قرآن 27 بار سخن از حضرت لوط ـ علیه السلام ـ به میان آمده، و او را به عنوان یکی از پیامبران مرسل و صالح خوانده که در برابر قوم سرکش و شهوت پرستی قرار داشت و آنها را به آیین حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ فرا میخواند، ولی آنها از اطاعت دستورهای او سرپیچی میکردند.
واژة «لوط» در اصل از لاطَ یلُوط گرفته شده و به معنی ارتباط قلبی است، بنابراین این پیامبر خدا که پیوند محکم قلبی با خدا داشت، با نام لوط خوانده میشد، و به عکس او، قومش به لواط و ارتباطهای نامشروع آلوده بودند.
حضرت لوط ـ علیه السلام ـ از خویشان حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ بود، مطابق پارهای از روایات، برادرزاده یا پسر خاله ابراهیم ـ علیه السلام ـ بود، و طبق بعضی از روایات، برادر حضرت ساره همسر ابراهیم ـ علیه السلام ـ بود. هنگامی که حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ در سرزمین بابِل (عراق کنونی) مردم را به یکتا پرستی دعوت نمود، لوط نخستین مردی بود که در آن شرایط سخت به ابراهیم ـ علیه السلام ـ ایمان آورد، و همواره در کنار ابراهیم ـ علیه السلام ـ بود، و یگانه یار و یاور ابراهیم ـ علیه السلام ـ در دوران مبارزات او با نمرود به شمار میآمد، چنان که ساره نخستین زنی بود که به ابراهیم ـ علیه السلام ـ ایمان آورد.
لوط ـ چنان که ظاهر امر نشان میدهد ـ در همان بابل به دنیا آمد، و پس از اعتقاد به حقّانیت آیین ابراهیم ـ علیه السلام ـ از مبلّغین و مدافعین این آیین بود، و در این مسیر به مقام ارجمندی از نبوّت و رسالت رسید که خداوند (در آیة 133 صافّات) میفرماید:
«وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ؛ همانا لوط از رسولان بود.»
از امام باقر ـ علیه السلام ـ نقل شده فرمود: حضرت لوط در میان قوم خود سی سال سکونت کرد و آنها را به سوی خدا دعوت نمود و از عذاب الهی برحذر داشت. لوط پسر خاله ابراهیم ـ علیه السلام ـ و برادر ساره همسر ابراهیم بود. ابراهیم و لوط ـ علیه السلام ـ هر دو پیامبر مرسل و هشدار دهنده بودند.
لوط مردی سخی، بزرگوار و مهمان دوست بود، و مقدم مهمان را گرامی میداشت.
زندگی لوط ـ علیه السلام ـ با قومش ـ چنان که خاطرنشان میشود ـ از دردناکترین و تلخترین زندگیها بود، که آن مرد خدا با کمال مقاومت تحمل کرد و به مسؤولیت ارشادی خود ادامه داد.
هجرت لوط ـ علیه السلام ـ همراه ابراهیم از سرزمین بابِل به فلسطین
هنگامی که حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ از سرزمین بابِل به سوی فلسطین، هجرت کرد (یا تبعید شد) حضرت لوط ـ علیه السلام ـ و خواهرش ساره همراه حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ هجرت نمودند، و پس از ورود به مصر، در آن جا (چنان که قبلاً ذکر شد) یک نفر کنیز به نام هاجر بر تعدادشان افزوده شد، و گروه چهار نفری به طرف فلسطین حرکت نمودند.
ابراهیم و ساره و هاجر در بیابانی کنار راه عمومی یمن و شام و... سکنی گزیدند، هر کسی که از آن جا میگذشت، ابراهیم او را به توحید و آیین حق دعوت میکرد و خبر در آتش افکندن او و نسوختنش، در دنیا شایع شده بود، بعضی به او میگفتند: با آیین شاه (نمرود) مخالفت مکن، زیرا مخالفانش را میکشد، اما ابراهیم به راه خود ادامه میداد.
یکی از کارهای ابراهیم این بود که هر کس از کنار خیمهاش رد میشد، او را مهمان میکرد، و در محل سکونت او تا هفت فرسخ، شهرها و روستاهای پر از نعمت و درخت و میوه وجود داشت، و وفور نعمت در همه جا به چشم میخورد و هرکس از مسافرین از این شهرها میگذشت، بدون جلوگیری، از میوههای درختان میخورد.
ابلیس که در کمین انسانها است، بخصوص اگر غرق در وفور نعمت باشند، زودتر میتواند آنها را فریب داده و غافل سازد، از عیش و نوش مردم استفاده کرد و به آنها لواط را یاد داد، نخست خودش به صورت انسانی آماده شد که با او لواط کنند و کم کم این کار زشت شایع و عادی گردید، به طوری که مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا میکردند.
عدهای از مردم از این وضع بسیار پست ناراحت شده و به حضور ابراهیم ـ علیه السلام ـ آمدند و به او شکایت کردند، ابراهیم حضرت لوط را به عنوان مبلّغ به سوی آنها فرستاد تا آنها را نصیحت کند و از عواقب شوم این اعمال زشت برحذر دارد.
