از دیدگاه دکارت، هیچ یک از آموختههای وی به غیر از ریاضیات، از یقین برخوردار نبوده و دکارت در طول زندگی خود که خالی از تعلقات قطعی همچون خانه، خانواده و روابط اجتماعی معنادار بود، کوشید قطعیت و یقین را در تنها زمینهیی که با آن خو گرفته بود، یعنی در دنیای ذهن جستوجو کند. رنه دکارت در 31 مارس 1596 میلادی در شهر کوچک لاهه یکی از توابع تورین از شهرهای فرانسه متولد شد. کلیسای سنت جرج متعلق به قرن دوازدهم نیز که دکارت پس از تولد در آن غسل تعمید داده شد در این شهر همچنان پابرجاست. رنه چهارمین فرزند خانواده بود، مادرش یک سال بعد از تولد او به هنگام به دنیا آوردن پنجمین فرزند از دنیا رفت. پدرش ژواکیم در دیوان عالی بریتانی قاضی بود. محل دادگاه در شهر رن در 140 کیلومتری زادگاه دکارت قرار داشت و بدین ترتیب ژواکیم کمتر از نیمی از سال را در منزل میگذراند. ژواکیم مدتی پس از مرگ همسرش دوباره ازدواج کرد و رنه در منزل مادر بزرگ خود پرورش یافت. در این دوران او بیش از همه به پرستار خود علاقه داشت و این محبت را به بهترین وجه حفظ کرد و تا روزی که او از دنیا رفت، دکارت هزینه زندگی او را میپرداخت. کودکی دکارت در انزوا سپری شد. مزاج ضعیف وی نیز این انزوا را تشدید کرد و بدین ترتیب او بزودی آموخت که چگونه در تنهایی زندگی کند. به نظر میرسد که او در سالهای اولیه زندگی درونگرا و کمحرف بوده است. دکارت در هشت سالگی به مدرسه شبانه روزی یسوعیها فرستاده شد که بتازگی در لافلش افتتاح شده بود. هدف از تاسیس این مدرسه تعلیم فرزندان اشراف محلی بود که تا پیش از آن شکار و نگهداری باز و سرگرمیهایی را که در خانه با بیحوصلگی انجام میدادند بر آموزش و تحصیل ترجیح میدادند. مدیر مدرسه از دوستان خانواده دکارت بود و به همین دلیل در مدرسه، رنه جوان و رنجور از یک اتاق اختصاصی برخوردار شد و همچنین اجازه داشت هر وقت که مایل باشد از خواب بیدار شود. مانند همه کسانی که چنین امتیازی دارند، بدیهی بود که دکارت حوالی ظهر از خواب بیدار میشود، عادتی که تا پایان عمر اکیدا به آن وفادار ماند. اگرچه دکارت در دوران مدرسه شاگرد ممتازی بود، اما به نظر میرسد همواره از تحصیلات خود ناراضی بوده است و آموختههای دوران مدرسه در نظرش عمدتا بیارزش جلوه میکرد. تعلیمات ارسطو که حجم صدها سال تفسیر مفسران گوناگون نیز بدان اضافه شده بود و الهیات آکوئیناس که بوی کهنگی میداد و برای هر سوالی پاسخ داشت اما به هیچ سوالی هم پاسخ نمیداد، به عبارتی دیگر باتلاقی از متافیزیک. از دیدگاه دکارت، هیچ یک از آموختههای وی به غیر از ریاضیات، از یقین برخوردار نبوده و دکارت در طول زندگی خود که خالی از تعلقات قطعی همچون خانه، خانواده و روابط اجتماعی معنادار بود، کوشید قطعیت و یقین را در تنها زمینهیی که با آن خو گرفته بود، یعنی در دنیای ذهن جستوجو کند. هنگامی که دکارت در شانزده سالگی مدرسه لافلش را ترک کرد پدرش وی را برای تحصیل حقوق به دانشگاه پواتیه فرستاد. ژواکیم دکارت مایل بود فرزندش، در حرفه قضاوت به مقامی معتبر برسد اما او پس از دو سال تحصیل در رشته حقوق به این نتیجه رسید که به اندازه کافی این علم را آموخته است. پس از گذشت دو سال، دکارت از زندگی مجردی و مرفه خود در پاریس خسته شد. علیرغم اشتغال به مطالعات وسیع و گوناگون و نگارش چندین رساله تقریبا تفننی تدریجا درگیر زندگی اجتماعی پایتخت میشد که به نظرش بسیار کسالتآور