آیة الله حاج میرزا علی آقا فلسفی در ماه ربیع الاول سال 1339 ق (برابر با هشتم دی ماه 1299ش) در تهران به دنیا آمد و با ولادتش چشم پدر را به چهارمین فرزند خانواده روشنی بخشید.
- پدر :
پدر ایشان مرحوم آیة الله حاج شیخ محمدرضا تنکابنی فرزند شیخ محمد واعظ تنکابنی، از علمای برجسته و وارسته تهران بود.
پدر ایشان شش سال در محضر درس فقه آیة الله شیخ حبیب الله رشتی(312ق) زانو زد، خارج فقه را نزد آیة الله سید محمد کاظم یزدی صاحب عروة الوثقی آموخت. دو دوره کامل درس خارج اصول فقه آخوند خراسانی را درک کرد. از وی اجازه اجتهاد گرفت و در اخلاق و سلوک نیز، از مجالس عرفانی مرحوم آیة الله حاج ملا حسینقلی همدانی بهره برد. از همین رو، عالمی جامع و کامل، انسانی آرام و ساده زیست و به شدت مورد توجه خواص و ارادت عموم مردم به شمار می آمد. از دیگر اساتیدش آیة الله حاج میرزا خلیل، حاج آقا رضا همدانی صاحب مصباح الفقیه و شیخ عبدالله مازندرانی بودند و از جمله شاگردان برجسته آن بزرگ، می توان به آیة الله آخوند ملا علی همدانی و مرحوم آیة الله حاج میرزا هاشم آملی اشاره کرد. از آن مرحوم تقریراتی از درس های اساتیدش برجای مانده که در اختیار فرزندش آیة الله میرزا علی فلسفی بوده است.
مرحوم شیخ محمدرضا تنکابنی یکی از چهار روحانی بزرگی بود که در دوره اعمال فشار بر عالمان دینی و محدودیت پوشش روحانی، به دلیل داشتن اجازه اجتهاد، در تهران مجاز به استفاده علنی از کسوت روحانیت بود. وی روز عید غدیر 1385 ق (برابر با 21 فروردین 1345ش) در تهران درگذشت، ایشان وصیت کرده بود که پیکرش در نجف اشرف به خاک سپرده شود. به رغم محدودیت های دولتی، نخست در تهران مراسم تشییع جنازه باشکوهی برگزار شد و مرحوم آیة الله العظمی حاج سید احمد خوانساری بر ایشان نماز خواند. آنگاه پیکر وی توسط آیة الله میرزا علی فلسفی به کربلا انتقال یافت. در عراق جنازه را یک شب در حرم مطهر امام حسین(ع) گذاشتند، سپس آنرا به آستان منور علوی در نجف بردند و طی مراسمی با حضور بزرگان مراجع، تشییع کردند و سرانجام در جوار بارگاه هود و صالح واقع در قبرستان وادی السلام به خاک سپردند.
- خانواده:
والده ی ماجده آیت الله العظمی میرزا علی فلسفی، دختر مرحوم آقا ابوالحسن تاجر اصفهانی بود. وی به امور دینی اهتمام زیادی داشت، و به تربیت و رشد دینی خانواده اهمیت فراوان می داد. آن مرحوم در ایام کشف حجاب از جمله بانوانی بود که هرگز از منزل خارج نشد و با نگرانی زیاد، مشکلات دینی زنان مسلمان را که با ایشان مراوده و ارتباط داشتند پیگیری می کرد. سرانجام وی در روز 12 شعبان سال 1360 ق (1320 ش) بر اثر عارضه قلبی به دیار حق شتافت.
عموی ایشان (آیة الله فلسفی) مرحوم آیة الله حاج شیخ محمدحسین تنکابنی نیز از شاگردان برجسته و بنام آخوند خراسانی و صاحب عروة الوثقی بوده است. وی زبانزد در زهد و تقوی و از فقهای مبرز حوزه نجف به شمار می آمد.
