سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دوشنبه 91 مرداد 9 , ساعت 12:25 صبح

بعضی کردارهای انسان آن قدر بر شیطان ناگوار است که او را به فریاد و فغان می آورد و از ناراحتی رنجور و نحیف می شود. به این داستان توجه کنید: روزی شیطان در گوشه مسجد الحرام ایستاده بود. حضرت رسول صلی الله علیه و آله هم سرگرم طواف خانه کعبه بودند. وقتی آن حضرت از طواف فارغ شد، دید ابلیس ضعیف و نزار و رنگ پریده ، کناری ایستاده است ، فرمود:ای ملعون ! تو را چه می شود که چنین ضعیف و رنجوری ؟! گفت : ازدست امت تو به جان آمده وگداخته شدم . فرمود: مگر امت من با تو چه کرده اند؟ گفت : یا رسول الله ! چند خصلت نیکو در ایشان است ، من هر چه تلاش ‍ می کنم این خوی را از ایشان بگریم نمی توانم . فرمود: آن خصلت ها که تو را ناراحت کرده کدامند؟ گفت : اول این که ، هرگاه به یک دیگر می رسند سلام می کنند، و سلام یکی از نام های خداوند است . پس هر که سلام کند حق تعالی او را از هر بلا و رنجی دور می کند. و هر که جواب سلام دهد، خداوند متعال رحمت خود را شامل حال او می گرداند. دوم این که ، وقتی با هم ملاقات کنند به هم دست می دهند. و آن را چندان ثواب است که هنوز دست از یک دیگر برنداشته حق تعالی هر دو را رحمت می کند. سوم ، وقت غذا خوردن و شروع کارها بسم الله می گویند و مرا از خوردن آن طعام و شرکت در آن دور می کنند. چهارم ، هر وقت سخن می گویند: ان شاءالله بر زبان می آورند و به قضای خداوند راضی می شوند و من نمی توانم کار آنها را از هم بپاشم ، آنان رنج و رحمت مرا ضایع می کنند. پنجم ، از صبح تا شام تلاش می کنم تا اینان را به معصیت بکشانم . باز چون شام می شود، توبه می کنند و زحمات مرا از بین می برند و خداوند به این وسیله گناهان آنان را می آمرزد. ششم ، از همه این ها مهم تر این است که وقتی نام تو را می شنوند با صدای بلند صلوات می فرستند و من چون صواب صلوات را می دانم ، از ناراحتی فرار می کنم ؛ زیرا طاقت دیدن ثواب آن را ندارم . هفتم : ایشان وقتی اهل بیت تو را می بینند، به ایشان مهر می ورزند و این بهترین اعمال است . پس حضرت روی به اصحاب کرده و فرمودند: هر کس ‍ یکی از این خصلت ها را داشته باشد از اهل بهشت است.
شیطان در کمین گاه/نعمت الله صالحی حاجی آبادی


دوشنبه 91 مرداد 9 , ساعت 12:23 صبح

نحوه مهار شهوات

سوال 110 : راه مهارشهوت جوانی چیست؟ جواب 110 : عدم همنشینی بانامحرم وننگریستن باایشان که هردوحرام است، راه کنترل شهوت است ودوایِ اصلیِ آن ازدواج می باشد. برگرفته از کتاب پاسخ های اینترنتی استاد کریم محمود حقیقی

ترجیع بند بانوی اسلام

بیچاره دستی که در این شب ها فقیرت نیست یعنی دخیل دست های دستگیرت نیست باید برای خانه ی تو زیر پایی شد بیچاره بال جبرئیلی که حصیرت نیست هرگر نمی خواهم ببینم آن شبی را که - در سفره ی افطار ما نان و پنیرت نیست قربانی نامت شدن عین حیات ماست مرده تر از مرده ...

امید و هشدار خدا به بندگانش

وَ بِدُعَائِکَ تَوَسُّلِی مِنْ غَیْرِ اسْتِحْقَاقٍ لِاسْتِمَاعِکَ مِنِّی دعا ؛ لبیک گفتن به دعوت پروردگار عالم ! عرض کردیم پروردگار عالم خود دعوت کننده است و معنای دعا همین است. نشانه آن هم این است که خود اجابت می‌کند و این نکته‌ای است که تمثیلش در حجّ و عمره است که وقتی ...