لوط به سوی این قوم (که در شهرهای سدوم و عمورا و ادوما و صاعورا و صابورا) بودند روانه شد. و چنان که قبلاً گفتیم، ابراهیم در قسمت بلند فلسطین، و لوط در قسمت پایین به فاصله هشت فرسخ قرار گرفتند آنها وقتی که لوط را دیدند، گفتند تو کیستی؟ فرمود: من پسر خالة ابراهیم هستم، همان ابراهیمی که شاه (نمرود) او را به آتش افکند، آتش نه تنها او را نسوزاند بلکه برای او سرد و گوارا شد، و او در چند فرسخی، نزدیک شما است.
از خدا بترسید، راه پاکی را بپیمایید، این کارهای زشت را نکنید، خدا شما را هلاک خواهد کرد، گستاخی به خدا نکنید از او بترسید و خوددار باشید و خدا را از یاد نبرید... .
گاه میشد که مردی که از آن دیار عبور میکرد، مردم زشتکار آن دیار به سوی او میرفتند تا با او عمل زشت لواط انجام دهند، لوط ـ علیه السلام ـ او را از دست آنها نجات میداد... .
ازدواج لوط ـ علیه السلام ـ
یکی از سنّتهای صحیح آیینهای حق، ازدواج است که راه طبیعی برای ارضای غریزة جنسی، و بقای نسل میباشد، لوط در همان محل مأموریت ازدواج کرد تا بلکه آنها نیز از این روش پیروی کنند و از انحراف جنسی دست بردارند، ثمرة این ازدواج این شد که لوط پس از مدتی دارای چند دختر گردید.
لوط هم چنان به امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با فساد ادامه میداد، اما بیانات مستدل لوط در آنها اثر نمیکرد، و این جریانها سالها طول کشید، تا این که به لوط گفتند اگر دست از سرزنش ما برنداری تو را تبعید خواهیم کرد، در این وقت بود که دیگر امیدی به اصلاح آنها نبود و آنها مستحق هیچ چیز، جز عذاب سخت الهی نبودند، از این رو دل حضرت لوط که سالها نسبت به آنها مهربان بود تا بلکه به سوی حق برگردند، ناراحت شد و بر آنها نفرین کرد.
حضرت صالح (ع) و قوم ثمود
یکی از پیامبرانی که اسم او در قرآن آمده، حضرت صالح ـ علیه السلام ـ است که نامش در قرآن یازده بار ذکر شده است. او از نوادههای سام بن نوح از قبیلة ثمود بود، بعضی سلسلة نسب او را چنین ذکر نمودهاند: «صالح بن عبید بن جابر بن ثمود» و بعضی دیگر او را به عنوان «صالح بن جابر بن ارم بن سام بن نوح» یاد کردهاند.
حضرت صالح ـ علیه السلام ـ به زبان عربی سخن میگفت، و 280 سال عمر کرد، قبرش در نجف اشرف یا بین حجر الاسود و مقام ابراهیم ـ علیه السلام ـ در کنار کعبه قرار دارد.
او از سوی خداوند برای هدایت قوم ثمود، فرستاده شد، و با تلاشهای شبانه روزی خود، آن قوم را به سوی خدا و نیکیها دعوت نمود، ولی آن قوم، از او اطاعت نکردند و سرانجام به عذاب سخت الهی گرفتار شدند.
حضرت صالح سومین پیامبری است که پس از نوح ـ علیه السلام ـ و هود ـ علیه السلام ـ یک تنه بر ضد بت و بت پرستی و طاغوتهای عصرش قیام کرد، و سالها با آنها مبارزه و ستیز نمود.
طبق بعضی از روایات، حضرت صالح ـ علیه السلام ـ در شانزده سالگی به دعوت قوم به سوی خدا پرستی پرداخت، و 120 سال آنها را دعوت کرد، ولی جز اندکی، به او ایمان نیاوردند.
دورنمایی از زندگی قوم ثمود
قوم ثمود، امّتی از عرب بودند که پس از قوم عاد، به وجود آمدند و در سرزمین وادی القُری (بین مکه و شام) در شهر حِجر (که هم اکنون بعضی از آثار آن شهر در میان تخته سنگهای عظیم دیده میشود) میزیستند، و از قبایل مختلف تشکیل شده بودند و هم چون قوم عاد در بت پرستی، فساد، ظلم و طغیان غوطه ور بودند، و در زندگیشان جز انحراف و گمراهی، چیز دیگری دیده نمیشد.
آنها در ظاهر دارای تمدن پیشرفته و شهرها و آبادیهای محکم بودند، و از قطعههای عظیم سنگهای کوهی، ساختمان میساختند، و برای حفظ خود پناهگاههای استواری ساخته بودند، و در شهر حِجر دارای امکانات وسیع مادی و تشکیلات پر زرق و برق بودند، از این رو آنها را «اصحاب حِجر» مینامند.