بود. البته به نظر نمیرسد این عقیده وی محدود به جامعه پرزرق و برق پاریس باشد، بلکه چنین بر میآید که دکارت هرگونه زندگی اجتماعی را کسالتبار میدانسته است. لذا این کسالت صرفا به پاریس محدود نمیشد. دکارت زندگی آرامی را در فوربورگ سن ژرمن در پیش گرفت، به دور از هیاهو، جایی که کسی برای کسی مزاحمتی نداشت. اینجا در انزوای کامل بسر میبرد و میتوانست همچنان به تعقیب افکار خویش در آرامش ادامه دهد. احتمالا دکارت مایل بوده این شیوه زندگی را تا پایان عمر ادامه دهد. ولی پس از چند ماه سکونت در آنجا، ناگهان عزم سفر کرد. در حقیقت، زندگی دکارت تحت تاثیر دو گرایش قرار داشت، انزوا و سفر. گویا در تمام مدت عمرش تعادل ظریفی میان این دو گرایش برقرار بود. او هرگز با دوستان خود احساس نزدیکی نمیکرد و تمایلی هم نداشت تا در کنار آنها باشد، هرگز تلاش نکرد یک خانه ثابت برای خود دست و پا کند. او تا پایان عمر، بیقرار و تنها بود. با توجه به این شرایط، تصمیم بعدی دکارت عجیب به نظر میرسد، چرا که عزم کرد به ارتش بپیوندد. در سال 1681 به هلند رفت و به عنوان افسر بدون حقوق در ارتش شاهزاده اورانژ ثبتنام کرد. از شواهد چنین بر میآید که او از زندگی در ارتش دچار ملال شد، به نظرش زندگی در آنجا مملو از بطالت و اتلاف وقت بود. یعنی در ارتش افسرانی هم بودند که دیرتر از او از خواب بیدار میشدند؟ اگر چنین بود و ارتش اسپانیا دست به حملهیی ناگهانی علیه هلندیها میزد، لابد تنها با جماعتی مست روبرو میشد که به سمت خوابگاه خود میرفتند و افسری فرانسوی که با عصبانیت از آنها میخواست دست از حمله بردارند و مزاحم خواب او نشوند! یک روز بعد از ظهر دکارت پس از صرف صبحانه به سبک همیشگی خود تصمیم گرفت در خیابانهای شهر بردا قدم بزند و متوجه اعلامیهیی شد که روی دیوار زده بودند. در آن زمان رسم بود که مسائل حل نشده ریاضی را به صورت اعلامیه به دیوار بچسبانند و رهگذران را به مبارزه برای حل آنها دعوت کنند. دکارت از صورت مساله زیاد سر در نیاورد (چون به زبان هلندی نوشته شده بود). بنابراین از یک مرد محترم هلندی که کنار وی ایستاده بود خواهش کرد اگر میتواند مساله را برای او ترجمه کند. مرد هلندی چندان تحت تاثیر این افسر فرانسوی جوان و جاهل قرار نگرفت و گفت فقط در صورتی حاضر به ترجمه آن است که افسر فرانسوی بخواهد مساله را حل کند و پاسخ را نزد او بیاورد. بعد از ظهر روز بعد افسر جوان به خانه مرد هلندی رفت و میزبان در کمال تعجب دریافت نه تنها مساله را حل کرده بلکه روش بینهایت مبتکرانهیی را برای حل آن به کار برده بود. دکارت پس از گذراندن یک سال و اندی در ارتش هلند، به یک سفر تابستانی در آلمان و بالتیک رفت. یک روز که دکارت در اتاق خود نشسته بود،تصویری در ذهن وی نقش بست. دقیقا روشن نیست که او چه دید، ولی به نظر میرسد که این تصویر، تصویری ریاضیگونه از جهان بوده است. بدین ترتیب دکارت قانع شد که تمامی روابط عالم را میتوان با استفاده از یک ریاضیات جهانشمول کشف کرد. آن شب، هنگامی که دکارت به بستر رفت، سه رویای شفاف از ذهن وی گذشت. در رویای اول، او خود را دید که با تندباد قدرتمندی در ستیز بود و تلاش میکرد به سمت مدرسه قدیمی خود در لافلس قدم بردارد. یک لحظه برمیگردد تا با کسی احوالپرسی کند و ناگهان باد او را به دیوار کلیسا میکوبد. آنگاه از میان حیاط کلیسا ندایی میگوید که یکی از دوستانش میخواهد خربزهیی به او