بالاترین دعای خیر

أعوذُ باللّهِ مِنَ الشَّیطانِ الرَّجِیمِ؛ بسمِ اللّهِ الرّحمنِ الرّحیمِ؛  «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیتُکَ وَ اسْمَعْ‏ دُعَائِی‏ إِذَا دَعَوْتُکَ‏ وَ أَقْبِلْ عَلَی إِذَا نَاجَیتُکَ فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیکَ وَ وَقَفْتُ بَینَ یدَیکَ» مروری بر مباحث گذشته گفته شد ماه مبارک رمضان ماه تلاوت قرآن و ماه دعا ...

پاداش غذا دادن به مومن

اهمیت غذا دادن به مومن اطعام، از موارد مهم نیکی به دیگران است که در آیات قرآنی بر آن بسیار تأکید شده است و در وصف «ابرار» چنین آمده است: آنان که غذای خود را با آنکه بدان نیاز دارند، به مسکین و یتیم و اسیر می‌دهند و [می‌گویند:] ما شما را ...

ترکیب بند زیبای کریم اهل البیت

صدای شر شر باران شعر می آید کسی دوباره به ایوان شعر می آید غزل، قصیده، نمیدانم، این که در راه است چقدر ساده به دیوان شعر می آید زبان روزه پیاده نزول فرموده خبر دهید که مهمان شعر می آید همیشه در وسط قحطی از دل دریا به یاریم به بیابان شعر می آید غزل به وزن ...

تلقّی نادرست ما از خدا

مروری بر مباحث گذشته عرض شد ماه مبارک رمضان، ماه تلاوت قرآن، کلام الهی و ماه دعا است؛ یعنی اینکه شخص آنچه از مصدر وحی و از ناحیه ربّ صادر شده را بازگو کرده و در راز و نیاز با ربّ خویش، از او تقاضا داشته باشد. این دعا است. مفاد ...

استغاثه بعد از رفع حاجت

«وَ قَدْ قَصَدْتُ إِلَیْکَ بِطَلِبَتِی وَ تَوَجَّهْتُ إِلَیْکَ بِحَاجَتِی وَ جَعَلتُ بِکَ استِغاثَتی» تنها منجی در مشکلات عرض کردیم اگر قصد نباشد، انسان طالب نمی‌شود و تا مقصد را هم نشناسد، قصد نمی‌کند. پس باید مقصد را بشناسد که آن هم موقعی است که جدّاً از همه برید و پروردگار عالم را ...

راه خودسازى در نهج البلاغه

امام پس از طرح ضرورت خودسازى به راههاى خودسازى مى پردازد، و روش تربیت نفس، و راه خویشتن دارى را مى شناساند، و رهنمود مى دهد که منتظر دیگران نباش، تربیت و خودسازى را با تلاش و کوشش از خود آغاز کن قال على علیه السلام : "و اکرم نفسک عن کل ...

مبطلات روزه

س 758: من در روز ماه رمضان به علّت اغواى شیطان تصمیم گرفتم روزه‏ام را باطل کنم لکن قبل از این که عملى که روزه را باطل مى‏کند انجام دهم، از تصمیم خود منصرف شدم حکم روزه‏ام چیست؟ و اگر این امر در روزه غیر ماه رمضان پیش آید چه ...

درخواست ضرر بر اثر غفلت

مروری بر مباحث گذشته بحث ما راجع به دعا بود. عرض کردم انسان، در سیر زندگی دنیوی و در سراسر زندگی‏ خود با پرتگاه‏هایی مواجه است. او نسبت به این پرتگاه‏ها احتیاج به پناهگاه دارد، تا از آن مدد بگیرد و سقوط نکند. از این استمداد جستن، به دعا و درخواست ...

معیار خودسازى در نهج البلاغه

قال على علیه السلام: "کفاک ادبا لنفسک اجتناب ما تکرهه من غیرک" امام على علیه السلام فرمود: "در تربیت خویشتن این کافى است که آنچه بر دیگران نمى پسندى انجام ندهى" [15] اگر افراد جامعه، خود را تربیت کنند، جامعه نیز ساخته مى شود، و مفاسد اجتماعى و انحرافات اخلاقى به تدریج نابود مى ...