همچنین برادر بزرگتر ایشان، خطیب شهیر مرحوم حجة الاسلام و المسلمین حاج شیخ محمدتقی فلسفی نیز از چهره های بنام خاندان فلسفی بود که صیت و صوت شهرتش در تبلیغ دین و ترویج مبانی اسلام و بیان معارف، به حق یگانه دوران به شمار می آمده است. و سابقه جهاد و مبارزات او علیه دشمنان اسلام و سردمداران کفر، در پیشانی تاریخ مبارزات و تلاش های روحانیت می درخشد. چنانکه امام خمینی(ره) در پیام خود "زبان گویای اسلام"ش نامید.
- آغاز تحصیل:
آیةالله میرزا علی فلسفی ، کودکی و مراحل تحصیل ابتدایی خود را در تهران گذراند و نخستین آموزش های معمول حوزوی را در دامن پر مهر پدر و برادر بزرگتر خود میرزا ابوالقاسم تنکابنی آموخت ،همان امر سبب شد که چندی بعد ،یکسره به دروس حوزه روی آورد ؛ بدین ترتیب نخستین استادش پدر بود و حدود دوسال در درس خارج پدر شرکت نمود و برخی کتب فقهی و اصولی را نزد پدر آموخت .آن گاه ادبیات را در مدرسه فیلسوف الدوله پی گرفت ،شرح جامی و شرح شمسیه را نزد استاد فاضلی به نام شیخ حسین نوایی آموخت .سپس کتاب های مغنی و شرح نظام را در مدرسه محمدیه در محضر شیخ محمد حسین بروجردی وسید محمد قصیر فرا گرفت ، و پس از آن برای آموختن مقدمات اصول و فقه به مدرسه مروی رفت ، اما برای تحکیم پایه های علمی خویش و خواندن کتاب های رسائل و مکاسب ، محضر پدر را طی سال ها غنیمت شمرد . همه آموخته های خود را به شیوه معمول در حوزه های علمیه با شاگردان هم دوره اش مباحثه می کرد و بهترین دوست هم مباحثه اش که تا سال های تحصیل در نجف ، همراه او ماند ،شیخ ابوالقاسم تهرانی بود که بعد ها معروف به دکتر ابوالقاسم گرجی شد و در اغلب جلسات خصوصی درس مرحوم آیةالله تنکابنی نیز با او شرکت داشت . نوجوان بود که همراه مادرش برای زیارت به عتبات عالیات رفت و تا سال های پایانی عمر ،خاطره آن سفر روحانی و به ویژه حال و هوای آستان بوسی امام حسین (ع) و برگرفتن تربت مطهر قتلگاه آن امام را در یاد، داشت وهمچنین شکوه نماز های جماعتی را که به امامت آیات عظام میرزا محمد حسین نائینی و سید ابوالحسن اصفهانی در صحن های مطهر برگزار می شد ،به خاطر می آورد . در سال 1360ق(1320ش)با کشیده شدن زبانه های آتش جنگ جهانی دوم به ایران و خارج شدن رضا شاه پهلوی از کشور، مدارس علمیه ای که به زور از متولیانش گرفته و به تعطیلی کشیده شده بود ، به آنان بازگردانده شد و به عنوان فضایی برای سکونت و تدریس ، بار دیگر ، در اختیار حوزه های علمیه قرار گرفت. از جمله این مراکز آموزشی ، مدرسه مروی تهران بود که دوباره فعال شد و در پی آن متولیان و دست اندر کاران مدرسه برای اقامت طلاب در حجره های آن آزمونی را برگزار کردند . از بزرگانی که به عنوان مسئولان این امتحان حضور داشتند مرحوم سید محمد بهبهانی و مرحوم میرزا محمد باقر آشتیانی بودند.