بدهد. در رویای بعدی، وحشت وجود دکارت را فرا میگیرد و صدایی همچون غرش تندر را میشنود و پس از آن هزاران جرقه، تاریکی اتاق او را روشن میسازند. رویای سوم چندان واضح نیست، او یک لغتنامه و یک کتاب شعر را روی میز خود میبیند، به دنبال آن اتفاقاتی نامربوط و در عین حال نمادین رخ میدهد که برای خود او بسیار خوشایند و برای شنونده بسیار کسالتبارند. آنگاه دکارت در رویای خود تصمیم میگیرد تمامی این وقایع را تفسیر کند. این وقایع تاثیر بسیار عمیق و پایداری بر دکارت داشته است. خودش معتقد بود که این تصویر و رویاهایی که پس از آن در ذهن او شکل گرفت، رسالتی را که خداوند برعهده او گذاشته بود آشکار کرد. بدین سان دکارت به وظیفه خود و همچنین به یافتههایی که در همه موارد با استدلال همراه نبود، اعتماد پیدا کرد، اعتمادی که سخت بدان نیازمند بود. در نتیجه تصویر ذهنی و رویاهای آن روز و آن شب، دکارت سوگند خورد که از آن پس تمام عمر خود را وقف مطالعات فکری کند و همچنین برای شکرگزاری به زیارت معبد بانوی لورنو در ایتالیا رفت. بنابراین، جای تعجب است که دکارت پنج سال دیگر هم در اروپا بیهدف و سرگردان بود تا بالاخره به زیارت بانوی لورنو رفت و دو سال دیگر هم طول کشید تا مطالعاتش را آغاز کند. در این دوران دکارت یک بار هم احتمالا در سال 1623 به زادگاه خود لاهه برگشت و همه اموال خود را به فروش رساند. و با عایدات حاصل از فروش اموالش اقدام به خرید سهام کرد که درآمد سرشاری را تا پایان عمر نصیب وی ساخت. ممکن است چنین تصور شود که در طول این دوره طولانی سفر، دکارت سری هم به خانواده خود زده است، ولی دلیلی قطعی برای اثبات این موضوع در دست نیست. دکارت هرگز با خانواده خود دعوا نکرد، ولی همواره از آنان دوری میجست، علیرغم سفرهای آزادانه خود در سراسر اروپا هرگز به خود زحمت نداد برای شرکت در مراسم عروسی برادر یا خواهر خود به خانه بازگردد و حتی بر سر بستر مرگ پدر خود حاضر نشد. دکارت بیشتر وقت خود را در اتاقش در پاریس صرف مطالعه میکرد ولی گهگاه دوستانی برای بحث درباره مسائل مختلف به دیدن وی میآمدند و حتی در مواردی او مجبور میشد منزل را ترک کند و در مجالس رسمیتر شرکت کند. در روایتی نقل شده است که یک بار به هنگام حضور دکارت در محل اقامت سفیر پاپ، پزشکی به نام شاندو طی سخنانی که در حضور جمع ایراد کرد، تلاش کرد مبانی فلسفه جدید خود را به حضار معرفی کند. در پایان سخنرانی، دکارت با استناد به مجموعه دلایل متقن ریاضی که شاندو هیچ پاسخی برای آنها نداشت، فلسفه جدید وی را رد کرد. در سال 1628 دکارت پاریس را به مقصد شمال فرانسه ترک کرد تا در انزوای کامل خود را وقف تفکرات خویش کند، اما متاسفانه دوستان پاریسی همچنان به دیدن وی میآمدند، بنابراین تصمیم گرفت باز هم به محل دورتری کوچ کند و به همین منظور به هند رفت تا کاملا تنها باشد. براساس اطلاعات موجود، دکارت در پانزده سال اول اقامت خود در هلند، دست کم هجده بار تغییر منزل داد و حتی در این دوران، هرگاه احساس یکنواختی به وی دست می داد، به خارج سفر میکرد. این جابهجاییهای مکرر تنها به انزواطلبی دکارت نسبت داده میشود،ولی به نظر میرسد در پس این خانه به دوشی، بیقراری عمیقی نهفته بود. در جریان سفر و حتی تغییر منزل نمیتوان از هرگونه تماس با مردم دوری جست. حتی اگر این تماسها بسیار سطحی و گذرا باشد. این جابهجاییهای پایانناپذیر نشان میدهد که دکارت در انزوای