بهترین عمل در ماه رمضان

ماه مبارک رمضان را ماه تمرین ترک است از ترک خوردن و آشامیدن بگیر تا ترک بسیاری از عادات و اعمال زشت دیگرمان. در این ماه باید برنامه ریزی داشت برای ترک گناه. 1. رسول خدا (ص) که خطبه شعبانیه را می‌خواند، وقتی تمام وظایف مومنان را در این ماه نام ...

قصد اصلی بنده در دعا

حلول ماه بندگی و عبودیّت ماه طرب و فرح اولیا، ماه شادمانی بیش از حد خصّیصین، ماه وصل بلاقطع، ماه اوج خوبی‌ها، ماه رسیدن به همه فضایل، ماه رسیدن به مقام خلیفةاللّهی، ماه رسیدن به اوج انسانیّت، ماه قرب الهی، ماه معراج، ماه «قاب قوسین او ادنی»، ماه بندگی، بندگی خاص، ...

ضرورت آمادگى براى آینده در نهج البلاغه

امام علیه السلام پس از طرح ضرورت "آینده نگرى" به یک حقیقت عمومى اشاره مى فرماید که در سن نوجوانى، و جوانى و سپس پیرى وجود دارد، و آن درست اندیشیدن نسبت به آینده ى زندگى است، باید پیش از فرا رسیدن دوران ضعف و پیرى، کار و تلاش لازم ...


دوشنبه 91 مرداد 9 , ساعت 12:21 صبح

دوشنبه 91 مرداد 9 , ساعت 12:19 صبح

پایگاه فرهنگی ، مذهبی شیعه ها - داستانهایی از زندگی نامه امام محمدباقر(ع)

آسایش دنیا و یا سعادت آخرت

ابوبصیر آن راوی حدیث و از اصحاب صادقَیْن علیهماالسلام ، نابینا شده بود؛ روزی محضر مبارک مولایش امام محمّد باقر علیه السلام وارد شد و اظهار داشت : یاابن رسول اللّه ! آیا شما وارثان و جانشنان پیامبر خدا هستید؟ حضرت در پاسخ فرمود: بلی . سؤ ال کرد: آیا پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وارث علوم همه انبیاء عظام علیهم السلام بوده است ؟ حضرت فرمود: بلی ، او در تمام علوم و فنون وارث تمامی پیامبران الهی علیهم السلام می باشد. گفت : آیا شما اهل بیت عصمت و طهارت ، نیز در تمام علوم و فنون وارث پیامبر هستید؟ فرمود: بلی ، ما وارث تمامی علوم و فنون او می باشیم .
سپس افزود: آیا شما توان آن را دارید که مرده را زنده و مریض را شفا دهید؟ و آیا از آنچه انسان ها انجام می دهند و یا در درون خود پنهان دارند، آگاه هستید؟ امام علیه السلام فرمود: بلی ، ولیکن تمامی آنچه را که ما انجام می دهیم ، با إ ذن و اراده خداوند متعال است . پس از آن فرمود: ای ابوبصیر! نزدیک بیا، چون کنار حضرت قرار گرفت ، دست مبارک خود را بر صورت و چشم او کشید که تمام فضاء برایش نورانی شد و همه چیز را به خوبی مشاهده کرد. سپس فرمود: آیا این حالت را دوست داری که بینا باشی و در قیامت همانند دیگر افراد گرفتار حساب و بررسی اعمال گردی ؟ و یا آن که همان حالت نابینائی را دوست داری و این که در قیامت بدون دردسر وارد بهشت گردی ؟ ابو بصیر عرض کرد: می خواهم همانند قبل نابینا باشم . پس امام محمّد باقر علیه السلام دستی بر چشم های ابوبصیر کشید و به حالت اوّل بازگشت .

