقیه الله، بقیه الله

شب مدینه سحر ندارد
دگر مدینه قمر ندارد
مگر که زهرا پسر ندارد
ز حال مادر تو هستی آگاه
بقیه الله، بقیه الله

به مادر بی قرینه بنگر
به زخم مسمار و سینه بنگر
به کوچه های مدینه بنگر
که چشم زهراست، هنوز در راه
بقیه الله، بقیه الله
بقیه الله، بقیه الله

ای تمام ایام روز انتظارت
قلب آفرینش گشته بی قرارت
بر لبم ثنایت در دلم شرارت
بی تو در وجودم هر نفس شده آه
یا بقیة الله، یا بقیة الله

با تو فصل پاییز خوش تر از بهارم
بی تو لحظه لحظه حال احتضارم
مانده در گلویم نالة سحرگاه
یا بقیة الله، یا بقیة الله


شادی دو عالم بی تو محنت ماست
جاری از دو دیده اشک حسرت ماست
صبح جمعة ما شام غربت ماست
ای همه کس ما کی می آیی از راه
یا بقیة الله، یا بقیة الله

 
ای چراغ بزم هر سحرگه ما
این دو غصه گشته بی تو همره ما
طول غیبت تو عمر کوته ما
ماه مصر عالم سر زن از دل چاه
یا بقیة الله، یا بقیة الله

 
فاطمه زند از پشت در صدایت
زیر تازیانه می کند دعایت
کز کنار کعبه بشنود ندایت
ای امید زهرا ای امام آگاه
یا بقیة الله، یا بقیة الله

 
ای حسین زهرا تشنة ظهورت
ای جهان خلقت طالب حضورت
کی زند سفیده بامداد نورت
از حرا چو احمد، جلوه ای کن ای ماه
یا بقیة الله، یا بقیة الله

 
ای به لب دعا و ای به دل خروشت
پرچم حسینی بر فراز دوشت
ناله های زینب روز و شب به گوشت
با شرارة دل با نوای جانکاه
یا بقیة الله، یا بقیة الله

سازگار

گل باغ امیدم، کجایی کجایی
دعایم همه این است بیایی بیایی
بود یاد تو هر شب، دعای سحر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من

میان در و دیوار فقط یاد تو بودم
بیا ای گل نرگس ببین روی کبودم
به یک ضربه جدا شد، ز شاخه ثمر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من
 
غریبی علی را در خانه چو دیدم
به مسجد بدویدم، ز دل آه کشیدم
نبودی که ببینی، چه آمد به سر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من

من آن یاس کبودم که در سینة قبرم
فقط اشک تو ریزد شبانه روی قبرم
ز اشک شب تارت، شده خون جگر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من

بیا تا که ببینی، علی خانه نشین شد
شرر ریخت به باغش، گلش نقش زمین شد
سیه گشت از این غم، جهان در نظر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من

دل ما چو چراغی به کاشانة ما سوخت
ندیدی که چگونه، در خانة ما سوخت
روان  خون دل آنجا، شد از چشم تر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من

علی بود علی بود در آن جمع گرفتار
مرا کشت، مرا کشت، فشار در و دیوار
به جز محسنم آنجا، نشد کس سپر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من

سازگار

 

 صاحب عزای حضرت خیر النسا، بیا

ای بانی شکسته دل روضه ها، بیا

درد فراق تو به خدا می کشد مرا

رحمی نما به حال دل این گدا، بیا

از بس به هجر روی تو عادت نموده ایم

دل می رود به سمت گناه و خطا، بیا

ما در میان بحر گنه غوطه می خوریم

آقا نجاتمان بده از این بلا، بیا

مشغول خویش و بند? دینار و درهمیم

فکری به حال نوکر زهرا نما، بیا

لطف تو بوده گریه کن مادرت شدیم

ای سفره دار واسع? هل اتا، بیا

ای آخرین نگار دل آرای فاطمه

آقای من! برای رضای خدا، بیا

آقا به حقّ چادر خاکی مادرت

آقا به حقّ داغ دل مرتضی، بیا

محمد فردوسی 

 

خوش آن صبح وصالی که هجران به سر آید
خوش آن جمعه که بر ما ز مهدی خبر آید


بگویید و بگردید به دریا و به صحرا
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا


خوش آن لحظة شیرین که روی تو ببینیم
سر راه تو همچون گدایان بنشینیم


ببوسیم رهت را، ببینیم رخت را
کجایی  گل زهرا ، کجایی گل زهرا


خوش آن لحظه که آریم به سوی تو نیازی
همه پشت سر تو بخوانیم نمازی


برد نغمة حمدت به هر آیه دل از ما
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا


به پای گل نرگس بریزید گل یاس
بخوانید حضورش همه روضة عباس


بگویید بگویید ز بی دستی سقا
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا


خوش آن لحظة شیرین که در کعبه درآیی
چو پیغمبر اکرم کنار حجر آیی


شود دیدة حجاج همه محو تماشا
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا


همه منتظر هستیم که آیی به مدینه
کنی یاد، کنی یاد، ز مسمار و ز سینه


ز سوز تو مدینه شود محشر کبری
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا


خوش آن لحظه که آیی سر قبر پیمبر
سر قبر پیمبر شوی زائر مادر


شود تربت زهرا به دیدار تو پیدا
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا

 سازگار



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

 
 

ابزار هدایت به بالای صفحه