چهارشنبه 93 اردیبهشت 24 , ساعت 8:5 عصر

ستاره درخشانى در آسمان تقوا طلوع کرد؛ گوهر گران بهایى در معدن فضیلت و انسانیت تکون یافت و در اصلاب شامخه وارحام مطهره نگه دارى شد. نوگلى بویا در گلستان شرافت و بزرگوارى نمو یافت؛ نوزادى از مقدس ترین پستان ها شیر خورد و در آغوش پاکیزه ترین مادران چشم گشود. کودکى در دامان با فضیلت ترین بانوى عالم پرورش یافت.

دخترى که دانشمندترین اساتید به تربیتش همت گمارد. دوشیزه اى که در ساده ترین و بى آلایش ترین زندگى ها رشد کرد و در تمام شؤون زندگى، پیوسته با واقعیت و حقیقت سروکار داشت وهرگز با زندگى خیالى و پندارى ارتباطى حاصل نکرد و در مکتب مقدسى که در جهان بشرى نظیر نداشت، عالى ترین تعلیمات را فراگرفت و مورد عنایت مخصوص موجد مکتب واستادان بزرگ آن که بزرگ ترین مربیان بشر بوده اند قرار داشت و هر روز درس جدیدى ازدانش و بینش و تقوا و فضیلت مى آموخت و با هوش سرشار و استعداد فوق العاده، همه آن تعلیمات مقدس را در خزینه دل مى اندوخت و پیاپى، خود را براى گرفتن درس هاى بالاتر،آماده مى نمود؛ شاگردى که در محیط تحصیلى خود هیچ گونه رادع و مانعى نداشت و هر روزبهتر از دیروز، بر نردبان ترقى و تعالى صعود مى کرد.

خردمند بانویى که از آغاز عمر در مرکزحوادث بزرگ و پیش آمدهایى که در تحولات زندگى بشر، داراى بزرگ ترین تاثیر بوده،جاى داشت و از نزدیک، با هوشى سرشار و نظرى دقیق به حقیقت آن حوادث پى مى برد وموقعیت شخصیت هاى رحمانى و شیطانى را، که در برابر یک دیگر قرار گرفته بود؛ تشخیص مى داد و تاثیر هرکدام را به خوبى درک مى کرد و از راز پیروزى این و رمز شکست آن آگاه بودو موفقیت هاى ابدى را که در آغاز با شکست صورى جلوه گر مى شد، از شکست قطعى، که در ابتدا با موفقیت پندارى همراه بود، تمیز مى داد.

یکتا زنى که نه تنها در زنان، بلکه در مردان عالم، کمتر نظیرش را مى توان دید. توانابانویى که عالى ترین نمونه اى از شهامت و دلیرى، دانش و بینش، کفایت و خردمندى، قدرت روحى و تشخیص موقعیت بوده وهر وظیفه اى از وظایف گوناگون اجتماعى را که به عهده گرفت، به خوبى انجام داد.

دانشمند بانویى که باید مردان جهان از خوان تعلیماتش بهره برگیرند و از خرمن کمالاتش خوشه ها بچینند.

او بانوى بانوان، زینب، دختر امیرالمؤمنین بود. تا ریخ، خانواده اى مانند خانواده کوچک على علیه السلام سراغ ندارد، که تمام افراد آن شخصیت هایى باشند که در سیر تاریخ تاثیرى عمیق داشته و تحولى فوق العاده ایجاد کرده باشند. تا ریخ به ما چنین نشان مى دهد که اگر نابغه اى بزرگ از خانواده اى برخاست، نابغه دیگرى ازآن کمتر برمى خیزد؛ گویا او همه برجستگى ها و شایستگى هاى افرادخانواده رامى گیرد و براى دگران چیزى نمى گذارد.

لذا، او همه چیز مى شود و افراد دیگر خانواده هیچ...خانواده امیرالمؤمنین از این قانون اجتماعى جداست.

زیرا همه افراد آن از بزرگان جهان مى باشند:

على علیه السلام بزرگ است، زهراعلیها السلام بزرگ است، حسن علیه السلام بزرگ است، حسین علیه السلام بزرگ است،زینب علیها السلام بزرگ است.

هر چه رشد فکرى بشر بیشتر شود، عظمت اینان آشکارتر و شایستگى هاى آن هانمایان تر مى گردد.

نویسندگان جهان در باره هرکدام، کتاب ها نوشته اند، ولى هنوز کسى نتوانسته عظمت آن ها را، آن طورى که بوده، نشان دهد.

اگر اندکى چشم خود را بازتر کنیم و طبقه اعلاى این خانواده را بنگریم، بزرگى وعظمتشان، عقل را مات مى کند.