چهل داستان و چهل حدیث از امام محمد باقر(ع)/ عبدالله صالحی

اسلام حقیقی

ابی جارود گوید: به امام باقر علیه السلام عرض کردم : ای فرزند رسول خدا! آیا شما دوستی و دلباختگی و پیروی مرا نسبت به خود می دانید؟ امام علیه السلام : آری . عرض کردم : من از شما پرسشی دارم که می خواهم به من پاسخ دهید زیرا چشمم نابینا است و کمتر راه می روم و همیشه نمی توانم شما را زیارت کنم . امام علیه السلام فرمود: سوال خود را بپرس .
عرض کردم : مرا از دینی که شما و خاندانتان خدا را بر اساس آن عبادت می کنید آگاه کن تا من هم بر اساس آن خدا را دینداری کنم . امام علیه السلام فرمود: با سخنی کوتاه سوال بزرگی کردی ، به خدا سوگند همان دینی که خود و پدرانم خداوند را به آن دینداری می کنیم به تو می گویم . 1 – شهادت به یگانگی خداوند و رسالت محمد صلی اللّه علیه و آله 2 – اقرار به آنچه پیامبر صلی اللّه علیه و آله از جانب خداوند آورده است . 3 – محبت به دوست ما و دشمنی با دشمنان ما. 4 – پیروی از فرمان ما.
5 – انتظار قائم ما. 6 – کوشش (در انجام واجبات) و پرهیز از محرمات .

