سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
سه شنبه 91 مرداد 10 , ساعت 2:0 صبح

معجزات حضرت رسول بر دو قسم است، اول معجزاتى که پیش از بعثت او ظاهر شده، دوم آنهائى که بعد از بعثت به معرض بروز رسیده، اینک گوشه ای از معجزات پیامبر که قبل از بعثت به ظهور رسیده ،ذکر مى‏شود.

در احادیث مستفیضه وارد شده که مادر حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله در هنگام ولادت آن جناب نورى مشاهده کرد، و بوسیله آن قصور شامات را دید، مادر آن حضرت فرمود: هنگامى که آن جناب در رحم من قرار گرفت، به من گفته شد: تو سید این ملت را در بر گرفته‏اى، موقعى که فرزندت متولد شد، بگو: من فرزندم را از شر هر حاسدى به خدا میسپارم.
هنگامى که فرزندت پا به جهان گذارد با او نورى خواهد درخشید که روشنائى آن کاخ‏هاى «بصرى» را در زمین شام روشن خواهد کرد، و چون فرزندت متولد گردید، وى را «محمد» نام گذار زیرا اسم او در تورات «احمد» میباشد و اهل زمین و آسمان وى را میستایند و نام گرامى او در انجیل «حمید» است و اهل آسمان و زمین وى را حمد و ستایش میکنند و در فرقان نام او «محمد» است مادر حضرت رسول فرمود: من اسم فرزندم را «محمد» گذاشتم.


ابو سعید خرگوشى از مخزومى و او از پدرش روایت کرده که گفت: شبى که حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله متولد شد ایوان کاخ کسرى به شدت لرزید و بیست و چهار غرفه از آن فرو ریخت و آتشکده‏هاى فارس خاموش شد در حالى که مدتى قبل از آن میسوخت و هزار سال این آتش در حال اشتعال بود و دریاچه ساوه نیز خشک گردید موبدان- رئیس مذهب زردشت- در خواب دید شتران سرکشى اسبان عربى را با خود میکشند این شتران از دجله گذشته و در شهرها پراکنده گردیدند هنگامى که کسرى از خواب بیدار شد از خرابى ایوان سخت بهراس افتاد و از این جهت ناراحت شد، و لیکن براى اظهار شجاعت صبر خود را از دست نداد پس از اندکى به فکر افتاد این موضوع را از وزراء و مرزبانان خود پنهان ندارد و لذا آنان را جمع کرد و جریان خواب را به آنها گفت در این هنگام که انوشیروان با آنان سخن میگفت ناگهان قاصدى از راه رسید و نامه‏اى در دست داشت در این نامه براى کسرى نوشته بودند که: آتشکده فارس خاموش گردید.
موبدان در این موقع خواب خود را براى انوشیروان نقل کرد، وى گفت: معنى خواب شما چیست؟ و او را چه گونه تعبیر میکنى؟ گفت: در ناحیه عربستان حوادث و اتفاقاتى بظهور خواهد رسید انوشیروان در این هنگام براى نعمان بن منذر پادشاه عرب نامه‏اى نوشت و گفت: مرد دانشمندى نزد ما بفرست تا از وى مسائلى که مورد نظر است پرسیده شود.
نعمان بن منذر عبد المسیح غسانى را نزد انوشیروان روانه کرد، هنگامى که به حضور شاه رسید، کسرى جریان خرابى ایوان و خواب موبدان را بوى گفت، عبد المسیح جوابداد، تعبیر این خواب را دائى من «سطیح» که اکنون در «مشارق» شام اقامت دارد،میداند.
انوشیروان گفت: اینک باید نزد او بروى و جواب این مسأله را از وى اخذ کنى و براى ما بیاورى، عبد المسیح از نزد او بیرون شد و بشام رفت و جریان خواب را به دائى خود گفت، وى در این هنگام مشرف بموت بود، حتى از جواب سلام نیز عاجز شده بود، عبد المسیح چند بیتى از براى او خواند و قصد خود را بوى اظهار داشت.سطیح در این هنگام چشم خود را باز کرده و گفت: عبد المسیح بر شترى سوار شده و بطرف سطیح آمده در حالى که وى مشرف بموت است، پس از این روى خود را بطرف او کرد و گفت: پادشاه ساسانى تو را بطرف من فرستاده، تا در باره خراب شدن ایوان کاخ او، و خاموشى آتشکده، و خواب مؤبدان نظریات خود را بگویم.
اى عبد المسیح هنگامى که تلاوت‏کنندگان زیاد گردند و صاحب «عصا» ظاهر شود و بیابان «سماوه» فرو رود، و دریاچه «ساوه» خشگ گردد، و آتشکده «فارس» خاموش بشود، در این موقع شام براى سطیح نخواهد ماند و به عدد غرفه‏هائى که از ایوان کسرى خراب شده، از ساسانیان به سلطنت خواهند رسید، و این اوضاع حتما پیش خواهد آمد، پس از اظهار این مطالب سطیح از دنیا رفت.
در این هنگام عبد المسیح از شام بیرون شد و به حضور انوشیروان رسید، و جریان را با وى در میان گذاشت، انوشیروان گفت: پس بنا بر این چهارده نفر از ما بسلطنت خواهند رسید و بعد از آن حوادثى روى خواهد داد. راوى گوید: ده نفر از آنان مدت چهار سال سلطنت کردند، و چهار نفر دیگر هم تا زمان خلافت عثمان منقرض شدند و به انقراض آنها دولت ساسانیان از بین رفت.
منبع:بحار الانوار
ابراهیم بن هاشم از مشایخ خود روایت کرده که گفتند: در مکه مردى از یهود که یوسف نام داشت زندگى میکرد، او در شبى که حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله متولد میشد، مشاهده کرد ستارگان وضع طبیعى خود را از دست داده، و به یک دیگر فرو ریخته‏اند، این مرد گفت: باید در این شب پیغمبرى متولد شده باشد، زیرا ما در کتب خود خوانده‏ایم، هر گاه پیغمبر آخر الزمان متولد شود، شیاطین از صعود به آسمانها ممنوع میشوند.
این مرد یهودى هنگام صبح در اجتماع قریش حاضر شده و گفت: آیا در خانواده‏هاى شما فرزندى متولد گردیده؟ گفتند: آرى دیشب براى عبد اللَّه بن عبد المطلب پسرى متولد شده، گفت: او را بمن نشان دهید، وى را به در منزل آمنه بردند، و به او گفتند: فرزندت را بیرون کن، او نیز کودک خود را در حالى که در قماط پیچیده بود بیرون آورد.
این مرد همواره به چشم‏هاى این مولود نگاه میکرد، پس از این کتف آن جناب را باز کرد، و خال سیاهى که چند دانه موى ریز در آن دیده میشد بین دو کتف آن حضرت دید، هنگامى که چشمش به این خال افتاد روى زمین افتاده و بیهوش گردید.
قریش از این جریان تعجب کردند، و باین مرد یهودى خندیدند، وى پس از این که بهوش آمد گفت: اى جماعت قریش این مولود در آینده نزدیکى شما را به هلاکت خواهد رسانید، و نبوت بنى اسرائیل نیز براى همیشه از بین خواهد رفت، مردم از أطراف او پراکنده شدند و گفته‏هاى او را در محافل و مجالس نقل میکردند.
محمّد بن اسحاق گوید: هنگامى که ابو طالب تصمیم گرفت با کاروان تجارتى بطرف شام حرکت کند حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله بپا خواست و مهار شتر او را گرفت و فرمود اى عم مرا بکه مى‏سپارى من که پدر و مادرى ندارم تا از من نگهدارى نمایند.
در این هنگام ابو طالب دلش براى او بدرد آمد و از گفتار حضرت رسول ناراحت شد، و گفت: به خدا قسم من او را همراه خود خواهم برد، و وى را هرگز از خود جدا نخواهم کرد، و ابو طالب بطرف شام حرکت کرد و پیغمبر را نیز با خود برد.
موقعى که کاروان به شهر «بصرى» در زمین شام رسید، راهبى که وى را بحیراء میگفتند در صومعه‏اى به عبادت اشتغال داشت او از علماء و دانشمندان نصارى بشمار میرفت. راهب مدتى بود که در این محل اقامت داشت، و به احدى از کاروانیان توجهى نمیکرد لیکن در این مرتبه که کاروان در نزدیک صومعه او فرود آمده بود از جاى خود بیرون گردید، و براى اهل کاروان غذا فراهم کرد، گمان کرده‏اند علت این که وى در این بار با کاروانیان با محبت رفتار کرد، این بود که او هنگامى که در صومعه خود نشسته بود مشاهده کرد از دور کاروانی مى‏آید و ابرى نیز بر آنان سایه افکنده است.
در این هنگام کاروان از راه رسید و در نزدیک صومعه در سایه درختى نازل شدند، در این وقت آن قطعه ابر که بر آنان سایه افکنده بود بر فراز آن درخت توقف کرد و درخت را در سایه‏اش گرفت، و شاخه‏هاى درخت نیز بطرف حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله مایل شدند.
هنگامى که بحیراء راهب این جریان را مشاهده کرد از صومعه خود فرود آمد و غذائى را که دستور داده بود آماده کردند، پس از این براى اهل کاروان پیغام فرستاد، و گفت: من براى شما غذا حاضر کرده‏ام، اى گروه قریش من دوست دارم که‏ همه شما در سر سفره حاضر گردید. یکى از حاضران گفت: اى بحیراء تو امروز غیر عادى هستى، ما در سابق که از این جا میگذشتیم این گونه پذیرائى را از شما نمیدیدیم علت اینکه اکنون بر سر محبت آمده‏اید، و از ما دعوت کردید چیست؟ راهب گفت: تو راست مى‏گوئى لیکن شما مهمانید و باید از شما پذیرائى کرد، من دوست دارم از شما احترام کنم و براى اهل کاروان غذا تهیه نمایم.
اهل کاروان همگان دعوت راهب را پذیرفتند، و در مهمانى او شرکت کردند حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله براى اینکه سنش کم بود از شرکت در آن مجلس خوددارى کردند هنگامى که بحیراء مهمانان خود را دید حضرت رسول را که قبلا با خصوصیاتش در نظر گرفته بود در میان آنان مشاهده نکرد.
راهب فریاد زد اى جماعت قریش مگر نگفته بودم تمام افراد شما در این مجلس شرکت کنند، گفتند: تمام افراد کاروان اکنون حاضرند جز یک جوان آن هم براى اینکه تازه سال است از آمدن خوددارى کرده است، گفت اکنون بفرستید تا او نیز در این اجتماع شرکت کند.
در این هنگام یکنفر از قریش گفت: به لات و عزّى سوگند ما این ننگ را چگونه تحمل کنیم که فرزند عبد المطلب از ما جدا شود و در سر این سفره نباشد، راوى گوید: این مرد فورا از جاى خود بلند شد و حضرت رسول را در بغل گرفت و آورد در مجلس نشانید.
هنگامى که بحیراء راهب چشمش بر آن جناب افتاد، با دقت به آن حضرت نگاه میکرد، و تمام خصوصیات او را مورد نظر قرار داد، در این موقع که قوم از خوردن طعام فارغ شدند و هر یک بطرفى رفتند بحیراء بپا خواست و گفت اى کودک بحق لات و عزّى آن چه از تو مى‏پرسم جواب بده، علت اینکه راهب به لات و عزّى آن جناب را سوگند داد این بود که وى دید اهل کاروان به این دو قسم یاد مى‏کنند.
حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله فرمود: مرا به لات و عزّى سوگند مده، به خدا قسم‏ من چیزى را مانند این دو دشمن نمیدارم، بحیراء عرض کرد: به خدا قسمت میدهم هر چه به پرسم جواب بدهى، فرمود: اینک آنچه خواهى بپرس، وى در این وقت از حالات حضرت رسول سؤالاتى کرد، حضرت نیز سؤالاتى را پاسخ مى‏گفت و بحیراء صفات آن حضرت را با مطالبى که در نظر داشت تطبیق مى‏کرد.
پس از این به پشت پیغمبر نگاه کرد مهر نبوت را دید که در ما بین دو کتفش قرار داشت، راوى گوید: هنگامى که راهب از حضرت رسول فارغ شد، روى خود را بطرف ابو طالب عموى آن حضرت کرد و گفت: این جوان با شما چه ارتباطى دارد ابو طالب گفت: وى فرزند من است، راهب گفت: نباید این جوان فرزند شما باشد باید پدر این در حیات نباشد.
ابو طالب فرمود: این برادرزاده من است گفت: پدر این چه شده؟ گفت:
فوت کرده است، گفت: این برادرزاده‏ات را به شهر خودش برگردان و او را از مکر و شرّ یهودیان محافظت کن، بخدا قسم اگر یهودیان وى را ببینند و آن چه را که من در وجود او دیدم ببینند به او آسیب خواهند رسانید، و این برادرزاده‏ات قریبا شأن و مقامى پیدا خواهد کرد، و او را هر چه زودتر برگردان.
ابو طالب نیز پس از اینکه تجارت خود را در شام انجام داد او را با عجله به مکه برگردانید، جماعتى خیال کرده‏اند که عده‏اى از اهل کتاب در این سفر از حضرت رسول چیزهائى مشاهده کردند و تصمیم داشتند آن حضرت را آسیب برسانند، لیکن بحیراء راهب آنها را از او دور کرد، و صفات حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله را که در کتب آسمانى ذکر شده به آنان تذکر داد، و گفت: اگر همه اهل کتاب پشت بهم بدهند نمیتوانند باو صدمه برسانند، راهب با مطالب خود مخالفین را متوجه عظمت حضرت خاتم النبیین کرد و آنان را وادار نمود تا در برابر آن جناب خاضع گردند، پس از این جریان آن چند نفر از اهل کتاب نیز دست از مخالفت خود برداشتند و گفته‏هاى راهب را تصدیق کردند.
بحارالانوار
عجزات حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله که پس از بعثت و اظهار نبوت او به ظهور رسیده بر دو نوع است: اول قرآن کریم است که خاتم النبیین بوسیله او تحدّى کرده، دوم معجزات دیگرى است که از او به معرض بروز و ظهور رسیده است، اینک معجزه باقیه او که قرآن است وچند سطری در مورد آن.

