حضرت صالح (ع) و قوم ثمود
یکی از پیامبرانی که اسم او در قرآن آمده، حضرت صالح ـ علیه السلام ـ است که نامش در قرآن یازده بار ذکر شده است. او از نوادههای سام بن نوح از قبیلة ثمود بود، بعضی سلسلة نسب او را چنین ذکر نمودهاند: «صالح بن عبید بن جابر بن ثمود» و بعضی دیگر او را به عنوان «صالح بن جابر بن ارم بن سام بن نوح» یاد کردهاند.
حضرت صالح ـ علیه السلام ـ به زبان عربی سخن میگفت، و 280 سال عمر کرد، قبرش در نجف اشرف یا بین حجر الاسود و مقام ابراهیم ـ علیه السلام ـ در کنار کعبه قرار دارد.
او از سوی خداوند برای هدایت قوم ثمود، فرستاده شد، و با تلاشهای شبانه روزی خود، آن قوم را به سوی خدا و نیکیها دعوت نمود، ولی آن قوم، از او اطاعت نکردند و سرانجام به عذاب سخت الهی گرفتار شدند.
حضرت صالح سومین پیامبری است که پس از نوح ـ علیه السلام ـ و هود ـ علیه السلام ـ یک تنه بر ضد بت و بت پرستی و طاغوتهای عصرش قیام کرد، و سالها با آنها مبارزه و ستیز نمود.
طبق بعضی از روایات، حضرت صالح ـ علیه السلام ـ در شانزده سالگی به دعوت قوم به سوی خدا پرستی پرداخت، و 120 سال آنها را دعوت کرد، ولی جز اندکی، به او ایمان نیاوردند.
دورنمایی از زندگی قوم ثمود
قوم ثمود، امّتی از عرب بودند که پس از قوم عاد، به وجود آمدند و در سرزمین وادی القُری (بین مکه و شام) در شهر حِجر (که هم اکنون بعضی از آثار آن شهر در میان تخته سنگهای عظیم دیده میشود) میزیستند، و از قبایل مختلف تشکیل شده بودند و هم چون قوم عاد در بت پرستی، فساد، ظلم و طغیان غوطه ور بودند، و در زندگیشان جز انحراف و گمراهی، چیز دیگری دیده نمیشد.
آنها در ظاهر دارای تمدن پیشرفته و شهرها و آبادیهای محکم بودند، و از قطعههای عظیم سنگهای کوهی، ساختمان میساختند، و برای حفظ خود پناهگاههای استواری ساخته بودند، و در شهر حِجر دارای امکانات وسیع مادی و تشکیلات پر زرق و برق بودند، از این رو آنها را «اصحاب حِجر» مینامند.
و به تعبیر قرآن، آنها در کار زندگی دنیایشان آن قدر سخت کوش بودند که برای خود، خانههای امن و امانی در دل کوهها میتراشیدند.
این مطلب نشانگر آن است که آنها در یک منطقة کوهستانی میزیستند، و دارای تمدن پیشرفته مادی بودند که به آنها امکان میداد تا در درون کوهها، خانههای امن تهیه کنند، تا در برابر طوفانها و سیل و زلزله، در امان باشند. ولی به همان اندازه که دل به دنیا بسته بودند، دل از امور معنوی بریده بودند، و در لجنزار تباهیها و ستمها و آلودگیهای معنوی، غوطه میخوردند. حکومت ملوک الطوایفی، قبیلگی، ملی گرایی و تبعیضات نژادی، سرنوشت آنها را تعیین میکرد. و بر همین اساس به فساد و تباهیها، دامن میزدند، چنان که قرآن در توصیف آنها میگوید:
«وَ کانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یصْلِحُونَ؛ آنها (قوم ثمود) در آن شهر (حِجر) نُه گروهک و قبیله بودند که فساد در زمین میکردند، و برای اصلاح خویش اقدام نمینمودند».
قوم ثمود، دارای هفتاد بت بودند، چندین بتکده داشتند، بتهای بزرگ آنها عبارت بودند از: «لات، عُزّی، منوت (منات) هُبَل و قیس.»
این بتها به خصوص، مورد احترام شدید قوم ثمود بودند، آنها را شب و روز میپرستیدند، بتکدهها را به نام آنها نامگذاری کرده بودند، هیچ کس حق نداشت که آن بتکدهها را به عنوان مالکیت تصرّف کند، یا مردة خود را در آنها دفن نماید، اگر کسی تخلف میکرد، میگفتند: متخلفین مورد لعن هُبَل و منوت دو بت بزرگ قرار خواهند گرفت.