مؤسس این خانواده، رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم بزرگ ترین مرد تاریخ است. مادر زهرا «خدیجه »نمونه اى از بزرگ ترین فداکارى است. پدر على، ابوطالب، بزرگ ترین پشتیبان رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم و سرور قریش بوده؛ او کسى است که اسلام بر دوشش پایه گذارى شد.

مادر على علیه السلام فاطمه دخت اسد، مهربان ترین مادر براى رسول و بهترین پرستارآن حضرت بوده است.

کسانى که در طبقات سه گانه این خاندان قراردارند، هرچندخودشان در عظمت بایک دیگر تفاوت دارند، ولى همه آن ها از بزرگ ترین عظماى جهان مى باشند.

جد عظیم است، جده عظیم است.

پدر عظیم است، مادر عظیم است.

پسر عظیم است، دختر عظیم است.

زینب یکى از این عظماست.

من زینبى مى گویم و شما زینبى مى شنوید؛ که نه خود به حقیقت کمالات و فضایل اورسیده ام و نه شما مى توانید به این حقیقت عالى برسید.

من از دور ایستاده، آفتاب درخشان فضایل او را مى نگرم و هنگام مطالعه زندگى پرحادثه او از بس فوق العادگى از خود نشان داده، در برابر پیشگاه باعظمت او سر فرود مى آورم.

آرى، چنان مادرى باید چنین دخترى بیاورد. و آن مکتب، باید این شاگرد را تربیت کند.

مکتب مقدسى که جدش رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم ایجاد کرده، و بزرگانى هم چون پدر و مادر ودو برادرش، اساتید آن مکتب بوده اند. شایسته است که نمونه شاگردى آن، زینب دلیر،دانشمند، بزرگ روح، با اراده باشد. آن هم شاگردى که، خون اساتیدش در رگ و پوستش وجود دارد و خوى آن ها را به ارث برده است.

زینب، ماهى است که از پنج خورشید تابان کسب نور کرده و ازهر کدام به طورشایسته اى بهره بر گرفته، و آن گاه جهانى را روشنایى بخشیده است.

خون پاک، ریشه پاک، شیر پاک، ذکاوت سرشار، مربیان بزرگ، شرکت در بزرگ ترین انقلاب هاى بشرى، تجربه حوادث و تحولات بزرگ جهان، زینب را، آن طور که شایسته بود،پرورش داد و او را نمونه اى از عالى ترین مراتب انسانیت قرار داد.

زنان جهان عموما و بانوان مسلمان خصوصا، باید از گفتار و رفتار زینب سرمشق بگیرندو از تعلیمات عالیه این بانوى بزرگ بهره مند گردند و از افتخار شاگردى مکتب زینب، برخودببالند. دختر زهرا در دوره زندگى ساده و کوتاهش، کمتر خوش بوده و بیشتر با رنج و غم همراه بود، ولى این رنج و اندوه به جاى آن که او را از اداى وظیفه باز دارد، بر استقامتش افزوده وقواى روحى اش را فشرده تر و نیرومندتر کرده است.

بانوى بانوان در دوره زندگى، وظایف گوناگونى بر عهده گرفته است.

هنگام کودکى، اداره خانه پدر را به عهده داشته و از برادران ارجمندش پرستارى مى کرده و بار فراق مادر را بردوش آن ها سبک مى کرده است.

آن دم که به خانه شوهر رفته، همسرى گران بها براى شوهر و مادرى بى نظیر براى فرزندانش بوده است.

زمانى به تعلیم و تربیت بانوان مسلمان مى پرداخته است.

در کربلا نیز، وظایف بزرگ و گوناگونى را انجام داده است.

از برادر نگه دارى مى کرده، بیوه زنان و داغ دیدگان را غم گسار بوده، آن دم که وظیفه ایجاب کرد، که از خیمه بیرون آید و سپاه پیروزمندکوفه را سرزنش کند، و سپس کاروان دل شکسته و مصیبت کشیده را قافله سالار باشد، این وظیفه را نیز به خوبى انجام داد.دختر زهراعلیها السلام معناى زیربار ظلم نرفتن و در برابر ظالم استقامت ورزیدن را نشان داد وبا قدرت روحى خود، کاخ ستم گران را ویران ساخت و به جهانیان اعلام کرد که با از خودگذشتن مى توان قدرت مندترین ستم کاران راکوبید.

خواهر حسین علیه السلام در این جهاد مقدس، ترس و بیمى به خود راه نداد و با نهایت دلیرى،ابن زیاد شوم سرکش بى رحم، و یزید پلید مقتدر بى عرضه را مفتضح ساخت. آرى، یزیدمقتدر بود؛ زیرا او وارث قدرتى بود که دگران ایجاد کرده بودند، بى عرضه بود؛ زیرا خودلیاقت ایجاد قدرتى نداشت، و بر سر خوان قدرتى گسترده نشسته بود.