و به تعبیر قرآن، آنها در کار زندگی دنیایشان آن قدر سخت کوش بودند که برای خود، خانههای امن و امانی در دل کوهها میتراشیدند.
این مطلب نشانگر آن است که آنها در یک منطقة کوهستانی میزیستند، و دارای تمدن پیشرفته مادی بودند که به آنها امکان میداد تا در درون کوهها، خانههای امن تهیه کنند، تا در برابر طوفانها و سیل و زلزله، در امان باشند. ولی به همان اندازه که دل به دنیا بسته بودند، دل از امور معنوی بریده بودند، و در لجنزار تباهیها و ستمها و آلودگیهای معنوی، غوطه میخوردند. حکومت ملوک الطوایفی، قبیلگی، ملی گرایی و تبعیضات نژادی، سرنوشت آنها را تعیین میکرد. و بر همین اساس به فساد و تباهیها، دامن میزدند، چنان که قرآن در توصیف آنها میگوید:
«وَ کانَ فِی الْمَدِینَةِ تِسْعَةُ رَهْطٍ یفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ لا یصْلِحُونَ؛ آنها (قوم ثمود) در آن شهر (حِجر) نُه گروهک و قبیله بودند که فساد در زمین میکردند، و برای اصلاح خویش اقدام نمینمودند».
قوم ثمود، دارای هفتاد بت بودند، چندین بتکده داشتند، بتهای بزرگ آنها عبارت بودند از: «لات، عُزّی، منوت (منات) هُبَل و قیس.»
این بتها به خصوص، مورد احترام شدید قوم ثمود بودند، آنها را شب و روز میپرستیدند، بتکدهها را به نام آنها نامگذاری کرده بودند، هیچ کس حق نداشت که آن بتکدهها را به عنوان مالکیت تصرّف کند، یا مردة خود را در آنها دفن نماید، اگر کسی تخلف میکرد، میگفتند: متخلفین مورد لعن هُبَل و منوت دو بت بزرگ قرار خواهند گرفت.
خداوند بندة خالص خود به نام حضرت صالح ـ علیه السلام ـ را که از خاندان خود آنها بود، و دارای عقلی کامل، حلمی وسیع و اخلاقی نیک بود، به عنوان پیامبر خدا به سوی آنها فرستاد تا راه را از چاه به آنها نشان دهد، و آنها را از زنجیرهای ذلّت،گمراهی، بت پرستی، تبعیضات، قبیله گرایی و تباهیهای دیگر برهاند.
فرازهایی از دعوت منطقی و دلسوزانة حضرت صالح ـ علیه السلام ـ
حضرت صالح ـ علیه السلام ـ در دعوت و راهنمایی مردم، از راههای گوناگون وارد شده و به نصیحت آنها پرداخت، در این جا نظر شما را به چند نمونه از برنامههای تبلیغی حضرت صالح ـ علیه السلام ـ جلب میکنیم:
ای قوم من! برای شما فرستادة امینی هستم، پرهیزکار باشید و از من پیروی کنید، من در برابر این دعوت، از شما اجر و مزدی نمیخواهم، اجر من تنها از جانب پروردگار جهانیان است، آیا شما میپندارید همیشه در نهایت امنیت در میان نعمتهایی که در دنیا وجود دارد، باقی میمانید؟ و در کنار این باغها، چشمهها، زراعتها و نخلهایی که میوههایش شیرین و رسیده است جاودانه خواهید ماند؟
شما از کوهها خانههایی میتراشید، و در آن به عیش و نوش میپردازید این امور شما را سر مست و غافل ساخته است، از زندان خود پرستی بیرون آیید، و به فضای خدا پرستی وارد شوید.
از اسراف کاران و دنیا پرستان مرفّه پیروی نکنید، آنان که به فساد و تباهی دامن میزنند، و در فکر اصلاح نیستند.
ای مردم! تنها خدای یکتا و بیهمتا را بپرسید، که جز او چیز دیگری خدای شما نیست، همان خداوندی که شما را از زمین آفرید، و آبادانی آن را به شما واگذار نمود، از او آمرزش بطلبید، سپس به سوی او باز میگردید، که پروردگارم (به بندگان خدا) نزدیک، و اجابت کنندة تقاضای شما است.
قوم گفتند: ای صالح! تو پیش از این مایة امید ما بودی، آیا ما را از پرستش آن چه پدرانمان میپرستیدند نهی میکنی؟ و ما در مورد آنچه ما را به سوی آن دعوت میکنی در شک و تردید هستیم.
حضرت صالح ـ علیه السلام ـ فرمود: «ای قوم من! اگر من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم، و رحمت او به سراغم آمده باشد آیا میتوانم از ابلاغ او سرپیچی کنم؟ اگر من نافرمانی او کنم،چه کسی میتواند مرا در برابر او یاری دهد، بنابراین سخنان شما چیزی جز اطمینان به زیانکار بودن شما نمیافزاید.»