قصه های تربیتی چهارده معصوم (علیه السلام) / محمد رضا اکبری

———————————————————————————————

امام باقر (ع) و پیشنهاد ضرب سکه

کمال الدین دمیرى در کتاب حیاة الحیوان و مقریزى در کتاب شذرات العقود از کسائى نقل کرده‏اند که روزى در مجلس هارون الرشید سخن از اولین نفوذ اسلامى به میان آمد، در آن مجلس تاریخچه نخستین سکه‏هایى که بر آنها شعارهاى اسلامى نقش بسته چنین مطرح شد :
در آغاز، کاغذ از جانب رومیان به مملکت اسلامى وارد مى‏شد، در آن روزگار بیشتر مردم مصر نصرانى بودند و همکیش پادشاه روم به حساب مى‏آمدند.از این رو، بر حاشیه کاغذهایشان با خط رومى این کلمات: (پدر، پسر و روح القدس) نقش بسته بود .
این نوع کاغذها در جامعه اسلامى از آغاز تا عصر عبد الملک مروان رواج داشت تا این که عبد الملک از کسى که زبان رومى مى‏دانست، خواست تا آن کلمات را براى او ترجمه کند.پس از ترجمه کلمات، عبد الملک برآشفت و گفت: این شایسته نیست که در سرزمین اسلام، شعار نصرانیت به وسیله این اوراق در حد وسیعى منتشر شود .
از این‏رو، به عبد العزیز مروان که برادر او و نماینده و کارگزار وى در مصر بود، دستور داد تا این حاشیه‏ها را از بین ببرد و دستور دهد تا سازندگان کاغذ بر حاشیه کاغذها آیاتى از قرآن بنویسند .
دستور از میان بردن حاشیه‏هاى رومى به سایر کارگزاران حکومت در سایر شهرها نیز ابلاغ گردید .
کاغذها با حاشیه‏هاى جدید با گذشت زمان رواج یافت و به سرزمین روم نیز رسید.پادشاه روم از این برنامه ناخشنود شد و به عبد الملک نامه نوشت و از او خواست تا حاشیه‏هاى رومى را دوباره به کارگیرد و رواج دهد .
نامه را همراه با هدایا به سوى عبد الملک گسیل داشت، اما عبد الملک نامه و هدایا را پس فرستاد، این کار دو مرتبه دیگر با هدایاى بیشتر صورت گرفت.در مرتبه آخر، پادشاه روم تهدید کرد که اگر حاشیه‏ها به صورت نخست باز نگردد، بر روى سکه‏ها، دشنام به پیامبر اسلام را نقش خواهد زد .
در این عصر، سکه‏هاى رایج میان مسلمانان، سکه‏هاى رومى بود.و اگر پادشاه روم تهدید خود را عملى مى‏ساخت، ضربه‏اى سیاسى بر حکومت اسلامى وارد مى‏شد و مقدسات مردم مورد اهانت قرار مى‏گرفت .
عبد الملک خود را مواجه با مشکلى بزرگ یافت، براى مشورت و یافتن راه حل به شخصى به نام روح بن زنباع روى آورد.ولى او در پاسخ گفت :
اى عبد الملک! تو خودت خوب مى‏دانى که چه کسى راه حل مشکل تو را مى‏داند، اما بعمد آن را مطرح نمى‏کنى .
عبد الملک: او چه کسى است؟ !
روح بن زنباع: او جز باقر العلوم (ع ) ـ از خاندان پیامبر اکرم (ص) ـ فرد دیگرى نمى‏تواند باشد و تو ناگزیر هستى که از او کمک بگیرى .
عبد الملک: آرى تو درست مى‏گویى.ولى …
عبد الملک به والى خود در مدینه دستور داد تا نزد امام باقر رفته و امکانات سفر را در اختیار وى قرار دهد و آن حضرت را براى سفر به سوى شام تجهیز کند .
والى مدینه، چنین کرد و امام رهسپار شام گردید .
عبد الملک به استقبال آن حضرت رفت، خیر مقدم گفت و مشکل سیاسى خود را مطرح ساخت و کمک طلبید .
امام باقر (ع) فرمود: کار را دشوار نگیر.نظر من این است که هم اکنون از اهل فن بخواهى تا برایت درهم و دینارهاى فراوانى را بسازند که بر یک طرف آن شعار توحید و بر طرف دیگر محمد رسول الله نقش زنند و در مدار آن نام شهرى که سکه در آن زده شده و تاریخ ساخت آن نوشته شود.سپس در زمینه برخى خصوصیات دیگر سکه‏ها، رهنمودهایى داد تا تقلب و دخل و تصرف در آنها به آسانى میسرنباشد.و به عبد الملک فرمود: از مردم بخواه تا از این پس با این سکه‏ها معاملات خود را انجام دهند و مبادلات اقتصادى را با سکه‏هاى رومى ممنوع و داراى مجازات اعلام کن.در ظرف چند ماه، رهنمودهاى امام باقر (ع) بخوبى عملى گردید و سکه‏هاى اسلام در روابط اقتصادى به کار گرفته شد.آن گاه عبد الملک به پادشاه روم نوشت، اگر مى‏خواهى تهدیدهایت را عملى کن !
پادشاه روم که از رواج سکه‏هاى اسلامى مطلع شده بود، عملى ساختن تهدیدهاى خود را بى‏ثمر یافت و از آن صرف نظر کرد . (1)
پى‏نوشت :
1 ـ ر ک: سیرة الائمة الاثنى عشر 2/223 ـ 221، ائمتنا 1/ .386
در مورد نخستین سکه‏هاى اسلامى آراى دیگرى نیز موجود است، برخى نخستین سکه‏ها را سکه‏هاى معروف به «بغلى» مى‏دانند که در عصر حکومت…عمر بن خطاب به وسیله رأس البغل ساخته شده است، ولى صحت این نظریه منافاتى با روایت فوق ندارد، چه این که ممکن است با وجود سکه‏هاى بغلى، سکه‏هاى رومى هم تا عصر عبد الملک رواج داشته و از این عصر به بعد سکه‏هاى رومى از دور معاملات در بلاد اسلامى کنار رفته است.و نیز در مورد همزمانى امام باقر (ع) با حکومت عبد الملک که در سال 86 ه به پایان رسیده پرسشهایى مطرح است، زیرا امامت باقر العلوم (ع) در سال 95 ه بوده است، ولى این ابهام هم قابل رفع است، چون لازم نیست مشاوره یاد شده در زمان امامت باقر العلوم (ع) و در سنین بالا صورت گرفته باشد.علم و شایستگیهاى ائمه قبل از امامت و در طول عمر براى آنان ثابت بوده استنبرچسب مطلب

, , , , , ,

, , , , , ,


یکشنبه 91 مرداد 8 , ساعت 3:25 صبح

 

داستان رد شمس

و از حوادث سال هفتم و به دنبال جنگ خیبر (1) داستان رد شمس است که فضیلت بزرگ دیگرى را براى على (ع) در بردارد و ما آن را از روى کتابهاى اهل سنت براى شما نقل مى‏کنیم.