بانوى خردمند بنى هاشم، کوفیان را که دوستان دغل باز بودند، رسوا کرد، دوستانى که هنگام خوشى و سیادت یارند، و موقع سختى خار، و با دشمن هم گام.

روز به روز بدنامى کوفیان و رسوایى آن ها افزوده مى شود و تا دنیا باقى است، جهان خردو انسانیت، بر آن ها لعنت مى فرستد.

زینب، تا برادر والامقامش در حیات بود، او را خدمت گزار و فرزندانش را پرستار بود، وهنگامى که برادر عازم کشته شدن گردید، زینب هر چه در قدرت داشت، براى حفظجان برادر نثار کرد.

فرزند دل بندش را در راه برادر بزرگوارش فدا کرد. براى برادر در فکر جمع آورى سپاه بود. روحیه سربازان برادر را تقویت مى کرد. هنگامى که جوان برومند برادرش در خاک وخون غلتید، و پدر داغ دیده ایستاده، مى نگریست، زینب خود را رسانید که توجه برادر رابه جاى دیگر منعطف سازد، مبادا در اثر این مصیبت جان فرسا، نیروى برادر کاسته شود.وقتى که برادر تنها ماند و یک تنه به نبرد ادامه مى داد، زینب، جان خود را در کف دست گرفت، و به سوى عمر سعد و سپاه بى رحم کوفه روان شد؛ شاید ساعتى، شهادت برادر رابه تاخیر اندازد.

شب یازدهم محرم، زینب بى کس شد.

در ساعتى چند به قول خودش: جدش و پدرش و مادرش و برادرانش و همه کسانش ازدستش رفتند، و همگى در خاک و خون غلتیدند.

شب دهم و شام دهم!

چقدر تفاوت میان این شب سپید و آن شام سیاه وجود داشت! و ه که چه شام تیره اى بود!

زینب در شب دهم همه کس داشت، ولى در شام دهم هیچ کس نداشت!

در شب دهم پشت و پناه داشت، سرور داشت، نقطه اتکا داشت، برادر داشت، پسرداشت، جوان داشت، کودک داشت، شیرخوارداشت، ولى در شب یازدهم، هیچ کدام رانداشت!

زینب در شب دهم، خواهر بود، مادر بود، عمه بود، سروربود، ولى در شام دهم نبود!

در شب دهم، خیمه و خرگاه داشت، جامه نو برتن داشت، چراغ داشت، بستر خواب داشت، خدمت گزاران بسیار داشت، ولى در شام دهم نداشت!

در شب دهم، تنش سالم بود، ولى در شام دهم، از تازیانه مجروح !

آرى... در شام دهم زینب چیزى داشت، که درشب دهم نداشت!

آیا آن چه بود؟

آب بود! آرى آب بود!

زینب در شام دهم آب داشت، ولى درشب دهم نداشت!

آیا دمى که آب، حلال گردید، اول خودش نوشید، یا به زنان خون جگر و کودکان یتیم دربه در داد؟

نخستین دفعه اى که خواست آب بنوشد چه حالى داشت؟

چه خاطراتى در قلبش مى تپید؟! چه تشنه کامان بزرگوارى را که با لب تشنه جان دادند،به خاطر مى آورد؟ آیا قدرت بر نوشیدن آب داشت؟ چگونه به کودکان یتیم و زنان داغ دیده آب داد؟!

من که از جواب ناتوانم!

من نمى دانم خداوند در این تن رنجور چقدر نیرو نهفته بود؟

زیرا این همه مصیبت موجب نشد که زینب را از سرپرستى زنان داغ دیده، و کودکان یتیم باز دارد. در میان آن همه کودک، یکى به زیر سم ستور نرفت! و در آتش سوزى خیمه هانسوخت! ویکى در آن شام شوم، و در آن بیابان بى رحم، گم نشد... هنگام حرکت کاروان اسیربه سوى کوفه، وقتى که خواهر حسین علیه السلام مى بیند یادگار برادرش امام سجادعلیه السلام از شدت مصیبت حالش دگرگون شده، براى تسلیت برادرزاده اقدام مى کند!

در طول راه، زینب، کودکان پدرکشته را مادر بود و پدرى مى کرد! و تنش در برابرتازیانه هایى که به سوى آن ها مى آمد سپر بود، و در نگه دارى آن ها جان فشانى مى کرد.

اگر بیوه زنى از کاروان عقب مى ماند، ویاکودکى از محمل بر زمین مى افتاد، دختر على علیه السلام زن را به کاروان مى رسانید و کودک را سوار مى کرد!