معجزه قران کریم
وجه استدلال بقرآن اینست هر عاقلى که با اخبار و اهل آن آمیزش داشته باشد از ظهور پیغمبر اسلام و ادعاى او که عبارت از رسالت پروردگار است اطلاعى دارد حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله بوسیله این قرآن با عرب تحدّى کرد، و در تمام دوران زندگانى خود مردم را به آوردن مانند آن دعوت نمود.
اعراب نتوانستند با قرآن معارضه کنند، زیرا از معارضه و آوردن مثل آیات شریفه قرآن عاجز بودند، این عدم معارضه و عجز آنان بزرگترین دلیل بر اعجاز قرآن مى‏باشد، مقصود از تحدّى بقرآن اینست که آن حضرت میفرمود: جبرئیل بر من نازل مى‏شود و کلماتى را از طرف خداوند بر من قرائت میکند، اینک اگر شما قادرید مانند آن بیاورید.

و همچنین آیات قرآن صراحت دارند که آن حضرت به قرآن تحدّى کرده، در قرآن کریم آمده: فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ (هود/13)و در جاى دیگر فرموده: فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ(بقره/23) دلیل عدم معارضه از این جا معلوم است که در این مورد چیزى نقل نشده، اگر اعراب با قرآن معارضه کرده بودند، گفته‏هاى آنان براى ما نقل میشد و چون نقل نگردیده پیداست که معارضه‏اى در بین نبوده است.
عجزات حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله که پس از بعثت و اظهار نبوت او به ظهور رسیده بر دو نوع است: اول قرآن کریم است که خاتم النبیین بوسیله او تحدّى کرده، دوم معجزات دیگرى است که از او به معرض بروز و ظهور رسیده است، اینک معجزه باقیه او که قرآن است وچند سطری در مورد آن.

معجزه قران کریم
وجه استدلال بقرآن اینست هر عاقلى که با اخبار و اهل آن آمیزش داشته باشد از ظهور پیغمبر اسلام و ادعاى او که عبارت از رسالت پروردگار است اطلاعى دارد حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله بوسیله این قرآن با عرب تحدّى کرد، و در تمام دوران زندگانى خود مردم را به آوردن مانند آن دعوت نمود.
اعراب نتوانستند با قرآن معارضه کنند، زیرا از معارضه و آوردن مثل آیات شریفه قرآن عاجز بودند، این عدم معارضه و عجز آنان بزرگترین دلیل بر اعجاز قرآن مى‏باشد، مقصود از تحدّى بقرآن اینست که آن حضرت میفرمود: جبرئیل بر من نازل مى‏شود و کلماتى را از طرف خداوند بر من قرائت میکند، اینک اگر شما قادرید مانند آن بیاورید.
و همچنین آیات قرآن صراحت دارند که آن حضرت به قرآن تحدّى کرده، در قرآن کریم آمده: فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ (هود/13)و در جاى دیگر فرموده: فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ(بقره/23) دلیل عدم معارضه از این جا معلوم است که در این مورد چیزى نقل نشده، اگر اعراب با قرآن معارضه کرده بودند، گفته‏هاى آنان براى ما نقل میشد و چون نقل نگردیده پیداست که معارضه‏اى در بین نبوده است.
عجزات حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله که پس از بعثت و اظهار نبوت او به ظهور رسیده بر دو نوع است: اول قرآن کریم است که خاتم النبیین بوسیله او تحدّى کرده، دوم معجزات دیگرى است که از او به معرض بروز و ظهور رسیده است، اینک معجزه باقیه او که قرآن است وچند سطری در مورد آن.
معجزه قران کریم
وجه استدلال بقرآن اینست هر عاقلى که با اخبار و اهل آن آمیزش داشته باشد از ظهور پیغمبر اسلام و ادعاى او که عبارت از رسالت پروردگار است اطلاعى دارد حضرت رسول صلى اللَّه علیه و آله بوسیله این قرآن با عرب تحدّى کرد، و در تمام دوران زندگانى خود مردم را به آوردن مانند آن دعوت نمود.
اعراب نتوانستند با قرآن معارضه کنند، زیرا از معارضه و آوردن مثل آیات شریفه قرآن عاجز بودند، این عدم معارضه و عجز آنان بزرگترین دلیل بر اعجاز قرآن مى‏باشد، مقصود از تحدّى بقرآن اینست که آن حضرت میفرمود: جبرئیل بر من نازل مى‏شود و کلماتى را از طرف خداوند بر من قرائت میکند، اینک اگر شما قادرید مانند آن بیاورید.
و همچنین آیات قرآن صراحت دارند که آن حضرت به قرآن تحدّى کرده، در قرآن کریم آمده: فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَیاتٍ (هود/13)و در جاى دیگر فرموده: فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ(بقره/23) دلیل عدم معارضه از این جا معلوم است که در این مورد چیزى نقل نشده، اگر اعراب با قرآن معارضه کرده بودند، گفته‏هاى آنان براى ما نقل میشد و چون نقل نگردیده پیداست که معارضه‏اى در بین نبوده است.