- سفر به نجف:
در سال 1324ش با اتمام کتاب های سطح حوزه و به منظور ادامه تحصیلات خارج فقه و اصول، در حالی که بیش از 25 سال نداشت، به پیشنهاد پدر، به تنهایی، راهی نجف اشرف شد تا از خرمن درس بزرگان آن حوزه خوشه برگیرد. چند روز پیش از وی هم مباحثه اش آقای ابوالقاسم گرجی به آنجا رفته بود. آنها بار دیگر محفل مباحثه علمی خود را برپاکردند و دو حجره یک نفره در مدرسه مرحوم سید محمدکاظم یزدی گرفتند؛مدرسه ای که حدود هشتاد حجره داشت وبه دلیل رعایت نظم و بهداشت مورد توجه همگان بود. به گونه ای که هیئت های علمی خارجی برای بازدید به آن مدرسه می آمدند. گفتنی است که وی، پس از بازگشت آقای دکتر گرجی به ایران، آیت الله وحید خراسانی و آیت الله سید تقی قمی و آیت الله شیخ علی اصغر شاهرودی را به عنوان هم مباحثه برگزید. در نجف اشرف، شیوه های تدریس بزرگانی چون آیات عظام مرحوم سید عبدالهادی شیرازی، مرحوم سید محمود شاهرودی و مرحوم شیخ کاظم شیرازی را آزمود، اما سرانجام محفل درس مرحوم آیت الله شیخ محمد علی کاظمینی از برجسته ترین شاگردان آیت الله نائینی را پسندید. مرحوم کاظمینی روزها در مقبره میرزای شیرازی درس فقه می گفت و شب ها بر پشت بام مسجد هندی درس اصول می داد.چند سالی در این هر دو درس به دانش اندوزی پرداخت و تقریرات دروس او را نوشت. پس از درگذشت استاد، نخست به درس مرجع بزرگ زمان، آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی رفت اما حضور در این درس دیری نپایید، از آن پس به مجلس درس آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی رفت و تا پایان زمان اقامت در نجف در درس های ایشان حاضر می شد.
آیت الله میرزا على آقا فلسفى، یکى از برجسته ترین درس آموزان مکتب آیت الله خویى است که پیوسته تقریرات درس وى را مینوشت و استاد گاه خود با قلم خویش، مهر تأییدى بر پایان آن می نهاد یا کسانى را که مباحث مکتوب فقهى او را میخواستند به جزوه هاى آن شاگرد برجسته اش ارجاع می داد.
همین ویژگیهاى علمى و مراتب فضل و کمال بود که سبب شد هنگام بازگشت آیت الله فلسفى به تهران، اجازه اجتهادى از سوى مرجع بزرگ شیعه حضرت آیت الله خویى به نام وى صادر شود. این گواهى ارزشمند که بدون اطلاع شخصى وى شرف صدور یافته بود، نخستین اجازه نامه اى است که از سوى حضرت آیت الله خویى به نام یکى از شاگردانش نوشته شده است و با این که به دلیل پیشگیرى از صدور گسترده اجازه هایى از این دست، سعى بر کتمان آن بود، دیرى پنهان نماند.
گو این که آموختن اصول و فقه، اهتمام اصلى درسى او بود، امّا چندى نیز در محضر استادى به نام شیخ صدرا، به خواندن اسفار پرداخت و رجال و درایه را نیز در جلسات درسى مرحوم شیخ آقا بزرگ تهرانى (م 1389 ق) فرا گرفت; هر چند این دو درس، یکى به دلیل عدم توجه به مباحث فلسفى در حوزه نجف، و دیگرى به دلیل کهولت سن استاد دیرى نپایید.
آیت الله حاج میرزا على فلسفى به پیروى از شیوهاى سازنده، همزمان با تحصیل به تدریس اهتمام شایسته ورزید. وى سالها در سایه دیوار پشت بام مدرسه سیدمحمّد کاظم یزدى، به تدریس آموخته هاى خود نیز پرداخت. تدریس را از کتاب شرح لمعه آغاز کرد و تا کتابهاى رسائل و مکاسب و کفایة الاصول نیز پیش رفت.
بیان روان و شیوا و مثال زدنى وى، و تسلط علمى فوق العاده بر مبانى علمى، شاگردان بسیارى را به مجلس درس او کشانید و درس کفایه او از پر رونق ترین دروس آن روزگار نجف به شمار می آمد; چندان که مدرّسان حوزه نجف او را برخوردار از جادوى بیان توصیف کردند و استادش آیت الله خویى، با مشاهده فراوانى شاگردان وى، او را به ماندن در نجف و ادامه تدریس تشویق فرمود.