کامل نیز آسوده نبوده است. او تنها بود اما جز در پیش پا افتادهترین روابط، ارتباط با مردم برای وی غیرممکن بود. دکارت همیشه در خانه خدمتکار داشت و به نظر میرسد که بسیار خوش برخورد بوده است. تصویری که از او موجود است، نجیبزادهیی است با صورت رنگ پریده و کلاه گیسی بلند و تیره که در آن روزگار مرسوم بوده است، با سبیل و ریش باریک و بلند که جذابیت اسرارآمیزی به او میبخشیده است. گفته میشود که او آدم خوش لباسی بوده و شلوارهای کوتاه و جوراب ساق بلند ابریشمی سیاه و کفش نقره نشان به پا میکرده است. عادت داشت همواره شال ابریشمی به دور گردن خود بیاویزد و شال گردنی پشمی به تن میکرد. دکارت به کوچکترین تغییر دما حساسیت داشت و به گفته خود وی سرما برای سینه وی مضر بود. با این حال او سالهای زیادی از عمر خود را به سفر در سراسر اروپا، از ایتالیا تا اسکاندیناوی گذراند و کشوری که بالاخره برای اقامت خود انتخاب کرد هلند بود که به علت باران، مه و یخبندان شدید شهرت داشت. با وجود این هلند از یک مزیت بزرگ برخوردار بود؛ در قرن هفدهم میلادی این منطقه از اروپا مرکز آزادی افکار به حساب میآمد. برخلاف سایر کشورها در هلند هیچکس بابت افکار خود بهایی پرداخت نمیکرد. هلندیهای تساهل پیشه، میانهیی با تفتیش عقاید، تکفیر و سوزاندن صاحبان عقاید نداشتند و اینها مزایای مهمی به حساب میآمد که متفکران نواندیش را از سراسر اروپا به هلند جذب میکرد. از میان چهار متفکر بزرگی که در قرن هفدهم اندیشههای فلسفی نوینی عرضه کردند، سه نفر دکارت، اسپینوزا ولاک، مدتی از عمر خود را در هلند سپری کرده بودند. تاحدودی به دلیل همین فضای آزاد فکری، هلند به یکی از مراکز مهم صنعت چاپ مبدل شد و آثار بزرگانی چون گالیله و هابز در آنجا به چاپ رسید. در این دوره هیچ نقطهیی از اروپا به اندازه هلند شاهد ظهور اندیشههای تازه نبود. دکارت این دوران پربار حیات خویش را با امیدواری بسیار آغاز کرد. وی اندیشه دانش فراگیر را در سر میپروراند که تمام معرفت بشری را در برگیرد. این دانش میتوانست راه دستیابی به حقیقت را با استفاده از عقل هموار سازد. دکارت نوشتن رساله درباره قواعد هدایت ذهن را آغاز کرد. به منظور کشف دانشی جهانشمول ابتدا میبایست روشی برای درست فکر کردن پیدا میشد. این روش در حقیقت عبارت بود از رعایت دو قاعده در عملیات ذهنی، شهود و استنتاج. دکارت پس از بیان قواعد کارکرد ذهن، توجه خود را به جهان خارج معطوف کرد. بدین ترتیب ظرف مدت سه سال «رساله درباره عالم» را به رشته تحریر در آورد. این رساله در برگیرنده افکار وی درباره موضوعات علمی بسیار متنوع و گستردهیی همچون شهاب سنگها، نورشناسی و هندسه است. پس از سه سال تلاش فشرده، دکارت تصمیم گرفت نسخه اولیه «رساله درباره عالم» را برای پدر مرسان بفرستد تا آن را در پاریس به چاپ برساند، اما ناگهان اخبار غیرمنتظره و عجیبی از رم به گوش وی رسید. گالیله به کفر متهم شده و به دادگاه تفتیش عقاید احضار و مجبور شده بود سوگند بخورد که فعالیتهای علمی را کنار میگذارد، به آنها لعنت میفرستد و از آنها نفرت دارد. این سوگند اجباری بیشتر متوجه اعتقاد وی به نظریه کوپرنیک بود که براساس آن، زمین به دور خورشید میچرخد. دکارت بلافاصله از دوست خود خواست نسخهیی از اثر گالیله را در اختیار وی بگذارد و در کمال نگرانی متوجه شد بسیاری از نتایجی که گالیله به دست آورده مشابه نتیجهگیریهای خود اوست. دکارت