شبلنجى در کتاب نور الابصار (ص 28) در معجزات رسول خدا (ص) آورده است‏که رسول خدا در«صهباء»از اراضى خیبر نماز خواند،آن گاه على را به دنبال کارى فرستاد و خود آن حضرت نماز عصر را خواند (و على نماز نخوانده بود،همین که على برگشت) رسول خدا سرش را در دامان على گذارد و حرکت نداد تا خورشید غروب کرد،سپس رسول خدا فرمود:

«اللهم ان عبدک علیا احتبس نفسه على نبیه فرد شرقها»

[خدایا بنده تو على،خود را براى پیغمبرش نگه داشته تابش خورشید را بر او باز گردان‏]

در این وقت خورشید بازگشت تا جایى که بر کوهها بالا آمده،پس على برخواسته وضو گرفت و نماز عصر را خواند و خورشید دوباره غروب کرد. (2)

در حدیث دیگرى که از علامه طحاوى در کتاب مشکل الآثار (ج 2،ص 8،ج 4،ص 388) نقل شده،این گونه است که اسماء گوید:به رسول خدا وحى شد و سرش در دامان على بود و على (ع) نماز نخواند تا آنکه خورشید غروب کرد (3) رسول خدا به على فرمود:اى على نماز خوانده‏اى؟عرض کرد:نه،رسول خدا دعا کرده گفت:

«اللهم انه کان فى طاعتک و طاعة رسولک فاردد علیه الشمس»

[خدایا براستى که او در راه اطاعت تو و فرمانبردارى پیغمبر تو بوده است،پس خورشید را براى او باز گردان.]

اسماء گوید:خورشید را دیده بودم که غروب کرد،ولى مشاهده کردم که دوباره طلوع نمود. (4) و بدین مضمون بیش از سى نفر از علماى اهل سنت این داستان را با مختصر اختلافى از اسماء بنت عمیس روایت کرده‏اند،مانند اخطب خوارزم،گنجى شافعى،ابن جوزى،محب الدین طبرى،ذهبى و دیگران. (5)

در برخى از روایات داستان«رد شمس»براى على (ع) از حسین بن على (ع) روایت‏شده که در سرزمین بابل و پس از جنگ نهروان خورشید براى آن حضرت برگشت و نماز عصر را خواند (6) و از روى هم رفته روایات استفاده مى‏شود که داستان مزبور چند بار اتفاق افتاده.

مرحوم سید اسماعیل طبرسى داستان«رد شمس»را در کتاب کفایة الموحدین (ج 2،صص 414ـ410) به تفصیل نقل کرده و فرموده است:این مطلب از معجزات باهره و قضایاى مشهوره آن افضل اتقیا و سرور اولیاست که مؤالف و مخالف آن را بکرات نقل نموده‏اند و علماى عامه قریب به سى روایت در این باب ذکر کرده‏اند.

سپس گوید:و چهار مرتبه رد شمس از براى حضرت امیر المؤمنین (ع) شده است و علماى عامه تعدد رد شمس را قبول نموده‏اند و بعضى از اکابر،شانزده مرتبه رد شمس را براى آن حضرت نقل نموده‏اند...

جالب اینجاست که ابن حجر عسقلانى با شدت تعصبى که در مذهب خود دارد و هر که با کتابهاى او آشنایى داشته این مطلب را بخوبى مى‏داند،داستان«رد شمس»را در کتاب الصواعق المحرقة (7) در زمره کرامات باهره امیر المؤمنین (ع) نقل کرده و آن را تصحیح نموده و به دنبال آن بحث فقهى این مسئله را عنوان کرده که آیا نماز در چنین صورتى اداء است یا قضا...

سپس به دنبال آن داستانى از ابن جوزى نقل کرده که گفته است:

در اینجا حکایت عجیبى است که جمعى از مشایخ و بزرگان ما در عراق نقل کرده‏اند که هنگام عصرى بود که ابو منصور مظفر بن اردشیر عبادى واعظ،در محله ناجیه بر فراز منبر نشسته بود و مشغول ذکر فضایل اهل بیت و نقل داستان«رد شمس»بود و با بیان شیوا و سحر آمیز خود دلها را به خود جذب کرده بود که ناگاه ابر سیاه و غلیظى قسمت مغرب را پوشانده و خورشید را از نظرها پنهان نمود و چندان طول کشید و هوا تاریک شد که مردم گمان کردند خورشید غروب کرده،در این وقت ابو منصور واعظ روى منبر ایستاد و با دست خود به سوى خورشید اشاره کرد و گفت:

لا تغربى یا شمس حتى ینتهى‏ 
مدحى لآل المصطفى و لنجله‏ 
و اثنى عنانک إن أردت ثنائهم‏ 
أنسیت أن کان الوقوف لاجله‏ 
إن کان للمولى وقوفک فلیکن‏ 
هذا الوقوف لخیله و لرجله

[اى خورشید غروب نکن تا مدح من درباره اهل بیت پیغمبر و فرزندان او پایان یابد،و عنان خود باز گردان اگر بیان ثناى آنها را خواهى،آیا فراموش کرده‏اى توقف خود را براى پیغمبر؟اگر براى مولى توقف کردى و ایستادى براى بستگان و نزدیکان او نیز باید بایستى!]