خداوند بندة خالص خود به نام حضرت صالح ـ علیه السلام ـ را که از خاندان خود آنها بود، و دارای عقلی کامل، حلمی وسیع و اخلاقی نیک بود، به عنوان پیامبر خدا به سوی آنها فرستاد تا راه را از چاه به آنها نشان دهد، و آنها را از زنجیرهای ذلّت،گمراهی، بت پرستی، تبعیضات، قبیله گرایی و تباهیهای دیگر برهاند.
فرازهایی از دعوت منطقی و دلسوزانة حضرت صالح ـ علیه السلام ـ
حضرت صالح ـ علیه السلام ـ در دعوت و راهنمایی مردم، از راههای گوناگون وارد شده و به نصیحت آنها پرداخت، در این جا نظر شما را به چند نمونه از برنامههای تبلیغی حضرت صالح ـ علیه السلام ـ جلب میکنیم:
ای قوم من! برای شما فرستادة امینی هستم، پرهیزکار باشید و از من پیروی کنید، من در برابر این دعوت، از شما اجر و مزدی نمیخواهم، اجر من تنها از جانب پروردگار جهانیان است، آیا شما میپندارید همیشه در نهایت امنیت در میان نعمتهایی که در دنیا وجود دارد، باقی میمانید؟ و در کنار این باغها، چشمهها، زراعتها و نخلهایی که میوههایش شیرین و رسیده است جاودانه خواهید ماند؟
شما از کوهها خانههایی میتراشید، و در آن به عیش و نوش میپردازید این امور شما را سر مست و غافل ساخته است، از زندان خود پرستی بیرون آیید، و به فضای خدا پرستی وارد شوید.
از اسراف کاران و دنیا پرستان مرفّه پیروی نکنید، آنان که به فساد و تباهی دامن میزنند، و در فکر اصلاح نیستند.
ای مردم! تنها خدای یکتا و بیهمتا را بپرسید، که جز او چیز دیگری خدای شما نیست، همان خداوندی که شما را از زمین آفرید، و آبادانی آن را به شما واگذار نمود، از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او باز میگردید، که پروردگارم (به بندگان خدا) نزدیک، و اجابت کنندة تقاضای شما است.
قوم گفتند: ای صالح! تو پیش از این مایة امید ما بودی، آیا ما را از پرستش آن چه پدرانمان میپرستیدند نهی میکنی؟ و ما در مورد آنچه ما را به سوی آن دعوت میکنی در شک و تردید هستیم.
حضرت صالح ـ علیه السلام ـ فرمود: «ای قوم من! اگر من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم، و رحمت او به سراغم آمده باشد آیا میتوانم از ابلاغ او سرپیچی کنم؟ اگر من نافرمانی او کنم،چه کسی میتواند مرا در برابر او یاری دهد، بنابراین سخنان شما چیزی جز اطمینان به زیانکار بودن شما نمیافزاید.»
بنابراین به خود آیید، و درست فکر کنید و بدانید که راه نجات و رستگاری شما در نفی معبودهای باطل و آمدن زیر پوشش پرستش معبود یکتا و بیهمتا است.
ای مردم! چرا برای انجام بدی قبل از نیکی شتاب میکنید؟ و به جای شتافتن به سوی رحمت الهی، به سوی عذاب خدا حرکت مینمایید؟ چرا از درگاه خداوند، تقاضای عفو و آمرزش نمیکنید؟ که اگر چنین کنید شاید مشمول رحمت الهی شوید، این همه لجاجت و خیره سری و غفلت برای چیست؟
کوتاه سخن آن که، تمام رسالت و دعوت این پیامبر بزرگ در این جمله خلاصه میشد که:
«أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ؛ خدا را بپرستید».
آری بندگان خدا، زیر بنا و عصارة همة تعلیمات فرستادگان خدا است.
حضرت صالح ـ علیه السلام ـ در دعوت قوم خود، نهایت محبّت و دلسوزی را نمود و با تعبیر مکرّرِ «ای قوم من!» خواست تا حسّ خویشاوندی آنها را به سوی خود جلب کند، ولی آنها در برابر آن همه دلسوزیها، و منطق و راهنماییهای مهر انگیز صالح ـ علیه السلام ـ ، با طغیان و سرکشی لجوجانه، دعوت صالح ـ علیه السلام ـ را رد کردند، و بیشرمانه و گستاخانه در برابر او و دعوتهای دلسوزانه او، ایستادند، و به کار شکنی و مخالفت شدید پرداختند.