با سلام
به اعتراف خود قران حضرت محمد هیچ معجزه ای برای اثبات نبوت خویش نداشته است و هر حدیث یا روایتی که با نص صریح قران منافات داشته باشد جعلی و دروغ است
بنا به اعتراف حدیث شناسان جاعلان جدیث زیادی در طول تاریخ اسلام ظهور کرده اند که حتی برای فروش پیاز هم حدیث جعل میکردند - لذا تمامی مطالب فوق فاقد اعتبار بوده و دروع هستند و صرفا برای فریب حقجویان جعل شده اند
حال نمونه ایه ای را ذکر میکنم تا دروغ بودن مطالب نوشته شده توسط خانم ملیکل بر شما عیان شود
سوره عنکبوت آیه 50
وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ{50}

ترجمه آیه : و گفتند چرا فرو فرستاده نشد بر او آیات از پروردگارش – بگو – بدرستیکه آیات نزد خداست و جز این نیست که من بیم کننده اشکار هستم

تفسیر اما فخر رازی جلد 6 صفحه 681
خلاصه این است که قوم به محمد گفتند که تو میگویی که فرستاده از طرف خدا هستی و قران نیز کتاب توست در حالیکه به موسی 9 ایت داده شد تا مردم بدانند که متاب موسی از طرف خداوند است و به تو چیزی از معجزه داده نشده است پس خدا به نبی گفت همانا بگو ایات نزد خداست و معجزه مقتدره شرط رسالت نیست پس الان من پیغمبر خدا هستم و اگر خدا بخواهد ایتها میفرستد و اگر نخواهد نمیفرستد – و اینکه امده است : إِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ یعنی اینکه فرو فرستد یا نفرستد من کاره ای نیستم جز بیم دهنده و مرا بر وی در هیچ چیز امر نیست

ملاحظه :
همانطور که از ترجمه وتفسیر آیه پیداست ک اولا قوم به غایت با هوش بودند که نه فقط برای اثبات نبوت ایتی طلب کردند بلکه برای اثبات کتاب او نیز ایتی طلب نمودند و سوال اول این است که ایا این سوال آنان نشان از زیرکی و باریک بینی آنان است یا از سر جهل و لجاجت و دوم اینکه ایا گفتن اینکه من فقط رسولم و کارم گفتن است و کاره ای نیستم جز بیم دهنده ایا جواب سوال قوم بوده است؟ و اگر چنین است ایا بیم دان را نیاز به نبی بودن است ؟ آیا قوم در میان خود بیم دهنده ای برای خدا نداشته است ؟ ایا ادعای محمد فقط بیم دادن بوده است یا نسخ انبیا پیشین و آوردن دینی جدید؟

همانطور که میبینید این نمونه ای است از آیاتی که نداشتن معجزه توسط حضرت محمد را اثبات میکند
آیاتی دیگر نیز دال بر این موضوع در قران است اما به همین یکی بسنده کردم - در صورت ادامه این نوع دروغ های بی سر و ته بقیه آیا را نیز خواهم نوشت

و الحال این سه چیز باقی است:
ایمان و امید و محبت
اما بزرگتر اینها محبت است
((( پولس رسول )))

با سلام
به اعتراف خود قران حضرت محمد هیچ معجزه ای برای اثبات نبوت خویش نداشته است و هر حدیث یا روایتی که با نص صریح قران منافات داشته باشد جعلی و دروغ است
بنا به اعتراف حدیث شناسان جاعلان جدیث زیادی در طول تاریخ اسلام ظهور کرده اند که حتی برای فروش پیاز هم حدیث جعل میکردند - لذا تمامی مطالب فوق فاقد اعتبار بوده و دروع هستند و صرفا برای فریب حقجویان جعل شده اند
حال نمونه ایه ای را ذکر میکنم تا دروغ بودن مطالب نوشته شده توسط خانم ملیکل بر شما عیان شود
سوره عنکبوت آیه 50
وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ{50}

ترجمه آیه : و گفتند چرا فرو فرستاده نشد بر او آیات از پروردگارش – بگو – بدرستیکه آیات نزد خداست و جز این نیست که من بیم کننده اشکار هستم

تفسیر اما فخر رازی جلد 6 صفحه 681
خلاصه این است که قوم به محمد گفتند که تو میگویی که فرستاده از طرف خدا هستی و قران نیز کتاب توست در حالیکه به موسی 9 ایت داده شد تا مردم بدانند که متاب موسی از طرف خداوند است و به تو چیزی از معجزه داده نشده است پس خدا به نبی گفت همانا بگو ایات نزد خداست و معجزه مقتدره شرط رسالت نیست پس الان من پیغمبر خدا هستم و اگر خدا بخواهد ایتها میفرستد و اگر نخواهد نمیفرستد – و اینکه امده است : إِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ یعنی اینکه فرو فرستد یا نفرستد من کاره ای نیستم جز بیم دهنده و مرا بر وی در هیچ چیز امر نیست

ملاحظه :
همانطور که از ترجمه وتفسیر آیه پیداست ک اولا قوم به غایت با هوش بودند که نه فقط برای اثبات نبوت ایتی طلب کردند بلکه برای اثبات کتاب او نیز ایتی طلب نمودند و سوال اول این است که ایا این سوال آنان نشان از زیرکی و باریک بینی آنان است یا از سر جهل و لجاجت و دوم اینکه ایا گفتن اینکه من فقط رسولم و کارم گفتن است و کاره ای نیستم جز بیم دهنده ایا جواب سوال قوم بوده است؟ و اگر چنین است ایا بیم دان را نیاز به نبی بودن است ؟ آیا قوم در میان خود بیم دهنده ای برای خدا نداشته است ؟ ایا ادعای محمد فقط بیم دادن بوده است یا نسخ انبیا پیشین و آوردن دینی جدید؟

همانطور که میبینید این نمونه ای است از آیاتی که نداشتن معجزه توسط حضرت محمد را اثبات میکند
آیاتی دیگر نیز دال بر این موضوع در قران است اما به همین یکی بسنده کردم - در صورت ادامه این نوع دروغ های بی سر و ته بقیه آیا را نیز خواهم نوشت

و الحال این سه چیز باقی است:
ایمان و امید و محبت
اما بزرگتر اینها محبت است
((( پولس رسول )))

با سلام
به اعتراف خود قران حضرت محمد هیچ معجزه ای برای اثبات نبوت خویش نداشته است و هر حدیث یا روایتی که با نص صریح قران منافات داشته باشد جعلی و دروغ است
بنا به اعتراف حدیث شناسان جاعلان جدیث زیادی در طول تاریخ اسلام ظهور کرده اند که حتی برای فروش پیاز هم حدیث جعل میکردند - لذا تمامی مطالب فوق فاقد اعتبار بوده و دروع هستند و صرفا برای فریب حقجویان جعل شده اند
حال نمونه ایه ای را ذکر میکنم تا دروغ بودن مطالب نوشته شده توسط خانم ملیکل بر شما عیان شود
سوره عنکبوت آیه 50
وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ{50}

ترجمه آیه : و گفتند چرا فرو فرستاده نشد بر او آیات از پروردگارش – بگو – بدرستیکه آیات نزد خداست و جز این نیست که من بیم کننده اشکار هستم

تفسیر اما فخر رازی جلد 6 صفحه 681
خلاصه این است که قوم به محمد گفتند که تو میگویی که فرستاده از طرف خدا هستی و قران نیز کتاب توست در حالیکه به موسی 9 ایت داده شد تا مردم بدانند که متاب موسی از طرف خداوند است و به تو چیزی از معجزه داده نشده است پس خدا به نبی گفت همانا بگو ایات نزد خداست و معجزه مقتدره شرط رسالت نیست پس الان من پیغمبر خدا هستم و اگر خدا بخواهد ایتها میفرستد و اگر نخواهد نمیفرستد – و اینکه امده است : إِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ یعنی اینکه فرو فرستد یا نفرستد من کاره ای نیستم جز بیم دهنده و مرا بر وی در هیچ چیز امر نیست

ملاحظه :
همانطور که از ترجمه وتفسیر آیه پیداست ک اولا قوم به غایت با هوش بودند که نه فقط برای اثبات نبوت ایتی طلب کردند بلکه برای اثبات کتاب او نیز ایتی طلب نمودند و سوال اول این است که ایا این سوال آنان نشان از زیرکی و باریک بینی آنان است یا از سر جهل و لجاجت و دوم اینکه ایا گفتن اینکه من فقط رسولم و کارم گفتن است و کاره ای نیستم جز بیم دهنده ایا جواب سوال قوم بوده است؟ و اگر چنین است ایا بیم دان را نیاز به نبی بودن است ؟ آیا قوم در میان خود بیم دهنده ای برای خدا نداشته است ؟ ایا ادعای محمد فقط بیم دادن بوده است یا نسخ انبیا پیشین و آوردن دینی جدید؟

همانطور که میبینید این نمونه ای است از آیاتی که نداشتن معجزه توسط حضرت محمد را اثبات میکند
آیاتی دیگر نیز دال بر این موضوع در قران است اما به همین یکی بسنده کردم - در صورت ادامه این نوع دروغ های بی سر و ته بقیه آیا را نیز خواهم نوشت

و الحال این سه چیز باقی است:
ایمان و امید و محبت
اما بزرگتر اینها محبت است
((( پولس رسول )))

با سلام
به اعتراف خود قران حضرت محمد هیچ معجزه ای برای اثبات نبوت خویش نداشته است و هر حدیث یا روایتی که با نص صریح قران منافات داشته باشد جعلی و دروغ است
بنا به اعتراف حدیث شناسان جاعلان جدیث زیادی در طول تاریخ اسلام ظهور کرده اند که حتی برای فروش پیاز هم حدیث جعل میکردند - لذا تمامی مطالب فوق فاقد اعتبار بوده و دروع هستند و صرفا برای فریب حقجویان جعل شده اند
حال نمونه ایه ای را ذکر میکنم تا دروغ بودن مطالب نوشته شده توسط خانم ملیکل بر شما عیان شود
سوره عنکبوت آیه 50
وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ{50}

ترجمه آیه : و گفتند چرا فرو فرستاده نشد بر او آیات از پروردگارش – بگو – بدرستیکه آیات نزد خداست و جز این نیست که من بیم کننده اشکار هستم

تفسیر اما فخر رازی جلد 6 صفحه 681
خلاصه این است که قوم به محمد گفتند که تو میگویی که فرستاده از طرف خدا هستی و قران نیز کتاب توست در حالیکه به موسی 9 ایت داده شد تا مردم بدانند که متاب موسی از طرف خداوند است و به تو چیزی از معجزه داده نشده است پس خدا به نبی گفت همانا بگو ایات نزد خداست و معجزه مقتدره شرط رسالت نیست پس الان من پیغمبر خدا هستم و اگر خدا بخواهد ایتها میفرستد و اگر نخواهد نمیفرستد – و اینکه امده است : إِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ یعنی اینکه فرو فرستد یا نفرستد من کاره ای نیستم جز بیم دهنده و مرا بر وی در هیچ چیز امر نیست

ملاحظه :
همانطور که از ترجمه وتفسیر آیه پیداست ک اولا قوم به غایت با هوش بودند که نه فقط برای اثبات نبوت ایتی طلب کردند بلکه برای اثبات کتاب او نیز ایتی طلب نمودند و سوال اول این است که ایا این سوال آنان نشان از زیرکی و باریک بینی آنان است یا از سر جهل و لجاجت و دوم اینکه ایا گفتن اینکه من فقط رسولم و کارم گفتن است و کاره ای نیستم جز بیم دهنده ایا جواب سوال قوم بوده است؟ و اگر چنین است ایا بیم دان را نیاز به نبی بودن است ؟ آیا قوم در میان خود بیم دهنده ای برای خدا نداشته است ؟ ایا ادعای محمد فقط بیم دادن بوده است یا نسخ انبیا پیشین و آوردن دینی جدید؟