بدون آنکه کلمهیی در این مورد به کسی بگوید، «رساله درباره عالم» را کنار گذاشت و ذهن خود را به مسائلی معطوف کرد که کمتر جنجال برانگیز بودن (رساله درباره عالم تا سالها پس از مرگ دکارت انتشار نیافت و در آن زمان هم فقط بخشی از آن منتشر شد). زندگی دکارت معجونی از تضادهای مختلف بود. او تمایل داشت در آرامش و تنهایی زندگی کند، ولی همین تنهایی وی را وا میداشت که همواره در سفر باشد. به عنوان متفکری شجاع و نوآور سوگند خورده بود افکارش را تا هرکجا که میرفتند دنبال کند، در عین حال به عنوان انسان قسم یاد کرده بود تا از قوانین کشور خود تبعیت کند، به دین پدرانش وفادار بماند و از رویه عاقلترین انسانهایی که میشناسد پیروی کند. در این مقطع از زندگی دکارت، ماجرایی عاطفی برای وی پیش میآید که مثل آن در زندگی او بسیار نادر است. او با دختری به نام هلن که احتمالاً یکی از خدمتکاران منزل وی بود رابطه پیدا میکند. حاصل این رابطه دختری است که نام او را فرانسیس میگذارند. پس از تولد فرانسیس، هلن به همراه او در نزدیکی منزل دکارت، سکنی میگزیند. پس از آن، دکارت نگارش رسالهیی را که تا امروز، خلاقانهترین اثر وی محسوب میشود، یعنی رساله «گفتار درباره روش» را آغاز کرد. شگفت آنکه محتوای اصلی این کتاب را قسمتهایی از «رساله درباره عالم» تشکیل میداد که به عنوان قسمتهای کم خطر دستچین شده بود. عمده این مطالب آنهایی بود که چهره ریاضیات را عوض میکرد و تحولات شگرفی در علوم پدید میآورد. در این اثر، دکارت مبانی هندسه تحلیلی نو را مطرح ساخت و محور مختصات را معرفی کرد. در زمینه نورشناسی، دکارت «قانون شکست نور» را مطرح و تلاش کرد علت پیدایش رنگینکمان را توضیح دهد. همچنین دکارت سعی کرد تا نظریهیی علمی و عقلانی برای توضیح وضعیت آب و هوا ارایه کند. بالاخره زندگی رنه دکارت با تمام فراز و نشیبهای آن در سال 1650 میلادی به پایان میرسد و هماکنون از او به عنوان یکی از بزرگترین فیلسوفان قرن هفدهم یاد میشود.
چند روز پیش فیلمهای قدیمی وخانوادگی را نگاه میکردم .
بعضی از افرادی که سالم وتندرست بودند وامید سالها زندگی داشتند وهرگز فکر نمی کردند اجل //انها فرا برسد چه بی صدا وبی هیاهو رفته بودند
گویی سالها نبودند هیچچیزی بدون آنها تکان نخورده بود فقط وفقط یک خاطره مانده بود ونام خوب وخدا بیامرزی
بهترین انسانها وبدترین ـآدمها همگی رفته بودند تلنگری خوردم و به فکر فرو رفتم
واقعا ان شاا... عاقبت به خیر شویم.....
خداگرایى در مبارزه با ستمگران. اى اباذر! همانا تو براى خدا به خشم آمدى، پس امید به کسى داشته باش که به خاطر او غضبناک شدى، این مردم براى دنیاى خود از تو ترسیدند، و تو بر دین خویش از آنان ترسیدى، پس دنیا را که به خاطر آن از تو ترسیدند به خودشان واگذار، و با دین خود که براى آن ترسیدى از این مردم بگریز، این دنیاپرستان چه محتاجند به آنکه تو آنان را ترساندى، و چه بى نیازى از آنچه آنان تو را منع کردند، و به زودى خواهى یافت که چه کسى فردا سود مى برد؟ و چه کسى بر او بیشتر حسد مى ورزند؟ اگر آسمان و زمین درهاى خود را بر روى بنده اى ببندند و او از خدا بترسد، خداوند راه نجاتى از میان آن دو براى او خواهد گشود، آرامش خود را تنها در حق جستجو کن، و جز باطل چیزى تو را به وحشت نیاندازد، اگر تو دنیاى این مردم را مى پذیرفتى، تو را دوست داشتند و اگر سهمى از آن برمى گرفتى دست از تو برمى داشتند.