حسن تقریر و سلاست و لطافت بیان وى را بسیارى از کسانى که به توصیف وى پرداخته اند با شگفتى ستوده اند و بسیارى بی نظیر توصیف کرده اند. آنان که محضر درسى وى را درک کرده و احیاناً امکان مقایسه را یافته اند بر درستى این دعوى گواهى داده اند; چنان که در برخى مصاحبهها و نوشتارهاى این دفتر، نمونههایى از این دست را مىنگرید. و شگفتى نیست; زیرا برادر بزرگترش مرحوم حجةالاسلام والمسلمین شیخ محمدتقى فلسفى نیز به گواهى همگان یکه تاز عرصه خطابه و سخن در زمان معاصر و چه بسا فراتر از آن بوده است. افزون بر این، از پژوهش و تحقیق در مبانى فقه نیز غفلت نورزید و از همین رو، در جلسه علمى شبانه بیت حضرت آیت الله خویى که در آن بر کتاب عروةالوثقى، اثر مرحوم سیدمحمّد کاظم یزدى و کتاب وسیلةالنجاة سیدابوالحسن اصفهانى حاشیه زده می شد و به جلسه استفتاء شهرت داشت و شمار اندکى از شاگردان ایشان براى تحقیق در مسائل فقهى و رجوع به آیات و روایات گرد می آمدند، شرکت می جست و از اصحاب استفتاء بود.
ایام اقامت در نجف را با شهریه اندکى که از سوى مرحوم آیت الله سیدابوالحسن اصفهانى پرداخت مى شد، با قناعت سپرى کرد، و تا سال 1340 ش که در نجف بود، سه بار به ایران آمد که در یکى از این سفرها، با کوشش برادر ارشدش مرحوم شیخ ابوالقاسم، مقدمات ازدواج وى با فرزندى از خانوادهاى متدین و محترم فراهم شد. نامه اى که آیت الله خویى همراه آقاى گرجى روانه کرده، و در آن به خوبى و فضل شاگرد جوان خود گواهى داده بود، در برقرارى این وصلت تأثیر داشت. پس از ازدواج که اقامت در مدرسه به طور طبیعى ممکن نبود، با کمک مالى پدر در جایى دیگر اقامت گزید.
- بازگشت به ایران
یک بار که در ایام تعطیل دروس حوزه، به ایران آمد، مصادف با درگذشت مرحوم شیخ على اکبر برهان، امام جماعت مسجد لر زاده تهران (واقع در خیابان لر زاده) شد،که در سفر مکه به رحمت ایزدى رفته بود. مردم و معتمدین محل از وى خواستند که به جاى امام جماعت مرحوم، در مسجد اقامه نماز کند، امّا وى نپذیرفت و امامت را به جانشین امام همان مسجد وانهاد و به نجف بازگشت. شور و شوق و علاقه مردم به حضور آیت الله فلسفى در مسجد لر زاده موجب شد که جانشین امام جماعت مسجد را راضى کنند و نامه هاى متعددى را خطاب به آیت الله خویى و آیت الله حکیم بنویسند و از آنان بخواهند که ایشان را به تهران بفرستند. در نتیجه، آیت الله خویى به رغم تمایل درونى خود به ماندن وى در نجف و ادامه تدریس اصول و فقه، در برابر اصرارها و پیگیری هاى فراوان مردم متدیّن با این جمله که »خوب است دعوت آقایان را اجابت کنید«، با مراجعت ایشان به تهران موافقت کرد. این گونه بود که آیت الله حاج میرزا على فلسفى با کوله بارى از علم و فقاهت و تجربه هاى گرانبار از تحصیل و تحقیق و تدریس، پس از 16 سال اقامت در نجف اشرف، سرانجام در سال 1340 شمسى; یعنى همان سالى که آیت الله بروجردى درگذشت، راهى تهران شد. وى به اقامه نماز و برپایى جماعت بسنده نکرد، بلکه هم به تدریس دروس تخصصى خارج فقه و اصول براى حوزویان پرداخت، هم براى جوانان علاقهمند صرف و نحو عربى را تدریس کرد و هم عموم مردم را از اندرزهاى حکیمانه خویش که در قالب دروس اخلاق و تعلیم معارف اسلامى عرضه می داشت، بهرهمند ساخت. خاطرات شیرین بحثهاى اخلاقى و معنوى ایشان که ریشه در ژرفاى آیات و روایات اسلامى داشت و برخاسته از باور عمیق قلبى بود، هنوز در ذهن و زبان کسانى که آن ده سال در پیشگاهش زانو زدند، به جا مانده است.