بنابراین به خود آیید، و درست فکر کنید و بدانید که راه نجات و رستگاری شما در نفی معبودهای باطل و آمدن زیر پوشش پرستش معبود یکتا و بیهمتا است.
ای مردم! چرا برای انجام بدی قبل از نیکی شتاب میکنید؟ و به جای شتافتن به سوی رحمت الهی، به سوی عذاب خدا حرکت مینمایید؟ چرا از درگاه خداوند، تقاضای عفو و آمرزش نمیکنید؟ که اگر چنین کنید شاید مشمول رحمت الهی شوید، این همه لجاجت و خیره سری و غفلت برای چیست؟
کوتاه سخن آن که، تمام رسالت و دعوت این پیامبر بزرگ در این جمله خلاصه میشد که:
«أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ؛ خدا را بپرستید».
آری بندگان خدا، زیر بنا و عصارة همة تعلیمات فرستادگان خدا است.
حضرت صالح ـ علیه السلام ـ در دعوت قوم خود، نهایت محبّت و دلسوزی را نمود و با تعبیر مکرّرِ «ای قوم من!» خواست تا حسّ خویشاوندی آنها را به سوی خود جلب کند، ولی آنها در برابر آن همه دلسوزیها، و منطق و راهنماییهای مهر انگیز صالح ـ علیه السلام ـ ، با طغیان و سرکشی لجوجانه، دعوت صالح ـ علیه السلام ـ را رد کردند، و بیشرمانه و گستاخانه در برابر او و دعوتهای دلسوزانه او، ایستادند، و به کار شکنی و مخالفت شدید پرداختند.
مخالفت آنها عمومی بود و جز اندکی به آن حضرت ایمان نیاوردند، مطابق بعضی از روایات این گروه اندک، پس از دیدن معجزة پیدایش ناقة صالح،ایمان آوردند، نخست هفتاد نفر بودند، سپس مرتد شدند و تنها شش نفر از آنها باقی ماند، که یکی از آنها هم در شک و تردید به سر میبرد و سرانجام به مخالفان پیوست.
بعضی تعداد ایمان آورندگان به صالح ـ علیه السلام ـ را که از عذاب نجات یافتند، تا چهار هزار نوشتهاند.
عکس العمل شدید قوم ثمود، در برابر دعوت صالح ـ علیه السلام ـ
حضرت صالح دهها سال، قوم ثمود را به سوی خدا و یکتاپرستی دعوت کرد، ولی قوم ثمود با برخوردهای شدید و لجاجت سخت از پاسخ مثبت به صالح ـ علیه السلام ـ امتناع ورزیدند، و با تهمتهای ناجوانمردانه به آن حضرت، به کار شکنی پرداختند.
گفتند: «آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟ اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود، آیا در میان ما تنها بر این شخص (صالح) وحی نازل شده است؟ نه، او آدم بسیار دروغگوی هوسبازی است».
صالح ـ علیه السلام ـ به اندرز دلسوزانه قوم پرداخت، و آنها را از عذاب سخت الهی هشدار دارد، و اعلام کرد تا عذاب نیامده، خود را در پرتو ایمان نجات دهید و از خواب غفلت بیدار شده و از طغیان و سرکشی، دست بکشید، چرا که خمیر مایة گمراهیها، غرور و سر مستی است. ولی سرکشی و غرور آن قوم به جایی رسید که بروز حضرت صالح و اصحابش را به فال بد گرفتند و آنها را دروغگو خواندند و وجود آنها را مایة بدبختی خود دانستند، با این که سزاوار بود آن حضرت و اصحابش را مایة برکت و سعادت ابدی بدانند.
صالح ـ علیه السلام ـ به آنها فرمود:
«طائِرُکُمْ عِنْدَ اللَّهِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ؛ فال بد و بخت و طالع شما در نزد خدا است، او است که شما را (نه ما را) به خاطر اعمالتان گرفتار مصائب و بدبختی ساخته است».
و این برنامه، در حقیقت آزمایش بزرگ الهی برای شما است، اینها هشدار و بیدار باش است، تا کسانی که شایستگی و قابلیت دارند، از خواب غفلت بیدار گردند، و با اصلاح مسیر خود، به سوی تکامل و خدای بزرگ، راه یابند.
برخورد شدید قوم ثمود به جایی رسید که به گروههای نُه گانه تقسیم شدند، و با سازماندهی و برنامه ریزی فساد انگیز خود، به کارشکنی پرداختند، و به همدیگر گفتند: بیایید به خدا سوگند یاد کنیم که بر صالح ـ علیه السلام ـ و خانوادهاش شبیخون بزنیم و آنها را به قتل رسانیم، سپس به کسی که مطالبة خون او را میکند بگوییم ما از خانوادة او خبر نداشتیم، و ما در ادّعای خود راستگو هستیم.