خطبه 130 نهج البلاغه
تعداد پیامبران: 124 هزار نفر
تعداد رسولان: 313 نفر (مابقی نبی بوده اند)
پیامبران اولوالعزم :حضرت نوح ، ابراهیم ، عیسی، موسی و محمد (ص)
پیامبران عرب زبان : 4 نفر (هود، صالح، شعیب و محمد (ص)
پیامبرانی که پسرخاله بودند: حضرت یحیی و عیسی
پیامبرانی که ازدواج نکردند: حضرت یحیی و عیسی
پیامبرانی که برادر بودند: حضرت موسی و هارون، حضرت اسماعیل و اسحاق
پیامبرانی که پدر و پسر بودند: حضرت ابراهیم و اسماعیل، ابراهیم و اسحاق، یعقوب و یوسف
پیامبران مدفون در کنار حضرت علی (ع): حضرت آدم و نوح
پیامبرانی که دو نام داشتند: (محمد ، احمد) (یونس، ذوالنون) (عیسی، مسیح) (خضر، ملیقا) (یعقوب، اسرائیل) (یوشع بن نون، ذوالکفل)
تعداد دفعاتی که پیامبر اسلام به معراج رفتند : دو بار
تعداد روزهایی که حضرت یونس در شکم ماهی بود : 7 شبانه روز
تعداد پیامبران مبعوث شده در بنی اسرائیل : 600 پیامبر
پیامبرانی که در زمین کربلا بر مصائب امام حسین (ع) گریستند: آدم، ابراهیم، موسی، اسماعیل، نوح و عیسی
پیامبرانی که پادشاه روی زمین بودند: سلیمان و ذوالقرنین
آخرین پیامبری که وارد بهشت می شود : حضرت سلیمان
پیامبرانی که هم عصر بودند : (خضر و موسی) (ابراهیم و لوط) (یعقوب و یوسف) (موسی و شعیب)
مساحت کشتی نوح : عرضش 500 ذرع (250 متر) طولش 800 ذرع (400 متر) ارتفاعش 80 ذرع (40 متر)
القاب پیامبران: (آدم ، ابوالبشر- آدم، صفوه الله – نوح، شیخ الانبیاء – موسی ، کلیم الله – عیس ، روح الله – ابراهیم ، خلیل الرحمنه – محمد ، حبیب الله – محمد ، خاتم الانبیاء اسماعیل ، ذبیح الله )
پیامبرانی که مقام امامت هم داشتند : محمد و ابراهیم
پیامبرانی که ختنه شده به دنیا آمدند : آدم، شیث، ادریس، نوح، سام بن نوح، ابراهیم، داود، سلیمان، لوط، اسماعیل، موسی، عیسی، محمد )
قبر حضرت موسی را کند: عزرائیل
پیامبرانی که داماد و پدرزن بودند : حضرت موسی داماد حضرت شعیب بود
پیامبری که شش ماهه متولد شد: یحیی
اولین عملی که حضرت آدم انجام داد : عطسه کرد
اولین جمله ای که حضرت آدم بر زبان آورد: الحمد لله رب العالمین
اولین کسی که توبه کرد: حضرت آدم
تعداد دفعات نزول حضرت جبرئیل (ع): ( 12 مرتبه بر حضرت آدم ، 4 مرتبه بر ادریس، 50 مرتبه بر نوح، 42 مرتبه بر ابراهیم، 400 مرتبه بر موسی، 13 مرتبه بر عیسی، 24000 مرتبه بر محمد (ص))
این عصبانیت لعنتی امکان ندارد که ما آدمهای روی زمین عصبانی نشده باشیم، همه و همه ما شاید بارها و بارها حس عصبانیت را تجربه کردیم و معمولاً خاطره خوبی هم از این حس نداشته ایم نداشته ایم یا دست کم تصمیماتی که در لحظه عصبانیت گرفته ایم تجربه خوبی نبوده اند. عصبانی شدن بسیار کار ساده ای است. هر محرک کوچکی می تواند شما را عصبانی کند. اگر همسر شما فراموش کند که لباس مورد نظرتن را اتو کند ، اگر همکار شما محیط اداره را غم انگیز و دلگیر کند و یا اگر پروازتان لغو شود همه این محرک ها می توانند به راحتی شما را عصبانی کنند. به علاوه نگران شدن، احساس ناراحتی کردن و یا حتی یادآوری خاطرات ناخوشایند می توانند باعث بروز عصبانیت شوند. درواقع هر مشکلی چه کوچک و چه بزرگ می تواندانسان را از کوره به در کند. البته برخی افراد طبیعتاً عصبانی تر از سایرین هستند. این افراد اغلب با ژن بدخلقی متولد می شوند. آنها نسبت به مشکلات ، تحمل و بردباری کمتری دارند،نمی توانند از عوامل آزار دهنده روزانه به آسانی بگریزند و اغلب جانب عصبانیت را ترجیح می دهند. این خلق و خو به انها احساس قدرت می دهد. درواقع احساس انها از خودشان به توانایی انها در عصبانی شدن مربوط می شود. مضرات عصبانیت برای اینکه این مطلب را از همین جا ول نکنید و تا آخرش بخوانیدلازم است کمی از مضرات عصبانی شدن بدانید.