در همین سالها بود که به منظور تحقیق گسترده در احادیث معصومین(ع) مطالعاتى سودمند را در زمینه موضوع یابى و دسته بندى روایات انجام داد. دفترهاى یادداشت شده چندى در این زمینه از ایشان برجاى مانده که مجال انتشار نیز نیافته است. همان گونه که در ابتداى این زندگینامه گفته شد، در سال 1345 ش پدر خود مرحوم حاج شیخ محمدرضا تنکابنى را از دست داد و در اجراى وصیت وى، جنازهاش را براى دفن در وادى السلام به نجف اشرف برد.
در سال 1349 شمسى و در اوج خفقان ستمشاهى که هر صداى مخالفى در نطفه خفه می شد، به دنبال شهادت روحانى مبارز سید محمدرضا سعیدى در زندان، از سوى آیت الله فلسفى مجلس یادبود در مسجد لرزاده بر پا شد که بسیارى از مردم در آن شرکت کردند، ولى اندکى پس از شروع، و پیش از آن که خطیب سخن بگوید، با دخالت نیروهاى شهربانى به تعطیلى کشانده شد. تردیدى نیست که نیروهاى دولتى از همراهى دیرین آیت الله فلسفى با نهضت انقلابى برخاسته از ایمان اسلامى مردم و اقدام پیشین وى در امضاى اطلاعیه هاى انقلاب آگاهى داشتند.
- هجرت به مشهد
در آن سالها حوزه علمیه مشهد مقدس در کنار حوزه هاى نجف و قم، از برکت حضور آیات عظام بهره مند بود، و اساتید بزرگوار با تدریس دروس سطح و خارج، بر نشاط و پویایى آن مى افزودند. در یکى از سفرهاى زیارتى به مشهد، حضرت آیت الله میلانى (م 1395 ق) که از مراجع تقلید بود و بالاترین حوزه درسى مشهد را اداره مى کرد، به دلیل کهولت سنّى و ضعف جسمى، نیاز به تجهیز و تقویت و نشاط آفرینى در حوزه مشهد را احساس کرد و به همین دلیل، فرزند خود و یکى دیگر از آقایان را نزد آیت الله فلسفى فرستاد و از وى خواست که به منظور رونق بخشیدن به حوزه علمیه مشهد و رفع نیازهاى علمى طلاب، به ویژه با توجه به تصمیم آیت الله وحید خراسانى براى عزیمت به قم، جماعت و تدریس در تهران را رها سازد و به مشهد کوچ کند. پافشارى مردم علاقه مند به ایشان در تهران که وى را با تلاش بسیار از نجف به نزد خویش آورده بودند از یک سو، و دشواریهاى دورى از موطن، او را به درنگ واداشت، امّا شوق زیستن در کنار بارگاه منوّر رضوى و احساس مسئولیت در برابر مشتاقانى که در حوزه مشهد گرد آمده انتظار نشستن در محضر وى را مى کشیدند، او را به این شهر مقدس کشاند.
در آغاز، مدتى، مسجدى در کوچه چراغ برق را براى تدریس خارج انتخاب کرد، که به دلیل شیرینى گفتار و شیوایى بیان و نوآورى در تقریر، به شدت مورد استقبال طلاب حوزه علمیه مشهد قرار گرفت و حضور و پافشارى جمعى از مریدان ایشان در مسجد لر زاده و بردن وى به تهران نیز نتوانست مانع از تصمیم نهایى براى اقامت همیشگى ایشان در مشهد شود و بدین گونه بود که با پنج فرزند خویش به مشهد کوچید و از آن زمان تا پایان عمر پر برکت خویش، یعنى 34 سال را در این شهر سپرى کرد.