راویان مزبور گفته‏اند:در این وقت ناگهان دیدند ابرها به یک سو رفت و خورشید بیرون آمد .

جالبتر اینکه این آقایان که در بازگشت خورشید به دعاى بزرگترین پیامبر الهى و خاتم انبیا و سید اوصیا با این همه روایات تردید کرده‏اند،توقف خورشید و بازگشت آن را براى افراد عادى و اقطاب خود چون اسماعیل بن محمد حضرمى جایز دانسته و در اثبات آن به داستان سرایى پرداخته‏اند و آن را از کرامات وى به حساب آورده‏اند و هیچ گونه تردیدى در آن به خود راه نداده‏اند.

علامه امینى در کتاب شریف الغدیر (ج 5،ص 23) از سبکى و یافعى،ابن حجر،صاحب شذرات الذهب و دیگران این کرامت را نقل کرده و متن آن را که از سبکى در کتاب طبقات الشافعین (ج 5،ص 51) نقل کرده،چنین است که گوید:روزى حضرمى در سفر بود و به خادم گفت:به خورشید بگو توقف کند تا ما به منزل برسیم و وى در آن وقت در جاى دوى بود و خورشید نزدیک بود غروب کند .

خادم رو به خورشید کرده گفت:فقیه اسماعیل به تو گفته است:بایست.خورشید ایستاد تا حضرمى به منزل خود رسید،آن گاه رو به خادم خود کرده گفت:

آیا این محبوس (یعنى خورشید) را آزاد نمى‏کنى؟پس خادم به خورشید دستور داد تا غروب کند و ناگهان تاریکى شب همه جا را فرا گرفت.

و به دنبال آن اشعارى نیز از یافعى و دیگران در این باره نقل مى‏کند و در پایان مى‏فرماید :نتیجه‏اى که از این داستان به دست مى‏آید این است که در نزد این آقایان،اسماعیل حضرمى در پیشگاه خداى تعالى از پیامبر اعظم و وصى آن حضرت یعنى امیر مؤمنان برتر است،زیرا بازگشت خورشید در آنجا به دعاى پیامبر خدا و على بود،ولى در اینجا اسماعیل حضرمى به خادم خود امر مى‏کند خورشید را نگاه دارد و سپس دستور آزادى خورشید زندانى را به او مى‏دهد!

و بالجمله داستان«رد شمس»به همان گونه که ذکر شد در زیاده از سى کتاب از کتابهاى اهل سنت نقل شده و بلکه جمعى از ایشان مانند سیوطى و ابو الفتح موصلى و ابو القاسم حسکانى در این باره کتابهاى جداگانه‏اى نوشته و آن را به اثبات رسانده‏اند و براى اطلاع بیشتر مى‏توانید به کتاب شریف الغدیر (ج 3،صص 141ـ126) مراجعه نمایید.

پى‏نوشتها:

1.و در برخى از روایات آمده که در همان اراضى خیبر و هنگام تقسیم غنایم خیبر اتفاق افتاد .مانند حدیث طیرانى.همان،ج 5،ص .532

2.الغدیر،ج 3،ص .140

3.یعنى وحى طول کشید و على (ع) نیز نخواست سر آن حضرت را بر زمین بگذارد و به احترام آن حضرت نشست و نماز عصر او قضا شد.

4.احقاق الحق،ج 5،ص .522

5.براى اطلاع بیشتر به همان،ص 522 به بعد مراجعه فرمایید.

6.همان،صص 539ـ .538

7.الصواعق المحرقه،ص .126

زندگانى امیرالمؤمنین علیه السلام ص 120

سیدهاشم رسولى محلاتى


<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

 
 

ابزار هدایت به بالای صفحه