مخالفت آنها عمومی بود و جز اندکی به آن حضرت ایمان نیاوردند، مطابق بعضی از روایات این گروه اندک، پس از دیدن معجزة پیدایش ناقة صالح،ایمان آوردند، نخست هفتاد نفر بودند، سپس مرتد شدند و تنها شش نفر از آنها باقی ماند، که یکی از آنها هم در شک و تردید به سر میبرد و سرانجام به مخالفان پیوست.
بعضی تعداد ایمان آورندگان به صالح ـ علیه السلام ـ را که از عذاب نجات یافتند، تا چهار هزار نوشتهاند.
عکس العمل شدید قوم ثمود، در برابر دعوت صالح ـ علیه السلام ـ
حضرت صالح دهها سال، قوم ثمود را به سوی خدا و یکتاپرستی دعوت کرد، ولی قوم ثمود با برخوردهای شدید و لجاجت سخت از پاسخ مثبت به صالح ـ علیه السلام ـ امتناع ورزیدند، و با تهمتهای ناجوانمردانه به آن حضرت، به کار شکنی پرداختند.
گفتند: «آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟ اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود، آیا در میان ما تنها بر این شخص (صالح) وحی نازل شده است؟ نه، او آدم بسیار دروغگوی هوسبازی است».
صالح ـ علیه السلام ـ به اندرز دلسوزانه قوم پرداخت، و آنها را از عذاب سخت الهی هشدار دارد، و اعلام کرد تا عذاب نیامده، خود را در پرتو ایمان نجات دهید و از خواب غفلت بیدار شده و از طغیان و سرکشی، دست بکشید، چرا که خمیر مایة گمراهیها، غرور و سر مستی است. ولی سرکشی و غرور آن قوم به جایی رسید که بروز حضرت صالح و اصحابش را به فال بد گرفتند و آنها را دروغگو خواندند و وجود آنها را مایة بدبختی خود دانستند، با این که سزاوار بود آن حضرت و اصحابش را مایة برکت و سعادت ابدی بدانند.
صالح ـ علیه السلام ـ به آنها فرمود:
«طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ؛ فال بد و بخت و طالع شما در نزد خدا است، او است که شما را (نه ما را) به خاطر اعمالتان گرفتار مصائب و بدبختی ساخته است».
و این برنامه، در حقیقت آزمایش بزرگ الهی برای شما است، اینها هشدار و بیدار باش است، تا کسانی که شایستگی و قابلیت دارند، از خواب غفلت بیدار گردند، و با اصلاح مسیر خود، به سوی تکامل و خدای بزرگ، راه یابند.
برخورد شدید قوم ثمود به جایی رسید که به گروههای نُه گانه تقسیم شدند، و با سازماندهی و برنامه ریزی فساد انگیز خود، به کارشکنی پرداختند، و به همدیگر گفتند: بیایید به خدا سوگند یاد کنیم که بر صالح ـ علیه السلام ـ و خانوادهاش شبیخون بزنیم و آنها را به قتل رسانیم، سپس به کسی که مطالبة خون او را میکند بگوییم ما از خانوادة او خبر نداشتیم، و ما در ادّعای خود راستگو هستیم.
خنثی شدن توطئة توطئه گران
درتاریخ آمده: در کنار شهر حِجر کوهی بود که غار و شکافی داشت، صالح ـ علیه السلام ـ برای عبادت خدا به آن جا میرفت، و گاه شبانه به آن جا میرفت و به مناجات و شب زندهداری میپرداخت.
دشمنان توطئهگر که آن حضرت را تهدید به قتل کرده بودند تصمیم گرفتند به طور محرمانه به آن کوه رفته و در پشت سنگهای کوه پنهان شوند و در کمین حضرت صالح به سر برند، وقتی که صالح به آن جا آمد، او را به قتل رسانند، و پس از شهادتش به خانة او حملهور شده و شبانه کار اهل خانه را یکسره نمایند، سپس مخفیانه به خانههای خود برگردند. و اگر کسی از این حادثه پرسید، اظهار بیاطّلاعی نمایند.
ولی خداوند به طرز عجیبی توطئه آنها را خنثی کرد، آنها هنگامی که در گوشهای از کوه کمین کرده بودند، کوه ریزش کرد،و صخرة بسیار بزرگی از بالای کوه سرازیر شد و آنها را در لحظهای کوتاه، در هم کوبید و نابود کرد.
خداوند در قرآن به این مطلب اشاره کرده و میفرماید:
«وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یشْعُرُونَ؛ آنها نقشة مهمی کشیدند و ما هم نقشة مهمی، در حالی که آنها خبر نداشتند».