با حضور آن استاد فرزانه در مشهد، جان تازهاى به کالبد حوزه مشهد دمیده شد و صدها تن از طلاب علاقه مند در محضر درس ایشان حاضر شدند; چندان که محفل دانش گستر او در مدرَس اصلى مدرسه میرزا جعفر، سپس مسجد ملاحیدر و سرانجام در مدرسه آیت الله خویى، به پر رونق ترین درسهاى حوزوى و درس اصلى فقه و اصول حوزه علمیه مشهد بدل گشت. او گذشته از خوى خوش و منش زاهدانه اش که از آن رهگذر، زبانزد خاص و عام شده بود، با توان علمى و قدرت بیان خود شاگردان فراوان را شیفته خویش ساخت.
وى در کنار برخوردارى از کرسى تدریس، هرگز ارتباط مستقیم با تودههاى مردم را رها نکرد و به همین منظور دعوت جمعى از مؤمنان شهر براى حضور در محراب جماعت مسجد آقاحسین، یا بناها را که پس از انقلاب اسلامى به مسجد شهدا تغییر نام یافت پذیرفت; جایى که هم براى مردم اقامه جماعت میکرد و هم در روزهاى سرشار از معنویت ماه رمضان، شیفتگان معنویت را با زبان شیرین و لحن سوزان خویش، به انجام کارهاى نیک میخواند و از کردار و رفتار ناپسند باز میداشت.
کیست که یک بار در برابر وى نشسته و به سخنان برخاسته از ایمانش گوش سپرده باشد و نفوذ کلام آن عالم ربانى و عارف زاهد تا دیرباز در جان و روانش نمانده باشد؟
در همسایگى منزل ایشان مسجد کوچکى به نام موسى بن جعفر(ع) بود که هر روز نماز صبح را به جماعت در آن جا اقامه میکرد و جلسات هفتگى درس معارف ایشان در شبهاى شنبه که در آن به تبیین مبانى عقاید و اخلاق میپرداخت، نیز در همان مسجد برگزار مى شد.
- فعالیتهاى اجتماعى
او با این که همواره از جاه و مقام - اگر چه از جنس مناصب دینى همچون مرجعیت - به رغم همه شایستگى ها گریزان بود، امّا آن گاه که پاى مسئولیت در میان بود، از حضور در صحنه و مشارکت در هر اقدامى که به بهبود اوضاع اجتماعى و فرهنگى مردم مى انجامید، به ویژه آن گاه که پاى باورهاى دینى و اعتقادى در میان مى آمد، هیچ پرهیزى نداشت.
نمونه این حضور را میتوان در ایام شکوفا شدن انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى دید، آنگاه که حوزه درس او نیز همانند دیگر کانونهاى تحصیلى در اعتراض به حکومت ستمشاهى تعطیل شد و خود وى نیز با مشارکت در امضاى اطلاعیه هایى که از جانب علماى مشهد صادر مىشد، مردم را به حضور گسترده در راهپیمایى ها فرا مى خواند و خود نیز همراه دیگر عالمان آگاه مشهد پیشاپیش مردم در همبستگى با شور انقلابى ملت مسلمان ایران شرکت مى جست.
با ورود امام خمینى به ایران، (در روز پانزدهم بهمن سال 1357 ش) همراه گروهى از علماى مشهد، از جمله مرحوم آیت الله میرزا حسنعلى مروارید و آیت الله سیدعزالدین حسینى زنجانى، براى خیرمقدم گویى به رهبر انقلاب راهى تهران شد. در (دوازدهم مرداد سال 1358ش) در انتخابات نخستین مجلس خبرگان که به منظور تدوین قانون اساسى جمهورى نو پاى اسلامى ایران تشکیل مى شد، در پى پافشارى گروهى از خیراندیشان، خود را در معرض انتخاب مردم مشهد قرار داد و همراه با جمعى از خبرگان شهر، از جمله مرحوم آیت الله شیخ ابوالحسن شیرازى (م 1379 ش) و مرحوم آیت الله میرزا جوادآقا تهرانى (م 1368 ش) به این مجلس راه یافت تا آموخته ها و یافته هاى فقهى خود را در صحنه عمل به کار گیرد و در تحکیم بنیانهاى نظام دینى کشور سهیم باشد.