همانطور که میبینید این نمونه ای است از آیاتی که نداشتن معجزه توسط حضرت محمد را اثبات میکند
آیاتی دیگر نیز دال بر این موضوع در قران است اما به همین یکی بسنده کردم - در صورت ادامه این نوع دروغ های بی سر و ته بقیه آیا را نیز خواهم نوشت

و الحال این سه چیز باقی است:
ایمان و امید و محبت
اما بزرگتر اینها محبت است
((( پولس رسول )))

با سلام
به اعتراف خود قران حضرت محمد هیچ معجزه ای برای اثبات نبوت خویش نداشته است و هر حدیث یا روایتی که با نص صریح قران منافات داشته باشد جعلی و دروغ است
بنا به اعتراف حدیث شناسان جاعلان جدیث زیادی در طول تاریخ اسلام ظهور کرده اند که حتی برای فروش پیاز هم حدیث جعل میکردند - لذا تمامی مطالب فوق فاقد اعتبار بوده و دروع هستند و صرفا برای فریب حقجویان جعل شده اند
حال نمونه ایه ای را ذکر میکنم تا دروغ بودن مطالب نوشته شده توسط خانم ملیکل بر شما عیان شود
سوره عنکبوت آیه 50
وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ{50}

ترجمه آیه : و گفتند چرا فرو فرستاده نشد بر او آیات از پروردگارش – بگو – بدرستیکه آیات نزد خداست و جز این نیست که من بیم کننده اشکار هستم

تفسیر اما فخر رازی جلد 6 صفحه 681
خلاصه این است که قوم به محمد گفتند که تو میگویی که فرستاده از طرف خدا هستی و قران نیز کتاب توست در حالیکه به موسی 9 ایت داده شد تا مردم بدانند که متاب موسی از طرف خداوند است و به تو چیزی از معجزه داده نشده است پس خدا به نبی گفت همانا بگو ایات نزد خداست و معجزه مقتدره شرط رسالت نیست پس الان من پیغمبر خدا هستم و اگر خدا بخواهد ایتها میفرستد و اگر نخواهد نمیفرستد – و اینکه امده است : إِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ یعنی اینکه فرو فرستد یا نفرستد من کاره ای نیستم جز بیم دهنده و مرا بر وی در هیچ چیز امر نیست

ملاحظه :
همانطور که از ترجمه وتفسیر آیه پیداست ک اولا قوم به غایت با هوش بودند که نه فقط برای اثبات نبوت ایتی طلب کردند بلکه برای اثبات کتاب او نیز ایتی طلب نمودند و سوال اول این است که ایا این سوال آنان نشان از زیرکی و باریک بینی آنان است یا از سر جهل و لجاجت و دوم اینکه ایا گفتن اینکه من فقط رسولم و کارم گفتن است و کاره ای نیستم جز بیم دهنده ایا جواب سوال قوم بوده است؟ و اگر چنین است ایا بیم دان را نیاز به نبی بودن است ؟ آیا قوم در میان خود بیم دهنده ای برای خدا نداشته است ؟ ایا ادعای محمد فقط بیم دادن بوده است یا نسخ انبیا پیشین و آوردن دینی جدید؟

همانطور که میبینید این نمونه ای است از آیاتی که نداشتن معجزه توسط حضرت محمد را اثبات میکند
آیاتی دیگر نیز دال بر این موضوع در قران است اما به همین یکی بسنده کردم - در صورت ادامه این نوع دروغ های بی سر و ته بقیه آیا را نیز خواهم نوشت

و الحال این سه چیز باقی است:
ایمان و امید و محبت
اما بزرگتر اینها محبت است
((( پولس رسول )))

با سلام
به اعتراف خود قران حضرت محمد هیچ معجزه ای برای اثبات نبوت خویش نداشته است و هر حدیث یا روایتی که با نص صریح قران منافات داشته باشد جعلی و دروغ است
بنا به اعتراف حدیث شناسان جاعلان جدیث زیادی در طول تاریخ اسلام ظهور کرده اند که حتی برای فروش پیاز هم حدیث جعل میکردند - لذا تمامی مطالب فوق فاقد اعتبار بوده و دروع هستند و صرفا برای فریب حقجویان جعل شده اند
حال نمونه ایه ای را ذکر میکنم تا دروغ بودن مطالب نوشته شده توسط خانم ملیکل بر شما عیان شود
سوره عنکبوت آیه 50
وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ{50}

ترجمه آیه : و گفتند چرا فرو فرستاده نشد بر او آیات از پروردگارش – بگو – بدرستیکه آیات نزد خداست و جز این نیست که من بیم کننده اشکار هستم

تفسیر اما فخر رازی جلد 6 صفحه 681
خلاصه این است که قوم به محمد گفتند که تو میگویی که فرستاده از طرف خدا هستی و قران نیز کتاب توست در حالیکه به موسی 9 ایت داده شد تا مردم بدانند که متاب موسی از طرف خداوند است و به تو چیزی از معجزه داده نشده است پس خدا به نبی گفت همانا بگو ایات نزد خداست و معجزه مقتدره شرط رسالت نیست پس الان من پیغمبر خدا هستم و اگر خدا بخواهد ایتها میفرستد و اگر نخواهد نمیفرستد – و اینکه امده است : إِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ یعنی اینکه فرو فرستد یا نفرستد من کاره ای نیستم جز بیم دهنده و مرا بر وی در هیچ چیز امر نیست

ملاحظه :
همانطور که از ترجمه وتفسیر آیه پیداست ک اولا قوم به غایت با هوش بودند که نه فقط برای اثبات نبوت ایتی طلب کردند بلکه برای اثبات کتاب او نیز ایتی طلب نمودند و سوال اول این است که ایا این سوال آنان نشان از زیرکی و باریک بینی آنان است یا از سر جهل و لجاجت و دوم اینکه ایا گفتن اینکه من فقط رسولم و کارم گفتن است و کاره ای نیستم جز بیم دهنده ایا جواب سوال قوم بوده است؟ و اگر چنین است ایا بیم دان را نیاز به نبی بودن است ؟ آیا قوم در میان خود بیم دهنده ای برای خدا نداشته است ؟ ایا ادعای محمد فقط بیم دادن بوده است یا نسخ انبیا پیشین و آوردن دینی جدید؟

همانطور که میبینید این نمونه ای است از آیاتی که نداشتن معجزه توسط حضرت محمد را اثبات میکند
آیاتی دیگر نیز دال بر این موضوع در قران است اما به همین یکی بسنده کردم - در صورت ادامه این نوع دروغ های بی سر و ته بقیه آیا را نیز خواهم نوشت

و الحال این سه چیز باقی است:
ایمان و امید و محبت
اما بزرگتر اینها محبت است
((( پولس رسول )))

با سلام
به اعتراف خود قران حضرت محمد هیچ معجزه ای برای اثبات نبوت خویش نداشته است و هر حدیث یا روایتی که با نص صریح قران منافات داشته باشد جعلی و دروغ است
بنا به اعتراف حدیث شناسان جاعلان جدیث زیادی در طول تاریخ اسلام ظهور کرده اند که حتی برای فروش پیاز هم حدیث جعل میکردند - لذا تمامی مطالب فوق فاقد اعتبار بوده و دروع هستند و صرفا برای فریب حقجویان جعل شده اند
حال نمونه ایه ای را ذکر میکنم تا دروغ بودن مطالب نوشته شده توسط خانم ملیکل بر شما عیان شود
سوره عنکبوت آیه 50
وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ{50}

ترجمه آیه : و گفتند چرا فرو فرستاده نشد بر او آیات از پروردگارش – بگو – بدرستیکه آیات نزد خداست و جز این نیست که من بیم کننده اشکار هستم

تفسیر اما فخر رازی جلد 6 صفحه 681
خلاصه این است که قوم به محمد گفتند که تو میگویی که فرستاده از طرف خدا هستی و قران نیز کتاب توست در حالیکه به موسی 9 ایت داده شد تا مردم بدانند که متاب موسی از طرف خداوند است و به تو چیزی از معجزه داده نشده است پس خدا به نبی گفت همانا بگو ایات نزد خداست و معجزه مقتدره شرط رسالت نیست پس الان من پیغمبر خدا هستم و اگر خدا بخواهد ایتها میفرستد و اگر نخواهد نمیفرستد – و اینکه امده است : إِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ یعنی اینکه فرو فرستد یا نفرستد من کاره ای نیستم جز بیم دهنده و مرا بر وی در هیچ چیز امر نیست

ملاحظه :
همانطور که از ترجمه وتفسیر آیه پیداست ک اولا قوم به غایت با هوش بودند که نه فقط برای اثبات نبوت ایتی طلب کردند بلکه برای اثبات کتاب او نیز ایتی طلب نمودند و سوال اول این است که ایا این سوال آنان نشان از زیرکی و باریک بینی آنان است یا از سر جهل و لجاجت و دوم اینکه ایا گفتن اینکه من فقط رسولم و کارم گفتن است و کاره ای نیستم جز بیم دهنده ایا جواب سوال قوم بوده است؟ و اگر چنین است ایا بیم دان را نیاز به نبی بودن است ؟ آیا قوم در میان خود بیم دهنده ای برای خدا نداشته است ؟ ایا ادعای محمد فقط بیم دادن بوده است یا نسخ انبیا پیشین و آوردن دینی جدید؟

همانطور که میبینید این نمونه ای است از آیاتی که نداشتن معجزه توسط حضرت محمد را اثبات میکند
آیاتی دیگر نیز دال بر این موضوع در قران است اما به همین یکی بسنده کردم - در صورت ادامه این نوع دروغ های بی سر و ته بقیه آیا را نیز خواهم نوشت

و الحال این سه چیز باقی است:
ایمان و امید و محبت
اما بزرگتر اینها محبت است
((( پولس رسول )))

با سلام
به اعتراف خود قران حضرت محمد هیچ معجزه ای برای اثبات نبوت خویش نداشته است و هر حدیث یا روایتی که با نص صریح قران منافات داشته باشد جعلی و دروغ است
بنا به اعتراف حدیث شناسان جاعلان جدیث زیادی در طول تاریخ اسلام ظهور کرده اند که حتی برای فروش پیاز هم حدیث جعل میکردند - لذا تمامی مطالب فوق فاقد اعتبار بوده و دروع هستند و صرفا برای فریب حقجویان جعل شده اند
حال نمونه ایه ای را ذکر میکنم تا دروغ بودن مطالب نوشته شده توسط خانم ملیکل بر شما عیان شود
سوره عنکبوت آیه 50
وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ{50}