خنثی شدن توطئة توطئه گران
درتاریخ آمده: در کنار شهر حِجر کوهی بود که غار و شکافی داشت، صالح ـ علیه السلام ـ برای عبادت خدا به آن جا میرفت، و گاه شبانه به آن جا میرفت و به مناجات و شب زندهداری میپرداخت.
دشمنان توطئهگر که آن حضرت را تهدید به قتل کرده بودند تصمیم گرفتند به طور محرمانه به آن کوه رفته و در پشت سنگهای کوه پنهان شوند و در کمین حضرت صالح به سر برند، وقتی که صالح به آن جا آمد، او را به قتل رسانند، و پس از شهادتش به خانة او حملهور شده و شبانه کار اهل خانه را یکسره نمایند، سپس مخفیانه به خانههای خود برگردند. و اگر کسی از این حادثه پرسید، اظهار بیاطّلاعی نمایند.
ولی خداوند به طرز عجیبی توطئه آنها را خنثی کرد، آنها هنگامی که در گوشهای از کوه کمین کرده بودند، کوه ریزش کرد،و صخرة بسیار بزرگی از بالای کوه سرازیر شد و آنها را در لحظهای کوتاه، در هم کوبید و نابود کرد.
خداوند در قرآن به این مطلب اشاره کرده و میفرماید:
«وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْنا مَکْراً وَ هُمْ لا یشْعُرُونَ؛ آنها نقشة مهمی کشیدند و ما هم نقشة مهمی، در حالی که آنها خبر نداشتند».
حضرت هود (علیهالسلام) از انبیاء الهی و نام مبارکش هفت بار در قرآن آمده است، و یک سوره به نام او نامیده شده است. وی از نوادگان حضرت نوح (علیهالسلام) است، که با هفت واسطه به او میرسد. سلسله نسب او را چنین ذکر کردهاند: «هودبن عبداللهبن خلودبن عادبن عوصبن ارمبن سامبن نوح».
آن حضرت دو هزار و ششصد و چهل و هشت سال بعد از هبوط آدم (علیهالسلام) به دنیا آمد. نام پدرش عبدالله (شالخ)، و نام مادرش بکیه میباشد. او دومین پیامبری است که در برابر بت و بتپرستی قیام و مبارزه کرد.
ابنبابویه گفته است: آن حضرت را برای این هود (ع) گفتند، که از ضلالت قومش هدایت یافته بود و از سوی خدا برای هدایت قوم گمراهش برانگیخته شده بود. در این که قبر ایشان کجاست؟ میان مفسران و مورخان اختلاف است. بعضی گویند در غاری است در حضرموت، و بعضی گفتهاند در مکه، در حجر اسماعیل مدفون است. حضرت هود (علیهالسلام) در چهل سالگی بر قومی به نام عاد مبعوث شد. از قرآن میتوان استفاده کرد که محل سکونت قوم عاد در احقاف بوده است. خداوند قوم عاد را بعد از نوح (علیه السلام) در زمین استقرار داد، آنها افرادی تنومند، بلند قامت و نیرومند بودند، به طوری که با دست خویش، سنگ کوهها را میشکافتند و به عنوان جنگاوران برگزیده به حساب میآمدند. شهرهای آباد، زمینهای خرم و سرسبز و باغهای پرطراوت داشتند، طغیان، بیبند و باری، عیش و نوش، شهوتپرستی، بتپرستی، جهل و گمراهی، لجاجت و سرکشی، در سراپای وجودشان دیده میشد و هرگز حاضر نبودند که از روش خود دست بکشند و در برابر حق تسلیم گردند.
حضرت هود (علیهالسلام) قوم خود را به پرستش خدای یگانه و ترک بتپرستی دعوت کرد، زیرا آن را تنها راهرهایی از عذاب قیامت میدانست ولی این دعوت در قوم عاد مؤثر واقع نشد آنان هود (علیهالسلام) را تحقیر کرده و او را بیمقدار شمردند و نسبت نادانی و سبکمغزی و دروغ به وی دادند. ولی هود (علیهالسلام) با تأکید بر این که فرستاده خدای جهانیان است و جز خیرخواهی آنان منظور ندارد، این نسبتهای ناروا را از خود نفی کرد.
پس از آن حضرت هود قوم خود را (هفتصد و شصت سال) هدایت و ارشاد نمود و آنها سرپیچی نموده و دعوتش را رد کردند، مدت سه سال باران، از آنها قطع گردید و این خود هشداری بود که عذاب آنها نزدیک است، در همین فرصت نیز هود (علیهالسلام) به پند و اندرز قوم خود میپرداخت و به آنها میگفت: از خدای خود بخواهید که گناهان گذشته شما را بیامرزد و با توبه کردن به سوی او باز گردید، اگر شما این کار را انجام دهید، خداوند باران پی در پی خواهد فرستاد و نعمتهای شما فراوان میگردد.