از محرک های خفیف گرفته تا پرخاش های شدید، عصبانیت ضربان قلب و فشار خون را افزایش می دهد. اما گاهی اوقات حتی اثرات عصبانیت مخرب تر می شود. افرادی که غالباً احساس جوشی شدن و از کوره در رفتن دارند معمولاً دچار مشکلات فیزیکی مانند زخم معده و حمله قلبی می شوند. مطالعات انجام شده از سوی محققان دانشگاه هاپکینز بر روی بیش از 1000 پزشک نشان داد که مردان جوانی که باسرعت نسبت به یک فشار روحی و استرس با عصبانیت واکنش نشان می دهند 5 برابر بیشتر از همسالان آرام و خونسرد خود حتی در صورت نداشتن سابقه خانوادگی دچار حملات قلبی زودرس می شوند. این عصبانیت لعنتی ما خیلی هم مهار نشدنی نیست شاید اولش کمی سخت به نظر برسد اما قابل کنترل است. وقتی عصبانیت طولانی شود، تغییرات شیمیایی در بدن همچنان ادامه می یابد و موجب خستگی جسمی می شود و می تواند مشکلات متعددی برای سلامتی فرد به وجود آورد. عوارض کوتاه مدت آن شامل سردرد،دل درد،بی خوابی(مشکل به خواب رفتن یابیدار شدن در طی شب)،افزایش اضطراب و احساس نگرانی و تشویش،صدمه دیدن در اثر درگیری،یا انجام عملی مانند مشت زدن به دیوار یا پنجره است. اما عوارض طولانی مدت آن خطرناک تر به نظر می رسد.سکته مغزی،حمله قلبی، ابتلا به افسردگی که حتی احتمال دارد منتهی به تلاش برای خودکشی شود، از عوارض طولانی مدت عصبانیت شمرده می شود.مساله مهم این است که برخی از این شرایط می تواندباعث مرگ فرد شود.براساس نتایج یک پژوهش، عصبانیت بیش از سایر عوامل خطر آفرین مانند کلسترول بالا،بیماری عروق کرونر و سیگار کشیدن در ایجاد بیماری های قلبی موثر است. در این پژوهش که توسط محققان دانشگاه هاروارد انجام گرفت ، تعداد 774 نفر با متوسط سن 60 سال تحت بررسی قرار گرفتند و سطوح خصومت و عصبانیت ، چربی خون، انسولین، ناشتا، فشار خون،وزن، نوع غذا، میزان مصرف الکل و نیز میزان مصرف سیگار در آنها در یک دوره سه ساله مورد ارزیابی قرار گرفت. درپایان این تحقیق مشخص شد که میزان ناراحتی رگ های قلبی در ارتباط با عوامل عصبانیت و خصومت در مقایسه با سایر عوامل بسیار بیشتر است. کنترل حالا که بحث به اینجا رسیده حتماً خواهید گفت: بله! هر محرک کوچکی می تواند ما راعصبانی کند اما چگونه می توان با آن مقابله کرد؟ تا ده بشمرید. همه ما راجع به این روش قدیمی و محبوب شنیده ایم. چنین روشی برای کنترل احساسات، پیش از آنکه عملی انجام دهید یا حرفی بزنید که از آن پشیمان شوید به شما زمان می دهد. زمانی که بشدت عصبانی یا غمگین هستید، یک نفس بسیار عمیق بکشید چرا که در شرایط عصبانیت ترشح بالای آدرنالین ضربان قلب را افزایش می دهد و شما را برای بگو و مگو و جدل آماده می کند، پس کشیدن یک نفس عمیق ضربان قلب را پایین آورده و قلب نیز با فرستادن یک علامت به مغز می گوید که دیگر ترشح آدرنالین ضروری نیست. از محلی که در آن عصبانی شده اید، دور شوید اگر احساس می کنید با ماندن در یک محل عصبانیت شما افزایش می یابد با ترک آن محل به خود شانس آرامش دهید و سپس با پاشیدن چندین قطره آب بر روی صورتتان می توانید اندکی بالا و پایین بپرید تا عصبانیت خود را کنترل نمایید. به خود بگویید من هرگز تحت تاثیر محیط قرار نمی گیرم و همیشه می توانم در سخت ترین موقعیت ها دوام بیاورم . سعی کنید بنویسید، با نوشتن دلیل عصبانیت خود و اندکی گریستن آرام می شوید. عوامل عصبانیت خود را بیابید بنابراین زمانی که در این چنین موقعیت هایی قرار گرفتید خود را از آن دور کنید، پس اگر فکر می کنید خستگی یکی از عامل های عصبانیت است هرگز خود را عصبانی نکنید.