ترجمه آیه : و گفتند چرا فرو فرستاده نشد بر او آیات از پروردگارش – بگو – بدرستیکه آیات نزد خداست و جز این نیست که من بیم کننده اشکار هستم

تفسیر اما فخر رازی جلد 6 صفحه 681
خلاصه این است که قوم به محمد گفتند که تو میگویی که فرستاده از طرف خدا هستی و قران نیز کتاب توست در حالیکه به موسی 9 ایت داده شد تا مردم بدانند که متاب موسی از طرف خداوند است و به تو چیزی از معجزه داده نشده است پس خدا به نبی گفت همانا بگو ایات نزد خداست و معجزه مقتدره شرط رسالت نیست پس الان من پیغمبر خدا هستم و اگر خدا بخواهد ایتها میفرستد و اگر نخواهد نمیفرستد – و اینکه امده است : إِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ یعنی اینکه فرو فرستد یا نفرستد من کاره ای نیستم جز بیم دهنده و مرا بر وی در هیچ چیز امر نیست

ملاحظه :
همانطور که از ترجمه وتفسیر آیه پیداست ک اولا قوم به غایت با هوش بودند که نه فقط برای اثبات نبوت ایتی طلب کردند بلکه برای اثبات کتاب او نیز ایتی طلب نمودند و سوال اول این است که ایا این سوال آنان نشان از زیرکی و باریک بینی آنان است یا از سر جهل و لجاجت و دوم اینکه ایا گفتن اینکه من فقط رسولم و کارم گفتن است و کاره ای نیستم جز بیم دهنده ایا جواب سوال قوم بوده است؟ و اگر چنین است ایا بیم دان را نیاز به نبی بودن است ؟ آیا قوم در میان خود بیم دهنده ای برای خدا نداشته است ؟ ایا ادعای محمد فقط بیم دادن بوده است یا نسخ انبیا پیشین و آوردن دینی جدید؟

همانطور که میبینید این نمونه ای است از آیاتی که نداشتن معجزه توسط حضرت محمد را اثبات میکند
آیاتی دیگر نیز دال بر این موضوع در قران است اما به همین یکی بسنده کردم - در صورت ادامه این نوع دروغ های بی سر و ته بقیه آیا را نیز خواهم نوشت

و الحال این سه چیز باقی است:
ایمان و امید و محبت
اما بزرگتر اینها محبت است
((( پولس رسول ))) جناب سینا در جواب شما که راحت این حقیرو دروغگو خطاب کردید ،فقط میتونم جمله ای از پیامبر شما بیاورم:
حضرت عیسی علیه السلام فرمودند:بحقّ برایتان مى‏گویم: هر سخن بدى که بر زبان مى‏رانید پاسخش را در قیامت دریافت خواهید کرد.



وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ.(50)
وگفتند چرا بر او از جانب پروردگارش نشانه ای نازل نشده است؟ بگو آن نشانه ها پیش خداست و من تنها هشدار دهنده ای آشکارم.

اَوَلم یَکفِهم انّا انزَلنا علَیک الکتابَ یُتلی عَلَیهم اِنَّ فی ذلک لَرَحمَة وَ ذِکری لِقَوم یُومِنون.(51)

آیا برای ایشان بس نیست که این کتاب را که بر آنان خوانده می شود برتو فرو فرستادیم؟در حقیقت در این کار برای مردمی که ایمان دارند،رحمت و یادآوری ست.

تفسیر المیزان

آیا معجزه قرآن کافى نیست؟!
کسانى که بر اثر لجاجت و اصرار در باطل، حاضر نبودند به هیچ قیمتى در برابر بیان مستدل و منطقى قرآن تسلیم شوند، و آوردن کتابى همچون قرآن به وسیله فرد درس نخوانده‏اى همچون پیامبر صلی الله علیه وآله که دلیل روشنى بر حقانیت وى بود بپذیرند، دست به بهانه جویى تازه‏اى زدند، چنان که قرآن در نخستین آیات مورد بحث مى‏گوید: آنها از روى سخریه و استهزاء" گفتند چرا معجزاتى (همچون معجزات موسى و عیسى) از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است"؟

(وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ).
چرا او عصاى موسى و ید بیضاء و دم مسیحا ندارد؟
چرا او هم دشمنان خود را با معجزات بزرگ نابود نمى‏کند؟ آن گونه که موسى و شعیب و هود و نوح و ثمود کردند؟
و یا همانگونه که در سوره اسراء از زبان این گروه آمده است" چرا پیامبر اسلام، نهرها و چشمه‏هاى آب جارى از بیابان خشک مکه ظاهر نمى‏کند"؟" چرا قصرى از طلا ندارد"؟" چرا به آسمان صعود نمى‏کند"؟ و" چرا نامه‏اى از سوى خدا از آسمان براى آنها نمى‏آورد"!!
بدون شک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله معجزات دیگرى غیر از قرآن مجید داشته، و تواریخ نیز با صراحت از آن سخن مى‏گوید، ولى آنها با این سخنانشان، دنبال تحصیل معجزه نبودند، بلکه از یک سو مى‏خواستند اعجاز قرآن را نادیده بگیرند و از سوى دیگر تقاضاى معجزات اقتراحى داشتند (منظور از معجزات اقتراحى این است که پیامبر صلی الله علیه و‌آله طبق تمایلات این و آن، هر امر خارق العاده‏اى را که پیشنهاد کنند انجام دهد، مثلا این یکى پیشنهاد خارج ساختن چشمه‏هاى آب کند دیگرى بگوید من قبول ندارم باید کوه‏هاى مکه را طلا کنى، سومى هم بهانه بگیرد که این کافى نیست باید به آسمان صعود کنى، و به این ترتیب معجزه را به صورت بازیچه بى‏ارزشى در آورند، و تازه آخر کار بعد از دیدن همه اینها ساحرش بخوانند).
لذا قرآن در آیه 111 سوره انعام مى‏گوید وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتى‏ وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ قُبُلًا ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا:" اگر ما فرشتگان را بر آنها نازل کنیم و مردگان زنده شوند و با آنها سخن بگویند و همه چیز را در برابر آنها محشور نمائیم باز هم ایمان نمى‏آورند"! به هر حال قرآن براى پاسخگویى به این بهانه‏جویان لجوج، از دو راه وارد مى‏شود:


نخست مى‏گوید: به آنها" بگو معجزه کار من نیست که با تمایلات شما انجام گیرد، معجزات همه نزد خدا است" (قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ).
او مى‏داند چه معجزه‏اى با چه زمانى و براى چه اقوامى متناسب است، او مى‏داند چه افرادى در صدد تحقیق و پى جویى حقند و باید خارق عادات به آنها نشان دهد، و چه افرادى بهانه گیرند و دنبال هواى نفس؟
و بگو" من فقط انذار کننده و بیم دهنده آشکارم" (وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ).
تنها وظیفه من انذار و تبلیغ است و بیان کلام خدا، اما ارائه معجزات و خارق عادات تنها به اختیار ذات پاک او است، این یک پاسخ.

پاسخ دیگر اینکه:" آیا همین اندازه براى آنها کافى نیست که ما این کتاب آسمانى را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت مى‏شود" (أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ).
آنها تقاضاى معجزات جسمانى مى‏کنند، در حالى که قرآن برترین معجزه معنوى است.
آنها تقاضاى معجزه زود گذرى دارند در حالى که قرآن معجزه‏اى است جاویدان، و شب و روز آیاتش بر آنها خوانده مى‏شود.
آیا امکان دارد انسانى درس نخوانده- و حتى اگر فرضا درس خوانده بود- کتابى با این محتوا و این جاذبه عجیب که فوق توانایى انسانها است بیاورد و عموم جهانیان را دعوت به مقابله کند و همه در برابر آن عاجز و ناتوان بمانند؟! اگر راستى منظور آنها معجزه است ما به وسیله نزول قرآن بیش از آنچه آنها تقاضا دارند در اختیارشان گذارده‏ایم، ولى نه، آنها حق طلب نیستند، بهانه جو هستند.
باید توجه داشت که جمله أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ (آیا براى آنها کافى نیست؟)
معمولا در مواردى گفته مى‏شود که انسان کارى ما فوق انتظار طرف انجام داده و او از آن غافل است یا خود را به غفلت مى‏زند. مثلا مى‏گوید چرا فلان خدمت را به من نکردى و ما انگشت روى خدمت بزرگترى مى‏گذاریم که او آن را نادیده گرفته و مى‏گوئیم آیا کافى نیست که ما چنین خدمت بزرگى به تو کردیم؟! از همه اینها گذشته معجزه باید هماهنگ با شرائط زمان و مکان و چگونگى دعوت پیامبر باشد، پیامبرى که آئینش جاودانى است باید معجزه جاودانى داشته باشد.
پیامبرى که دعوتش جهان‏گیر است و باید قرون و اعصار آینده را نیز در بر گیرد باید معجزه روحانى و عقلانى روشنى داشته باشد که فکر همه اندیشمندان و صاحب‏خردان را به سوى خود جذب کند. مسلما براى چنین هدفى قرآن مناسب است، نه عصاى موسى و ید بیضا.
و در پایان آیه براى تاکید و توضیح بیشتر مى‏گوید:" در این کتاب آسمانى هم رحمت بزرگى نهفته است و هم تذکر گویایى، براى کسانى که ایمان مى‏آورند" (إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْرى‏ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
آرى قرآن هم رحمت است و هم وسیله یادآورى، اما براى گروه با ایمان براى آنها که درهاى قلب خود را به روى حقیقت گشوده‏اند، براى آنها که طالب نورند و خواهان پیدا کردن راه، آنها این رحمت الهى را با تمام وجود خود احساس مى‏کنند و در پرتو آن آرامش مى‏یابند، آنها هر بار که آیات قرآن را مى‏خوانند تذکر تازه‏اى مى‏یابند.
ممکن است فرق میان" رحمت" و" ذکرى" این باشد که قرآن تنها یک معجزه و مایه تذکر نیست، بلکه علاوه بر آن مملو است از برنامه‏ها و قوانین رحمت آفرین و دستورهاى تربیتى و انسانساز، فى المثل عصاى موسى تنها معجزه بود ولى در زندگى روز مره مردم اثرى نداشت اما قرآن هم معجزه است و هم برنامه کامل زندگى و مایه رحمت.
و از آنجا که هر مدعى نیاز به شاهد و گواه دارد در آیه بعد مى‏فرماید:" بگو همین بس که خدا میان من و شما گواه است" (قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً).
بدیهى است هر قدر آگاهى شاهد و گواه بیشتر باشد ارزش شهادت او بیشتر است، لذا در جمله بعد اضافه مى‏کند:" خدایى گواه من است که تمام آنچه را در آسمانها و زمین است مى‏داند" (یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
حال ببینیم خداوند چگونه بر حقانیت پیامبرش گواهى داده؟
ممکن است این گواهى، گواهى عملى باشد زیرا وقتى خداوند معجزه بزرگى همچون قرآن را در اختیار پیامبرش قرار مى‏دهد سند حقانیت او را امضاء کرده است، مگر ممکن است خداوند حکیم عادل معجزه را در اختیار فرد دروغگویى (العیاذ باللَّه) بگذارد؟ بنا بر این اعطاى معجزه به شخص پیامبر خود بهترین طرز گواهى دادن خدا به نبوت او است.
علاوه بر گواهى عملى فوق، در آیات متعددى از قرآن مجید گواهى قولى نیز داده شده، چنان که در آیه 40 سوره احزاب مى‏خوانیم: ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ.
و در آیه 29 سوره فتح نیز آمده است: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ:" محمد رسول خدا است و کسانى که با او هستند در برابر کفار خشن و در میان خودشان رحیم و مهربانند".