گروهی از قحطیزدگان به نزد وی آمدند و از او خواستند تا دعا کند. هود (علیهالسلام) نیز دست به دعا برداشت و به آنان گفت: به سرزمینتان برگردید، چرا که باران رحمت الهی آغاز گشته است، هود (علیهالسلام) به موعظه و دعای در حق امت خویش ادامه داد، به طوری که سرزمینهای آنها مجدداً سرسبز شد. اما باز هم به کفر و سرکشی خود ادامه دادند و رسالت پیامبر خدا را انکار کردند، آنگاه فرمان خدا تعلق گرفت که بر آنها عذاب نازل شود. خدای سبحان بادی بسیار شدید بر قوم عاد مسلط گرداند، که هفت شب و هشت روز پی در پی بر آنان وزیدن گرفت، و همانگونه که درخت نخل میان تهی، از ریشه کنده میشد بدنهای آنان از جا کنده شده و بر زمین کوبیده میشد و بدین سان به هلاکت رسیدند و بدنهایشان قطعه قطعه گردید و همگی نابود شدند و یکی هم باقی نماند، به گونهای که فردای آن روز جز خانههایشان چیزی دیده نمیشد. و خداوند حضرت هود (علیهالسلام) و همراهان مؤمن او را از عذاب رهانید. ولی قرآن چگونگی نجات هود (علیهالسلام) را برای ما روشن نساخته است، مطابق پارهای از روایات هود (علیهالسلام) و اطرافیانش، بعد از هلاکت قوم، به سرزمین حضرموت کوچ نموده و تا آخر عمر در آنجا زیستند.
(رک: تفسیرالمیزان، تفسیر نمونه، تفسیر مجمعالبیان ذیل سور? هود)
ای کسانیکه ایمان آوردید فرض گردانیده شد بر شما روزه چنانکه فرض کرده شده بر کسانیکه پیش از شما بودند تا شما پرهیزگاری کنید. القرآن الکریم 2:183
بوسیله روزه نفس شما به ترک لذت و خواهشات خو میگیرد آنگاه شما می توانید از لذایذ و آرزوهای که شرعاً حرام است نفس های خود را باز دارید رو??ه از توانایی و شهوت نفس می کاهد. شما را پارسا و پرهیزگار میسازد. در روزه گرفتن بزرگترین حکمت آنست که نفس سرکش اصلاح شود و اجرای احکام شرع که بر نفس دشوار و گران می آید سهل گردد – تا شما پرگیزگار شوید باید دانست که در ایام رمضان بر یهود و نصارا روزه فرض شده ب??د، چون بر حسب نظر خود در آن تغییر و تبدیل نمودند «لعلکم تتقون» برایشان تعریض است. و مفهوم این است که ای مسلمانان از فرمان او سر باز متابید یعنی بسان یهود و نصاری در این حکم الهی خللی وارد نکنید.
مقدمه
روزه یکی از احکام انسان ساز اسلام است، که آگاهی از همه فواید و پی بردن به فلسفه کامل آن همچون سایر احکام الهی برای انسان عادی ممکن نیست، دانش محدود بشر نمیتواند راهگشای همه اسرار نهفته باشد و اندیشه را به پاسخ همه مجهولات رهنمون شود، شاید روزی دانش انسان به حدی از کمال برسد که دریچه تازه ای بر روی بشر بگشاید و حکمتها و دستورات اسلام را باز شناسد..... .
بنابراین ندانستن فلسفه احکام الهی نباید ما را از انجام آن باز دارد و موجب نا فرمانی و عصیان شود، چرا که این اطاعت کورکورانه نیست، بلکه بر علم و یقین تکیه دارد زیرا مسلمانان میدانند که خدای جهان بر همه چیز دانا و از همه چیز آگاه است و نقص و نیازی در ذات متعال او نیست که از اعمال سودی بخواهد یا از زیانی بهراسد، خدای مهربان خیر محض است و برای بندگان خود جز خیر و سعادت نمیخواهد، پس اگر به چیزی فرمان میدهد خیر و سعادت ما در آن است و کمال و تعالی ما بدان بستگی دارد و هر چیزی را نهی میفرماید برای ما زیان بخش است و بر مصالح مادی و معنوی ما لطمه میزند.
فواید روزه
روزه فواید جسمی و روحی فراوان دارد، شفا بخش جسم و توان بخش جان است، پاک کننده آدمی از رذایل حیوانی، در ساختن فرد صالح و اجتماع بسامان بسیار موثر است، در تهذیب و تزکیه نفس و رهاندن انسان از روزمرگی و واماندگی در نیاز های تن تأثیر بسزایی دارد. فواید طبی و بهداشتی روزه که از سودمندیهای کوچک این فریضه انسان ساز است به حدی است که شاید نیاز به توضیح و تکرار نداشته باشد و بیشتر مردم کم و بیش از آن آگاهند. ما به اختصار به گوشه ای از این فواید انسان ساز اشاره میکنیم: معده و دستگاه گوارش از اندام پرکار بدن آدمی است، با سه وعده غذا که معمول مردم است؛ تقریباً در همه ساعات دستگاه گوارش به هضم و تحلیل و جذب و دفع مشغول است. روزه باعث میشود از یکسو این اعضا استراحت کنند و از فرسودگی مصون بمانند و نیروی تازه ای بگیرند و از سوی دیگر ذخایر چربی که زیانهای مهلکی دارند تحلیل رفته و کاسته شوند.