ارادتش به خاندان عصمت و طهارت، او را به آستان بوسى پیوسته حضرت ثامن الائمه على بن موسى الرضا(ع) که بیش از سه دهه در جوار مرقد پاکش زیسته بود، مى کشاند و همین اخلاص معنوى سبب شده بود که هر سال در ایام سوگوارى شهادت حضرت فاطمه زهرا(س)، محفل عزایى را در منزل خویش بر پا کند; مجلسى که در آن،خود بر در آستانه آن مى نشست و سوگواران را خوشامد مى گفت.
در چند سال اخیر به منظور تقویت و ترویج بیشتر شخصیت و مظلومیّت بانوى عالم اسلام، در روز شهادت آن حضرت، پیشاپیش هیأتى از علماى عزادار و خیل فراوانى از طلاب و مردم سوگوار، پس از اتمام محفل عزا، از خانه بیرون مى آمد و رهسپار حرم مطهر رضوى(ع) مى شد و در آن جا براى دخت پاک پیامبر(ص) اشک ماتم مى ریخت.
-عروج
شاید همین ارادت بى پایانش به خاندان امامت بود که درگذشت جانکاهش نیز هنگامى رخ داد که هنوز غبار سوگوارى در تاسوعاى محرم از سر و روى عزاداران سترده نشده بود و هنوز سرشک اندوه مصائب حضرت ابوالفضل العباس در دیده عاشقان مانده بود، و خبر جانسوز ارتحالش زمانى در شهر پیچید که هنوز غم سترگ شهادت حضرت اباعبدالله الحسین در پیش رو بود.
این گونه بود که پس از 85 سال زندگى، ظهر روز هشتم محرم پس از شرکت درمجلس عزا و سپس اقامه نماز جماعت در مسجد شهدا ، ناراحتى در قلب خود احساس کرد و عصر همان روز به بیمارستان انتقال یافت، و به دنبال افزوده شدن مشکل تنفّسى و ریوى مقارن اذان ظهر روز تاسوعاى سال 1427 هجرى قمرى برابر با 19 بهمن 1384 هجرى شمسى، قلب استاد از تپش ایستاد و قلب شهر نیز دمى به خود لرزید و خیل ارادتمندانش از عارف و عامى با خود زمزمه کردند:
کسى که روى تو دیده است حال من داند / که هر که دل به تو پرداخت صبر نتواند
هر آفریده که چشمش به آن جمال افتاد / دلش ببخشد و بر جانش آفرین خواند
صبح روز جمعه یازدهم محرم، پیکر پاک آن عزیز، با حضور آیات عظام، استادان و طلاب حوزه علمیه و بر دوش مردم عزادار و شیفته زهد و پارسایى آن عالم ربانى، از محل مسجد شهدا که یادآور نمازهاى روح انگیز آن مرحوم بود در میان حزن و اندوه شدید علماء و مدرّسان و طلاب و مردم عزادار تا جوار بارگاه رضوى(ع) تشییع شد و پس از اقامه نماز توسط دوست دیرینش حضرت آیت الله وحید خراسانى، در رواق دارالسرور و در کنار آیت الله مروارید که حدود یک سال پیش درگذشته بود، آرام گرفت، و به دوست و همراه همیشگى سالهاى اقامتش در مشهد پیوست.
هرگز دنیا او را نتوانست فریفت؛ فروتن زیست و سرافراز رفت و جمعى را در سوگ خویش گریان کرد. خدایش او را در سراى بهشت شادان کند.
شنبه 91 مرداد 7 , ساعت 4:46 صبح
نوشته شده توسط محمد مبین احسانی نیا |