 

گفتم که روی ماهت از من چرا نهان است ...گفتا تو خود حجابی، ورنه رُخم عیان است جناب سینا در جواب شما که راحت این حقیرو دروغگو خطاب کردید ،فقط میتونم جمله ای از پیامبر شما بیاورم:
حضرت عیسی علیه السلام فرمودند:بحقّ برایتان مى‏گویم: هر سخن بدى که بر زبان مى‏رانید پاسخش را در قیامت دریافت خواهید کرد.



وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ.(50)
وگفتند چرا بر او از جانب پروردگارش نشانه ای نازل نشده است؟ بگو آن نشانه ها پیش خداست و من تنها هشدار دهنده ای آشکارم.

اَوَلم یَکفِهم انّا انزَلنا علَیک الکتابَ یُتلی عَلَیهم اِنَّ فی ذلک لَرَحمَة وَ ذِکری لِقَوم یُومِنون.(51)

آیا برای ایشان بس نیست که این کتاب را که بر آنان خوانده می شود برتو فرو فرستادیم؟در حقیقت در این کار برای مردمی که ایمان دارند،رحمت و یادآوری ست.

تفسیر المیزان

آیا معجزه قرآن کافى نیست؟!
کسانى که بر اثر لجاجت و اصرار در باطل، حاضر نبودند به هیچ قیمتى در برابر بیان مستدل و منطقى قرآن تسلیم شوند، و آوردن کتابى همچون قرآن به وسیله فرد درس نخوانده‏اى همچون پیامبر صلی الله علیه وآله که دلیل روشنى بر حقانیت وى بود بپذیرند، دست به بهانه جویى تازه‏اى زدند، چنان که قرآن در نخستین آیات مورد بحث مى‏گوید: آنها از روى سخریه و استهزاء" گفتند چرا معجزاتى (همچون معجزات موسى و عیسى) از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است"؟

(وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ).
چرا او عصاى موسى و ید بیضاء و دم مسیحا ندارد؟
چرا او هم دشمنان خود را با معجزات بزرگ نابود نمى‏کند؟ آن گونه که موسى و شعیب و هود و نوح و ثمود کردند؟
و یا همانگونه که در سوره اسراء از زبان این گروه آمده است" چرا پیامبر اسلام، نهرها و چشمه‏هاى آب جارى از بیابان خشک مکه ظاهر نمى‏کند"؟" چرا قصرى از طلا ندارد"؟" چرا به آسمان صعود نمى‏کند"؟ و" چرا نامه‏اى از سوى خدا از آسمان براى آنها نمى‏آورد"!!
بدون شک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله معجزات دیگرى غیر از قرآن مجید داشته، و تواریخ نیز با صراحت از آن سخن مى‏گوید، ولى آنها با این سخنانشان، دنبال تحصیل معجزه نبودند، بلکه از یک سو مى‏خواستند اعجاز قرآن را نادیده بگیرند و از سوى دیگر تقاضاى معجزات اقتراحى داشتند (منظور از معجزات اقتراحى این است که پیامبر صلی الله علیه و‌آله طبق تمایلات این و آن، هر امر خارق العاده‏اى را که پیشنهاد کنند انجام دهد، مثلا این یکى پیشنهاد خارج ساختن چشمه‏هاى آب کند دیگرى بگوید من قبول ندارم باید کوه‏هاى مکه را طلا کنى، سومى هم بهانه بگیرد که این کافى نیست باید به آسمان صعود کنى، و به این ترتیب معجزه را به صورت بازیچه بى‏ارزشى در آورند، و تازه آخر کار بعد از دیدن همه اینها ساحرش بخوانند).
لذا قرآن در آیه 111 سوره انعام مى‏گوید وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتى‏ وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ قُبُلًا ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا:" اگر ما فرشتگان را بر آنها نازل کنیم و مردگان زنده شوند و با آنها سخن بگویند و همه چیز را در برابر آنها محشور نمائیم باز هم ایمان نمى‏آورند"! به هر حال قرآن براى پاسخگویى به این بهانه‏جویان لجوج، از دو راه وارد مى‏شود:


نخست مى‏گوید: به آنها" بگو معجزه کار من نیست که با تمایلات شما انجام گیرد، معجزات همه نزد خدا است" (قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ).
او مى‏داند چه معجزه‏اى با چه زمانى و براى چه اقوامى متناسب است، او مى‏داند چه افرادى در صدد تحقیق و پى جویى حقند و باید خارق عادات به آنها نشان دهد، و چه افرادى بهانه گیرند و دنبال هواى نفس؟
و بگو" من فقط انذار کننده و بیم دهنده آشکارم" (وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ).
تنها وظیفه من انذار و تبلیغ است و بیان کلام خدا، اما ارائه معجزات و خارق عادات تنها به اختیار ذات پاک او است، این یک پاسخ.

پاسخ دیگر اینکه:" آیا همین اندازه براى آنها کافى نیست که ما این کتاب آسمانى را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت مى‏شود" (أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ).
آنها تقاضاى معجزات جسمانى مى‏کنند، در حالى که قرآن برترین معجزه معنوى است.
آنها تقاضاى معجزه زود گذرى دارند در حالى که قرآن معجزه‏اى است جاویدان، و شب و روز آیاتش بر آنها خوانده مى‏شود.
آیا امکان دارد انسانى درس نخوانده- و حتى اگر فرضا درس خوانده بود- کتابى با این محتوا و این جاذبه عجیب که فوق توانایى انسانها است بیاورد و عموم جهانیان را دعوت به مقابله کند و همه در برابر آن عاجز و ناتوان بمانند؟! اگر راستى منظور آنها معجزه است ما به وسیله نزول قرآن بیش از آنچه آنها تقاضا دارند در اختیارشان گذارده‏ایم، ولى نه، آنها حق طلب نیستند، بهانه جو هستند.
باید توجه داشت که جمله أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ (آیا براى آنها کافى نیست؟)
معمولا در مواردى گفته مى‏شود که انسان کارى ما فوق انتظار طرف انجام داده و او از آن غافل است یا خود را به غفلت مى‏زند. مثلا مى‏گوید چرا فلان خدمت را به من نکردى و ما انگشت روى خدمت بزرگترى مى‏گذاریم که او آن را نادیده گرفته و مى‏گوئیم آیا کافى نیست که ما چنین خدمت بزرگى به تو کردیم؟! از همه اینها گذشته معجزه باید هماهنگ با شرائط زمان و مکان و چگونگى دعوت پیامبر باشد، پیامبرى که آئینش جاودانى است باید معجزه جاودانى داشته باشد.
پیامبرى که دعوتش جهان‏گیر است و باید قرون و اعصار آینده را نیز در بر گیرد باید معجزه روحانى و عقلانى روشنى داشته باشد که فکر همه اندیشمندان و صاحب‏خردان را به سوى خود جذب کند. مسلما براى چنین هدفى قرآن مناسب است، نه عصاى موسى و ید بیضا.
و در پایان آیه براى تاکید و توضیح بیشتر مى‏گوید:" در این کتاب آسمانى هم رحمت بزرگى نهفته است و هم تذکر گویایى، براى کسانى که ایمان مى‏آورند" (إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْرى‏ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
آرى قرآن هم رحمت است و هم وسیله یادآورى، اما براى گروه با ایمان براى آنها که درهاى قلب خود را به روى حقیقت گشوده‏اند، براى آنها که طالب نورند و خواهان پیدا کردن راه، آنها این رحمت الهى را با تمام وجود خود احساس مى‏کنند و در پرتو آن آرامش مى‏یابند، آنها هر بار که آیات قرآن را مى‏خوانند تذکر تازه‏اى مى‏یابند.
ممکن است فرق میان" رحمت" و" ذکرى" این باشد که قرآن تنها یک معجزه و مایه تذکر نیست، بلکه علاوه بر آن مملو است از برنامه‏ها و قوانین رحمت آفرین و دستورهاى تربیتى و انسانساز، فى المثل عصاى موسى تنها معجزه بود ولى در زندگى روز مره مردم اثرى نداشت اما قرآن هم معجزه است و هم برنامه کامل زندگى و مایه رحمت.
و از آنجا که هر مدعى نیاز به شاهد و گواه دارد در آیه بعد مى‏فرماید:" بگو همین بس که خدا میان من و شما گواه است" (قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً).
بدیهى است هر قدر آگاهى شاهد و گواه بیشتر باشد ارزش شهادت او بیشتر است، لذا در جمله بعد اضافه مى‏کند:" خدایى گواه من است که تمام آنچه را در آسمانها و زمین است مى‏داند" (یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
حال ببینیم خداوند چگونه بر حقانیت پیامبرش گواهى داده؟
ممکن است این گواهى، گواهى عملى باشد زیرا وقتى خداوند معجزه بزرگى همچون قرآن را در اختیار پیامبرش قرار مى‏دهد سند حقانیت او را امضاء کرده است، مگر ممکن است خداوند حکیم عادل معجزه را در اختیار فرد دروغگویى (العیاذ باللَّه) بگذارد؟ بنا بر این اعطاى معجزه به شخص پیامبر خود بهترین طرز گواهى دادن خدا به نبوت او است.
علاوه بر گواهى عملى فوق، در آیات متعددى از قرآن مجید گواهى قولى نیز داده شده، چنان که در آیه 40 سوره احزاب مى‏خوانیم: ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ.
و در آیه 29 سوره فتح نیز آمده است: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ:" محمد رسول خدا است و کسانى که با او هستند در برابر کفار خشن و در میان خودشان رحیم و مهربانند".