در روایات اسلامی حتی به فواید جسمی روزه نیز تصریح شده تا برخی از سست عنصران، اگر نه با ایمان کامل لااقل با توجه به فواید بهداشتی روزه این فریضه ثمر بخش را بجای آورند و از سودمندیهای گوناگون آن در حد خود بهره ور شوند. پیامبر گرامی اسلام در همین رابطه فرموده اند: «صوموا تصحوا» روزه بگیرید تا سالم بمانید. و نیز در روایات بسیاری پیشوایان گرامی اسلام فرموده اند: « معده آدمی خانه بیماریهای اوست و پرهیز از غذا درمان آن است»
بدیهی است آنگاه فواید بهداشتی روزه بهتر به دست میآید که روزه دار امساک روز را با زیاده روی در شب تلافی نکند، که پر خوری خود موجب زیانهای چشم گیری برای دستگاه گوارش است. با پیشرفت دانش پزشکی، برخی از پزشکان و متخصصان دریافته اند که امساک از خوردن و آشامیدن، عالی ترین روش درمانی است، یکی از پزشکان میگوید: « طرح درمان به وسیله روزه بسیار چنان معجزه آساست که بکار بستن آن مسیر، طرحها و برنامه های طب عملی و جراحی را تغییر خواهد داد، زیرا روزه راه تازه ای به روی دانش پزشکی میگشاید؛ و سلاح موثری برای مبارزه با بیماریها به این دانش میبخشد سلاحی که میتوان آن را از راههای گوناگون مورد استفاده قرار داد تا انسان را در مبارزه با علت بیماریها برای بهبود بیماران به نتیجه مطلوب و آشکار رسانند. »
با روزه و امساک میتوان بیماریها را بهبود بخشید و معالجه کرد البته در صورتی که با اعتدال و میانه روی مقرون باشد و در هنگام سحر و افطار در خوردن و آشامیدن افراط نشود.بررسی فواید بهداشتی و طبی روزه در این مختصر نمیگنجد، آنانکه به توضیح بیشتر علاقمندند میتوانند به کتابهایی که در این زمینه تألیف شده است مراجعه نمایند. باید توجه داشت، بر خلاف تصور کوتاه اندیشان، روزه هیچگونه ضرری برای افراد سالم مکلف ندارد و اگر کسی بیمار باشد و نتواند روزه بگیرد و با این کار بیمار تر شود و یا روزه باعث گردد که بیماریش ادامه یابد کار حرامی مرتکب شده و روزه اش نزد خدا پذیرفته نیست، بیماری که روزه برای او ضرر دارد نباید روزه بگیرد و فقط لازم است در روزهای دیگر قضای آن را بجا آورد و جبران کند.
افراد سالم باید بدانند که روزه نه تنها زیانی برایشان ندارد بلکه چنان که گفتیم، موجب تندرستی و صحت مزاج است و بگفته برخی شکم پرستان که خود روزه نمیگیرند و دیگران را نیز از روزه باز میدارند و تلقین میکنند که روزه موجب زخم معده میشود، نباید اعتنا کرد، اینگونه دروغها تنها بهانه افراد سست عنصری است که که اسیر شکم خویشند و از عزم و اراده انسانی در آنان خبری نیست. « روزه باعث استراحت معده است و در حال روزه اسید معده بجای غذا به وسیله صفرا خنثی میشود و زخم ایجاد نمیگردد»
اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان متدین ماه مبارک رمضان را روزه میدارند و به هیچ وجه شکایتی از این بیماری ندارند و نسبت بیماری زخم معده روزه داران بیشتر از دیگران نیست همانطور که گفتیم فواید جسمی و بهداشتی روزه اگرچه چشمگیر و غیر قابل انکار است ولی مهمترین فواید روزه اثرات بهداشتی آن نیست، متأسفانه برخی در بررسی فواید روزه تنها به همین اثرات بهداشتی آن بسنده کرده اند، درحالیکه فواید برتر روزه به جنبه های معنوی آن مربوط میشود، فواید جسمی روزه با اثرات معنوی آن در سازندگی تربیت و تزکیه انسان قابل مقایسه نیست، اگر چه همان فواید طبی هم گواهی است بر اصالت اسلام عزیز، چرا که این آیین فطری و آسمانی چهارده قرن پیش با ژرف بینی و احاطه ای که جز از خدای متعال نمیتواند بود در محیط جاهلیت عرب دستوراتی برای انسانها وضع کرده است که دانش پزشکی انسان متمدن عصر ما با پیشرفت خود روز به روز بر گوشه هایی از حکمت آن پی میبرد
روزه و صبر
«صبر» از خصایلی است که در اخلاق اسلام بر آن بسیار تأکید شده است ، انسان مسلمان در زندگی فردی و اجتماعی خویش در راه هدفهایی مبارزه میکند و با مشکلاتی نیز روبرو است بدون خصلت صبر، پیروزی بر مشکلا?? و رسیدن به هدفها آسان نیست . صبر و مقاومت بر نیروی پایداری انسان ??ی افزایدو اراده را توانا میسازد هیچ جامعه ای اگر تحمل ناگواریها را نداشته باشد بر مشکلات خویش و بر دشمنان خویش نمیتواند پیروز گردد. با صبر و مقاومت است که میتوان به به پیکار ستمگران رفت و دست استعمار گران را کوتاه نمود و روزه – بویژه در روزهای گرم و طولانی تابستان که فشار تشنگی طاقت فرسا میشود بطور چشمگیری به انسان صبر و مقاومت می بخشدو تحمل رنج و سختی را بر آدمی آسان میسازد.
