ماجرای شهادت جانسوز حضرت رضا
روایات متعدد و قرائن و شواهد بسیار، نشان میدهد که حضرت رضا علیهالسلام به دستور مرموز مأمون و با حضور او به شهادت رسیده است، زیرا مأمون برای حفظ حکومت خود، آن حضرت را به خراسان آورده بود، ولی وقتی که رفتار و قاطعیت آن حضرت را از نظرات گوناگون دید، و دریافت که گفتار و رفتار آن حضرت، موجب ضعف و تزلزل حکومت او میشود، و از سوی دیگر عباسیان و... مکرر در مورد ولایتعهدی حضرت رضا علیهالسلام مأمون را تهدید میکنند و هشدار میدهند، تصمیم گرفت آن حضرت را از میان بردارد، ولی کاملا مراقب بود که این عمل به طور کاملا محرمانه و مرموز انجام گیرد، تا مسألهی جدیدی برای حکومتش پیش نیاید، غافل از آنکه با این جنایت، زندگی دنیا و آخرتش را به آتش میکشاند. [1] .
در فرازی از حدیث لوح (که در مقدمه ذکر شد) آمده: «عفریتی مستکبر، آن حضرت را میکشد.»
در زیارتنامه جامعه ائمه المؤمنین، به شهادت آن حضرت با زهر اشاره شده، آنجا که میخوانیم:
و مسموم قد قطعت بجزع السم امعائه:
«و بعضی از شما با زهر، مسموم شده و بر اثر جرعههای زهر، اعضای درونش قطعه قطعه گشته است.» [2] .
چگونگی شهادت آن حضرت نیز مختلف نقل شده، گویی دستهای مرموزی با شگردهای گوناگون خواستهاند، حقیقت شهادت آن حضرت کشف نگردد، و یا به گونهای انحرافی نقل گردد، و مقصر اصلی شناخته نشود. ما در اینجا تنها نظر شما را به نظریهی عالم بزرگ، شیخ مفید (وفات یافته در سال 413 ه. ق) جلب میکنیم:
او در آغاز مینویسد:
حضرت رضا علیهالسلام در مورد انحراف و ناصافی فضل بن سهل و برادرش حسن بن سهل (که نقش و نفوذ بسیار در ارکان دولتی داشتند) به مأمون گوشزد میکرد، و او را از اینکه چشم و گوش بسته تسلیم گفتار آنها شود بر حذر میداشت، آنها کینهی امام را بر دل گرفتند، و مأمون را بر ضد آن حضرت تحریک نمودند، و رأی مأمون را در مورد آن حضرت دگرگون ساختند، تا اینکه او را به تصمیم بر قتل امام رضا علیهالسلام وادار کردند، به طوری که روزی حضرت رضا علیهالسلام با مأمون غذایی خوردند، و حضرت بر اثر آن غذا بیمار شد، و مأمون خود را به بیماری زد (تا وانمود کند که دستی در کار نبوده بلکه آن غذا به طور طبیعی نامناسب بوده و هر دو را بیمار کرده است و همین موجب شهادت حضرت رضا علیهالسلام گردید).
سپس مینویسد: محمد بن علی بن حمزه، از منصور بن بشیر، از برادرش «عبدالله بن بشیر» روایت کرده که گفت: مأمون به من دستور داد، ناخنهای خود را بلند کنم، و این کار را برای خود، عادی نمایم، و برای کسی درازی ناخن خود را آشکار ننمایم، من نیز چنان کردم، سپس مرا خواست و چیزی به من داد که به تمر هندی، شباهت داشت، و به من گفت: این را به همهی دو دست خود بمال، من چنان کردم، سپس برخاستم و مرا به حال خود گذارد، و نزد حضرت رضا علیه السلام رفته، گفت: حال شما چگونه است؟
حضرت فرمود: «امید بهبودی دارم.»
مأمون گفت: من نیز بحمدلله امروز بهترم، آیا هیچ کدام از پرستاران و غلامان امروز نزد شما آمدهاند؟
حضرت فرمود: نه.
مأمون خشمگین شد، بر سر غلامانش فریاد کشید (که چرا به حال آن حضرت رسیدگی نکردهاند؟)
سپس مأمون گفت: «هم اکنون آب انار بگیر و بخور که برای رفع این بیماری، چارهای جز خوردن آن نیست.»
عبدالله بشیر میگوید: مأمون به من گفت: برای ما انار بیاور، من چند عدد انار حاضر کردم، مأمون گفت با دست خود آن را بفشار، من فشردم، و مأمون آن آب انار فشرده را با دست خود به حضرت رضا علیهالسلام خورانید، و همان سبب وفات آن حضرت شد، و از این ماجرا دو روز بیشتر نگذشت که آن حضرت وفات کرد. [3] .
همین روایت را شیخ صدوق (وفات یافته سال 381 ه. ق) نقل کرده، با این تفاوت که میگوید: آن انار، از درختی که در باغ خانه حضرت رضا علیهالسلام وجود داشت بود، مأمون به حضرت رضا علیهالسلام گفت: مقداری از آب این انار را بمکید، آن حضرت فرمود: «پس از رفتن امیرالمؤمنین (مأمون) میخورم.»
مأمون گفت: نه به خدا سوگند، هم اکنون باید بخوری، و اگر نمیترسیدم که معدهام مرطوب گردد، در مکیدن آن با شما شرکت مینمودم، امام علیهالسلام ناگزیر اندکی از آب آن انار را مکید، و مأمون از نزدش بیرون رفت، من هنوز نماز عصر را نخوانده بودم که حضرت علیهالسلام (بر اثر شدت درد معده) پنجاه بار برای قضای حاجت برخاست، و حالش در شب شدیدتر گردید و به شهادت رسید. [4] .
پی نوشته ها :
[1] علامهی مجلسی پس از گفتاری میگوید: حق همان رأی شیخ صدوق و شیخ مفید و علمای بزرگ دیگر است، که حضرت رضا (ع) بر اثر زهری که مأمون به او خورانید، به شهادت رسید. (بحار، ج 49، ص 313).
[2] مفاتیح الجنان.
[3] ترجمه ارشاد مفید، ج 2، ص 260 و 261.
[4] عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 240.