گفتم که روی ماهت از من چرا نهان است ...گفتا تو خود حجابی، ورنه رُخم عیان است جناب سینا در جواب شما که راحت این حقیرو دروغگو خطاب کردید ،فقط میتونم جمله ای از پیامبر شما بیاورم:
حضرت عیسی علیه السلام فرمودند:بحقّ برایتان مى‏گویم: هر سخن بدى که بر زبان مى‏رانید پاسخش را در قیامت دریافت خواهید کرد.



وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ.(50)
وگفتند چرا بر او از جانب پروردگارش نشانه ای نازل نشده است؟ بگو آن نشانه ها پیش خداست و من تنها هشدار دهنده ای آشکارم.

اَوَلم یَکفِهم انّا انزَلنا علَیک الکتابَ یُتلی عَلَیهم اِنَّ فی ذلک لَرَحمَة وَ ذِکری لِقَوم یُومِنون.(51)

آیا برای ایشان بس نیست که این کتاب را که بر آنان خوانده می شود برتو فرو فرستادیم؟در حقیقت در این کار برای مردمی که ایمان دارند،رحمت و یادآوری ست.

تفسیر المیزان

آیا معجزه قرآن کافى نیست؟!
کسانى که بر اثر لجاجت و اصرار در باطل، حاضر نبودند به هیچ قیمتى در برابر بیان مستدل و منطقى قرآن تسلیم شوند، و آوردن کتابى همچون قرآن به وسیله فرد درس نخوانده‏اى همچون پیامبر صلی الله علیه وآله که دلیل روشنى بر حقانیت وى بود بپذیرند، دست به بهانه جویى تازه‏اى زدند، چنان که قرآن در نخستین آیات مورد بحث مى‏گوید: آنها از روى سخریه و استهزاء" گفتند چرا معجزاتى (همچون معجزات موسى و عیسى) از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است"؟

(وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ).
چرا او عصاى موسى و ید بیضاء و دم مسیحا ندارد؟
چرا او هم دشمنان خود را با معجزات بزرگ نابود نمى‏کند؟ آن گونه که موسى و شعیب و هود و نوح و ثمود کردند؟
و یا همانگونه که در سوره اسراء از زبان این گروه آمده است" چرا پیامبر اسلام، نهرها و چشمه‏هاى آب جارى از بیابان خشک مکه ظاهر نمى‏کند"؟" چرا قصرى از طلا ندارد"؟" چرا به آسمان صعود نمى‏کند"؟ و" چرا نامه‏اى از سوى خدا از آسمان براى آنها نمى‏آورد"!!
بدون شک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله معجزات دیگرى غیر از قرآن مجید داشته، و تواریخ نیز با صراحت از آن سخن مى‏گوید، ولى آنها با این سخنانشان، دنبال تحصیل معجزه نبودند، بلکه از یک سو مى‏خواستند اعجاز قرآن را نادیده بگیرند و از سوى دیگر تقاضاى معجزات اقتراحى داشتند (منظور از معجزات اقتراحى این است که پیامبر صلی الله علیه و‌آله طبق تمایلات این و آن، هر امر خارق العاده‏اى را که پیشنهاد کنند انجام دهد، مثلا این یکى پیشنهاد خارج ساختن چشمه‏هاى آب کند دیگرى بگوید من قبول ندارم باید کوه‏هاى مکه را طلا کنى، سومى هم بهانه بگیرد که این کافى نیست باید به آسمان صعود کنى، و به این ترتیب معجزه را به صورت بازیچه بى‏ارزشى در آورند، و تازه آخر کار بعد از دیدن همه اینها ساحرش بخوانند).
لذا قرآن در آیه 111 سوره انعام مى‏گوید وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتى‏ وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ قُبُلًا ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا:" اگر ما فرشتگان را بر آنها نازل کنیم و مردگان زنده شوند و با آنها سخن بگویند و همه چیز را در برابر آنها محشور نمائیم باز هم ایمان نمى‏آورند"! به هر حال قرآن براى پاسخگویى به این بهانه‏جویان لجوج، از دو راه وارد مى‏شود:


نخست مى‏گوید: به آنها" بگو معجزه کار من نیست که با تمایلات شما انجام گیرد، معجزات همه نزد خدا است" (قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ).
او مى‏داند چه معجزه‏اى با چه زمانى و براى چه اقوامى متناسب است، او مى‏داند چه افرادى در صدد تحقیق و پى جویى حقند و باید خارق عادات به آنها نشان دهد، و چه افرادى بهانه گیرند و دنبال هواى نفس؟
و بگو" من فقط انذار کننده و بیم دهنده آشکارم" (وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ).
تنها وظیفه من انذار و تبلیغ است و بیان کلام خدا، اما ارائه معجزات و خارق عادات تنها به اختیار ذات پاک او است، این یک پاسخ.

پاسخ دیگر اینکه:" آیا همین اندازه براى آنها کافى نیست که ما این کتاب آسمانى را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت مى‏شود" (أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ).
آنها تقاضاى معجزات جسمانى مى‏کنند، در حالى که قرآن برترین معجزه معنوى است.
آنها تقاضاى معجزه زود گذرى دارند در حالى که قرآن معجزه‏اى است جاویدان، و شب و روز آیاتش بر آنها خوانده مى‏شود.
آیا امکان دارد انسانى درس نخوانده- و حتى اگر فرضا درس خوانده بود- کتابى با این محتوا و این جاذبه عجیب که فوق توانایى انسانها است بیاورد و عموم جهانیان را دعوت به مقابله کند و همه در برابر آن عاجز و ناتوان بمانند؟! اگر راستى منظور آنها معجزه است ما به وسیله نزول قرآن بیش از آنچه آنها تقاضا دارند در اختیارشان گذارده‏ایم، ولى نه، آنها حق طلب نیستند، بهانه جو هستند.
باید توجه داشت که جمله أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ (آیا براى آنها کافى نیست؟)
معمولا در مواردى گفته مى‏شود که انسان کارى ما فوق انتظار طرف انجام داده و او از آن غافل است یا خود را به غفلت مى‏زند. مثلا مى‏گوید چرا فلان خدمت را به من نکردى و ما انگشت روى خدمت بزرگترى مى‏گذاریم که او آن را نادیده گرفته و مى‏گوئیم آیا کافى نیست که ما چنین خدمت بزرگى به تو کردیم؟! از همه اینها گذشته معجزه باید هماهنگ با شرائط زمان و مکان و چگونگى دعوت پیامبر باشد، پیامبرى که آئینش جاودانى است باید معجزه جاودانى داشته باشد.
پیامبرى که دعوتش جهان‏گیر است و باید قرون و اعصار آینده را نیز در بر گیرد باید معجزه روحانى و عقلانى روشنى داشته باشد که فکر همه اندیشمندان و صاحب‏خردان را به سوى خود جذب کند. مسلما براى چنین هدفى قرآن مناسب است، نه عصاى موسى و ید بیضا.
و در پایان آیه براى تاکید و توضیح بیشتر مى‏گوید:" در این کتاب آسمانى هم رحمت بزرگى نهفته است و هم تذکر گویایى، براى کسانى که ایمان مى‏آورند" (إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْرى‏ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
آرى قرآن هم رحمت است و هم وسیله یادآورى، اما براى گروه با ایمان براى آنها که درهاى قلب خود را به روى حقیقت گشوده‏اند، براى آنها که طالب نورند و خواهان پیدا کردن راه، آنها این رحمت الهى را با تمام وجود خود احساس مى‏کنند و در پرتو آن آرامش مى‏یابند، آنها هر بار که آیات قرآن را مى‏خوانند تذکر تازه‏اى مى‏یابند.
ممکن است فرق میان" رحمت" و" ذکرى" این باشد که قرآن تنها یک معجزه و مایه تذکر نیست، بلکه علاوه بر آن مملو است از برنامه‏ها و قوانین رحمت آفرین و دستورهاى تربیتى و انسانساز، فى المثل عصاى موسى تنها معجزه بود ولى در زندگى روز مره مردم اثرى نداشت اما قرآن هم معجزه است و هم برنامه کامل زندگى و مایه رحمت.
و از آنجا که هر مدعى نیاز به شاهد و گواه دارد در آیه بعد مى‏فرماید:" بگو همین بس که خدا میان من و شما گواه است" (قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً).
بدیهى است هر قدر آگاهى شاهد و گواه بیشتر باشد ارزش شهادت او بیشتر است، لذا در جمله بعد اضافه مى‏کند:" خدایى گواه من است که تمام آنچه را در آسمانها و زمین است مى‏داند" (یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
حال ببینیم خداوند چگونه بر حقانیت پیامبرش گواهى داده؟
ممکن است این گواهى، گواهى عملى باشد زیرا وقتى خداوند معجزه بزرگى همچون قرآن را در اختیار پیامبرش قرار مى‏دهد سند حقانیت او را امضاء کرده است، مگر ممکن است خداوند حکیم عادل معجزه را در اختیار فرد دروغگویى (العیاذ باللَّه) بگذارد؟ بنا بر این اعطاى معجزه به شخص پیامبر خود بهترین طرز گواهى دادن خدا به نبوت او است.
علاوه بر گواهى عملى فوق، در آیات متعددى از قرآن مجید گواهى قولى نیز داده شده، چنان که در آیه 40 سوره احزاب مى‏خوانیم: ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ.
و در آیه 29 سوره فتح نیز آمده است: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ:" محمد رسول خدا است و کسانى که با او هستند در برابر کفار خشن و در میان خودشان رحیم و مهربانند".


گفتم که روی ماهت از من چرا نهان است ...گفتا تو خود حجابی، ورنه رُخم عیان است جناب سینا در جواب شما که راحت این حقیرو دروغگو خطاب کردید ،فقط میتونم جمله ای از پیامبر شما بیاورم:
حضرت عیسی علیه السلام فرمودند:بحقّ برایتان مى‏گویم: هر سخن بدى که بر زبان مى‏رانید پاسخش را در قیامت دریافت خواهید کرد.