قرآن کریم با توجه به همین اثر که از روزه به صبر تعبیر کرده است : و استعینوا بالصبر و الصلوه ......... از صبر(روزه ) – و نماز کمک بگیرید.........
امامان معصوم ما علیهم السلام «صبر» را در این آیه به روزه تفسیر کرده اندو پیامبر گرامی (ص) نیز ماه رمضان را ماه صبر نامیده اند :« شهر الصبر و ان الصبر ثوابه الجنه» (رمضان ماه صبر است و پاداش صبر بهشت است) و امام صادق علیه السلام نیز بهمین ویژگی روزه اشاره فرموده است: هر گاه برای کسی حادثه ای جانکاه پیش آمد روزه بگیرد که خدا فرموده است « و استعینوا بالصبر و الصلوه».
روزه و قناعت
اسلام بر خلاف مکاتب مادی شرق و غرب دنیا و نعمتهای مادی آنرا وسیله ای برای تکامل معنوی و رسیدن به سعادت جاوید میداند و بهمین دلیل فرهنگ اسلام فرهنگ لذت جویی و مصرف نیست بلکه فرهنگ قناعت و ایثار است. در روشهای مادی تن آدمی و خور و خواب آن اصالت داردو حرص و آز برای برخورداری بیشتر گریبانگیر افراد است و در اسلام اصالت با معنویت انسان است و قناعت و ایثار و فداکاری از راههای وصول به مراتب بلند انسانیت محسوب میشود.
روزه فریضه ای است که مسلمانان را از غرقه شدن در مادیگرایی و حرص و آز برای لذتهای مادی و مسابقه برای مصرف و تن پروری میرهاند و به او می اموزد که به فکر دیگران باشد و بر خواهشهای جسمانی خویش مسلط گردد و به مصرف به مقدار نیاز قناعت ورزد و از اصراف و تبذیر بپرهیزد. روزه به مسلمانان می آموزد که با کم هم میتوان زیست و حرص و طمع فقط غرق شدن در مادیات و انحراف از معنویات است و برای زیستن لازم نیست که با همه وجود تن و لذتهای آن پرداخت.
روزه به مسلمان مناعت و قناعت را می آموزد و ارزش این صفات و تأثیر آن در ایجاد صفات برجسته دیگر همچون زهد و جود و بخشش بسیار است. قانع از دیگران بی نیاز است و تن به ذلت و خواری نمیدهد، جامعه ای که روح قناعت را در خود بپرورد بر خود متکی خواهد بود و با دوری از مصرف بی رویه میتواند بر پای خویش بایستد و از بیگانه بی نیاز باشد. همه دیدیم که پس از تهدید آمریکا و غرب به تحریم اقتصادی ایران امام امت و رهبر کبیر انقلاب اسلامی فرمودند «ملت ما مسلمان است و در برابر تحریم اقتصادی و کمبود نیازمندیها روزه خواهد گرفت»
آری مسلمان را به زیستن با مصرف کم آشنا میسازد و براستی نیز ملت مسلمان ما میتواند با الهام از فریضه ثمر بخش روزه سطح مصرف را پایین آورد و با قناعت به آنچه دارد از وابستگیهای اقتصادی به استعمار گران نجات یابد.مسلمانان صدر اسلام با همین روحیه از همه چیز خود در راه خدا می گذشتند و حتی در میدانهای جنگ به چند دانه خرما قناعت میکردند و با تکیه بر معنویت و صفات انسانی خویش پیروزی می آفریدند و خدای را سپاس که هم اکنون نیز بسیار از جوانان ما بویژه گلهای سرسبد انقلاب اسلامی، جوانان رزمنده پاسدار از یک چنین ایمان و روحیه ای بر خوردارند و بسیار اتفاق افتاده است که جوان پاسدار اسلام روزه بوده و گاه روزه خویش را با شربت شهادت افطار کرده است و حماسه این خدا جویان حماسه آفرین برای همیشه بر صفحات پر افتخار تاریخ اسلام ثبت خواهد بود. پاکترین درودهای ما و درود خدا و فرشتگان بر ایشان باد.
حلول ماه مبارک رمضان ماه نزول قران مبارک باد .