بکارگیری مهارت های ایجاد اعتماد به نفس یا یادگیری راه حل نیز کارساز است . با دویدن، تمرین مشت زنی، نرمش های هوازی ، عصبانیت را رفته رفته کاهش دهید . فریاد زدن درخودرو شخصی یا در کنار امواج ساحل ، به یکباره عصبانیت را از بین می برد. این روش به حس ترس، ناراحتی یا اندوه کمک می کند. درصورتی که به علت گرفتاری ، تهدید و تبعیض عصبانی هستید در جامعه، مدرسه ، دانشکده، یا در برخورد با این عوامل، قوانین و مقرراتی وجود دارد. از یک مشاور نیز می توانید وقت بگیرید و مراحلی را که باید طی کنید از این طریق بیابید. اگر علت عصبانیت شما مشکلی در زندگی شخصی است با مشاور مشورت کنید. این افراد می توانند در کشف مسائل شخصی که به دفعات موجب بروز عصبانیت می شوند کمک کنند. منبع: روزنامه جام جم(ضمیمه چاردیواری) |
سه شنبه سیزدهم مهر 1389 توسط یاس سپید | نظر بدهید |
مادر هم یک انسان است مادر بودن با توصیفاتی رمانتیک و فرازمینی در هم تنیده شده است. عباراتی از عشق تا سر حد فداکاری تا پای جان مادر را توصیف می کند اما مادر هم یک انسان است که خسته، عصبانی و ناراحت می شود و حتی گاهی از مادر بودن خود پشیمان و افسرده می شود. چه می توانید بکنید؟ درمیان گذاشتن احساساتتان با زنهای دیگر که مادر هستند، فایده های زیادی در حمایت و تقویت شما خواهد داشت. با در میان گذاشتن آسیب پذیری ها و شکستگی هایشان با سایر اعضاء خانواده، باعث می شوید که کودکان نیز بتوانند مادرانشان را مثل بقیه انسانها دانسته که نیازها و محرومیت هایی دارند و با این حال از آنها مراقبت کرده و آنها را دوست می دارند. با فرزندانتان خوش بگذرانید دوست دارید کدام جنبه شخصیتی تان به عنوان یک انسان را کودکانتان بدانند؟ مادر ی میگفت : بذله گویی و قریحه او به خاطر احساس مسئولیت و وظیفه هیچوقت مورد توجه فرزندانش قرار نگرفته است و این یکی از مهمترین قسمتهای هویت این زن بود که دوست داشت کودکانش از آن با اطلاع شوند. همین مساله باعث می شود که ما مادران در ایجاد رابطه با فرزندانمان خود وجودی مان را بیشتر نشان دهیم. با این کار رابطه ما با فرزندانمان هم هیچگاه کلیشه ای و یکنواخت نخواهد شد. به خودتان هم برسید زنان وقت کافی برای رسیدگی و حفظ دوستی های خودشان ، ورزش کردن یا سایر اهداف شخصیتشان ندارند. اما رعایت حد تعادل در اینجا مهم است. لازم نیست که خود را کاملاً قربانی کنید، گرچه سازش یکی از مهمترین شرایط پدر یا مادر بودن است. درست است، ممکن است نتوانید همان برنامه ورزشی که قبل از مادر شدن انجام می دادید را پیش گیرید، اما با پایین آوردن انتظاراتتان و واقع بین بودن می توانید هنوز هم ورزش کنید. زنان باید اول از شناختن مادران خود به عنوان یک انسان شروع کنند. همه ما باید توازنی بین مادر بودن و انسان بودنمان ایجاد کنید تا بتوانیم هم مادر خوبی برای فرزندان و هم انسان کاملی برای اجتماع مان باشیم. |