وَقَالُوا لَوْلَا أُنزِلَ عَلَیْهِ آیَاتٌ مِّن رَّبِّهِ قُلْ إِنَّمَا الْآیَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُّبِینٌ.(50)
وگفتند چرا بر او از جانب پروردگارش نشانه ای نازل نشده است؟ بگو آن نشانه ها پیش خداست و من تنها هشدار دهنده ای آشکارم.

اَوَلم یَکفِهم انّا انزَلنا علَیک الکتابَ یُتلی عَلَیهم اِنَّ فی ذلک لَرَحمَة وَ ذِکری لِقَوم یُومِنون.(51)

آیا برای ایشان بس نیست که این کتاب را که بر آنان خوانده می شود برتو فرو فرستادیم؟در حقیقت در این کار برای مردمی که ایمان دارند،رحمت و یادآوری ست.

تفسیر المیزان

آیا معجزه قرآن کافى نیست؟!
کسانى که بر اثر لجاجت و اصرار در باطل، حاضر نبودند به هیچ قیمتى در برابر بیان مستدل و منطقى قرآن تسلیم شوند، و آوردن کتابى همچون قرآن به وسیله فرد درس نخوانده‏اى همچون پیامبر صلی الله علیه وآله که دلیل روشنى بر حقانیت وى بود بپذیرند، دست به بهانه جویى تازه‏اى زدند، چنان که قرآن در نخستین آیات مورد بحث مى‏گوید: آنها از روى سخریه و استهزاء" گفتند چرا معجزاتى (همچون معجزات موسى و عیسى) از سوى پروردگارش بر او نازل نشده است"؟

(وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ آیاتٌ مِنْ رَبِّهِ).
چرا او عصاى موسى و ید بیضاء و دم مسیحا ندارد؟
چرا او هم دشمنان خود را با معجزات بزرگ نابود نمى‏کند؟ آن گونه که موسى و شعیب و هود و نوح و ثمود کردند؟
و یا همانگونه که در سوره اسراء از زبان این گروه آمده است" چرا پیامبر اسلام، نهرها و چشمه‏هاى آب جارى از بیابان خشک مکه ظاهر نمى‏کند"؟" چرا قصرى از طلا ندارد"؟" چرا به آسمان صعود نمى‏کند"؟ و" چرا نامه‏اى از سوى خدا از آسمان براى آنها نمى‏آورد"!!
بدون شک پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله معجزات دیگرى غیر از قرآن مجید داشته، و تواریخ نیز با صراحت از آن سخن مى‏گوید، ولى آنها با این سخنانشان، دنبال تحصیل معجزه نبودند، بلکه از یک سو مى‏خواستند اعجاز قرآن را نادیده بگیرند و از سوى دیگر تقاضاى معجزات اقتراحى داشتند (منظور از معجزات اقتراحى این است که پیامبر صلی الله علیه و‌آله طبق تمایلات این و آن، هر امر خارق العاده‏اى را که پیشنهاد کنند انجام دهد، مثلا این یکى پیشنهاد خارج ساختن چشمه‏هاى آب کند دیگرى بگوید من قبول ندارم باید کوه‏هاى مکه را طلا کنى، سومى هم بهانه بگیرد که این کافى نیست باید به آسمان صعود کنى، و به این ترتیب معجزه را به صورت بازیچه بى‏ارزشى در آورند، و تازه آخر کار بعد از دیدن همه اینها ساحرش بخوانند).
لذا قرآن در آیه 111 سوره انعام مى‏گوید وَ لَوْ أَنَّنا نَزَّلْنا إِلَیْهِمُ الْمَلائِکَةَ وَ کَلَّمَهُمُ الْمَوْتى‏ وَ حَشَرْنا عَلَیْهِمْ کُلَّ شَیْ‏ءٍ قُبُلًا ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا:" اگر ما فرشتگان را بر آنها نازل کنیم و مردگان زنده شوند و با آنها سخن بگویند و همه چیز را در برابر آنها محشور نمائیم باز هم ایمان نمى‏آورند"! به هر حال قرآن براى پاسخگویى به این بهانه‏جویان لجوج، از دو راه وارد مى‏شود:


نخست مى‏گوید: به آنها" بگو معجزه کار من نیست که با تمایلات شما انجام گیرد، معجزات همه نزد خدا است" (قُلْ إِنَّمَا الْآیاتُ عِنْدَ اللَّهِ).
او مى‏داند چه معجزه‏اى با چه زمانى و براى چه اقوامى متناسب است، او مى‏داند چه افرادى در صدد تحقیق و پى جویى حقند و باید خارق عادات به آنها نشان دهد، و چه افرادى بهانه گیرند و دنبال هواى نفس؟
و بگو" من فقط انذار کننده و بیم دهنده آشکارم" (وَ إِنَّما أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ).
تنها وظیفه من انذار و تبلیغ است و بیان کلام خدا، اما ارائه معجزات و خارق عادات تنها به اختیار ذات پاک او است، این یک پاسخ.

پاسخ دیگر اینکه:" آیا همین اندازه براى آنها کافى نیست که ما این کتاب آسمانى را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت مى‏شود" (أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ یُتْلى‏ عَلَیْهِمْ).
آنها تقاضاى معجزات جسمانى مى‏کنند، در حالى که قرآن برترین معجزه معنوى است.
آنها تقاضاى معجزه زود گذرى دارند در حالى که قرآن معجزه‏اى است جاویدان، و شب و روز آیاتش بر آنها خوانده مى‏شود.
آیا امکان دارد انسانى درس نخوانده- و حتى اگر فرضا درس خوانده بود- کتابى با این محتوا و این جاذبه عجیب که فوق توانایى انسانها است بیاورد و عموم جهانیان را دعوت به مقابله کند و همه در برابر آن عاجز و ناتوان بمانند؟! اگر راستى منظور آنها معجزه است ما به وسیله نزول قرآن بیش از آنچه آنها تقاضا دارند در اختیارشان گذارده‏ایم، ولى نه، آنها حق طلب نیستند، بهانه جو هستند.
باید توجه داشت که جمله أَ وَ لَمْ یَکْفِهِمْ (آیا براى آنها کافى نیست؟)
معمولا در مواردى گفته مى‏شود که انسان کارى ما فوق انتظار طرف انجام داده و او از آن غافل است یا خود را به غفلت مى‏زند. مثلا مى‏گوید چرا فلان خدمت را به من نکردى و ما انگشت روى خدمت بزرگترى مى‏گذاریم که او آن را نادیده گرفته و مى‏گوئیم آیا کافى نیست که ما چنین خدمت بزرگى به تو کردیم؟! از همه اینها گذشته معجزه باید هماهنگ با شرائط زمان و مکان و چگونگى دعوت پیامبر باشد، پیامبرى که آئینش جاودانى است باید معجزه جاودانى داشته باشد.
پیامبرى که دعوتش جهان‏گیر است و باید قرون و اعصار آینده را نیز در بر گیرد باید معجزه روحانى و عقلانى روشنى داشته باشد که فکر همه اندیشمندان و صاحب‏خردان را به سوى خود جذب کند. مسلما براى چنین هدفى قرآن مناسب است، نه عصاى موسى و ید بیضا.
و در پایان آیه براى تاکید و توضیح بیشتر مى‏گوید:" در این کتاب آسمانى هم رحمت بزرگى نهفته است و هم تذکر گویایى، براى کسانى که ایمان مى‏آورند" (إِنَّ فِی ذلِکَ لَرَحْمَةً وَ ذِکْرى‏ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ).
آرى قرآن هم رحمت است و هم وسیله یادآورى، اما براى گروه با ایمان براى آنها که درهاى قلب خود را به روى حقیقت گشوده‏اند، براى آنها که طالب نورند و خواهان پیدا کردن راه، آنها این رحمت الهى را با تمام وجود خود احساس مى‏کنند و در پرتو آن آرامش مى‏یابند، آنها هر بار که آیات قرآن را مى‏خوانند تذکر تازه‏اى مى‏یابند.
ممکن است فرق میان" رحمت" و" ذکرى" این باشد که قرآن تنها یک معجزه و مایه تذکر نیست، بلکه علاوه بر آن مملو است از برنامه‏ها و قوانین رحمت آفرین و دستورهاى تربیتى و انسانساز، فى المثل عصاى موسى تنها معجزه بود ولى در زندگى روز مره مردم اثرى نداشت اما قرآن هم معجزه است و هم برنامه کامل زندگى و مایه رحمت.
و از آنجا که هر مدعى نیاز به شاهد و گواه دارد در آیه بعد مى‏فرماید:" بگو همین بس که خدا میان من و شما گواه است" (قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ شَهِیداً).
بدیهى است هر قدر آگاهى شاهد و گواه بیشتر باشد ارزش شهادت او بیشتر است، لذا در جمله بعد اضافه مى‏کند:" خدایى گواه من است که تمام آنچه را در آسمانها و زمین است مى‏داند" (یَعْلَمُ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ).
حال ببینیم خداوند چگونه بر حقانیت پیامبرش گواهى داده؟
ممکن است این گواهى، گواهى عملى باشد زیرا وقتى خداوند معجزه بزرگى همچون قرآن را در اختیار پیامبرش قرار مى‏دهد سند حقانیت او را امضاء کرده است، مگر ممکن است خداوند حکیم عادل معجزه را در اختیار فرد دروغگویى (العیاذ باللَّه) بگذارد؟ بنا بر این اعطاى معجزه به شخص پیامبر خود بهترین طرز گواهى دادن خدا به نبوت او است.
علاوه بر گواهى عملى فوق، در آیات متعددى از قرآن مجید گواهى قولى نیز داده شده، چنان که در آیه 40 سوره احزاب مى‏خوانیم: ما کانَ مُحَمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِکُمْ وَ لکِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَ خاتَمَ النَّبِیِّینَ.
و در آیه 29 سوره فتح نیز آمده است: مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُمْ:" محمد رسول خدا است و کسانى که با او هستند در برابر کفار خشن و در میان خودشان رحیم و مهربانند".


گفتم که روی ماهت از من چرا نهان است ...گفتا تو خود حجابی، ورنه رُخم عیان است

 


نوشته شده توسط محمد مبین احسانی نیا |  

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

 
 

ابزار هدایت به بالای صفحه