زینب، با پلیدترین مرد روى زمین یعنى ابن زیاد طورى سخن گفت و نوعى رفتار کرد،وبا یزید که شوم ترین امپراتوران فاتح بود، جور دگر سخن گفت و رفتار دگر داشت. و قتى که ابن زیاد تصمیم به کشتن امام سجادعلیه السلام گرفت، خواهر حسین علیه السلام چنان فداکارى و از خودگذشتگى نشان داد، که آن ناپاک را از آن تصمیم شوم منصرف ساخت.

هنگامى که یزید، سرمست باده ورزى شده بود، و با چوب دستى بر دندان هاى سربریده برادر مى نواخت، خواهر کارى کرد و سخنى گفت که شیرینى پیروزى را تاابد در کام یزیدتلخ کرد.

پس از بازگشت از شام، خواهر یک سره به سوى قبر برادر رفت تا مطمئن شود که آن پیکر مقدس و یارانش دفن شده اند، آن گاه به مدینه بازگشت . و لى! و لى در طول این مدت، اشک دیده و سوز دلش آرام نگرفت.

آسایش زینب وقتى بود که مى نشست و سر به زانوى غم مى نهاد و مى گریست.

دختر امیرالمؤمنین علیه السلام آن قدر گریست، تا اشک هایش بخشکید.

در میان این همه فشار و مصیبت، چیزى که نمایان شد، بزرگى و عظمت زینب بود، ومعلوم شد که نواده رسول خداصلى الله علیه وآله چقدر نیرو دارد؟ و خداوند به آن پیکر ستم کشیده، وآن روح رنج دیده، چقدرتوانایى داده است!

بزرگ ترین مصیبت ناگوارى که در تاریخ بشر کمتر نظیر داشته، بر این پیکر رنجور و آن روح نازنین وارد آمد، ولى وى دست و پاى خود را گم نکرد و از هدف خود منحرف نشد ومانند کوه استوار بماند. دختر امیرالمؤمنین، مصیبت هاى گوناگون داشت:

داغ عزیزان و پیکر پاره پاره آن ها، اسیرى و دربه درى، آتش سوزى و خون جگرى، ذلت پس از عزت، گشاده رویى تازیانه هاى عرب هاى بى رحم، زخم زبان هاى مردم پلید، تذکرزمان خلافت پدر در کوفه، و حقوقى که پدرش بر گردن اهل کوفه داشت، و رفتار کوفیان،هرکدام از این ها بس است که انسانى را از پا بیندازد، چه برسد که تمام آن ها بر یک تن هجوم بیاورد.

اضافه براین، وظایف سنگینى را نیز باید عهده دار شود. ولى دختر على علیها السلام خم به ابرونیاورد، و آن چه که عقل در وقت آسایش خاطرتشخیص مى دهد، انجام داد. تا کنون نشده از نظر سیاسى براى گفتار و رفتار زینب در سفر اسارت، یک اشتباه سیاسى گرفت؛ عقل هر چه بیندیشد که درآن جایى که زینب سخنى گفته و یا رفتارى کرده، سخنى بهتر ویا رفتارى خردمندانه تر بجوید، نخواهد یافت.

شاهکارهاى سیاسى زینب بسیار است که شمارش آن موجب تفصیل خواهد بود.

زینب در هنگام سخن از رسول خداصلى الله علیه وآله «به پدرم » تعبیر کرد، و به جهانیان اعلام داشت که یزیدیان چگونه مردمى هستند! و چه کسى را کشتند، وچه کسى را اسیر کردند! و قدرتى که در دست آنان بود، ازکجا آمده بود، و نکته هاى دیگرى که بیانش مقدمه مارا از صورت مقدمه بودن خارج مى سازد.

این جاست که رازى نهفته آشکار مى شود، که چرا سیدالشهداعلیه السلام بانوى بانوان و زنان وکودکان راهمراه برد، با آن که خودش به سر انجام سفرش آگاه بود واهل کوفه را خوب مى شناخت.

اسارت بانوان، فاجعه کربلا و جنایات بنى امیه و فداکارى حسین علیه السلام را از پس پرده بیرون آورد.

اگر اسارت آن ها نبود، دشمنان آل محمدصلى الله علیه وآله پرده اى برجنایات کربلا مى کشیدند ونمى گذاشتند کسى از آن آگاه شود، وکسانى را که اطلاع داشتند، زبانشان را به وسیله پول و یازور مى بستند، واین جنایت هولناک، و این فداکارى بزرگ را از صفحات تاریخ محومى کردند.

چنان که بسیارى از جنایت کاران، آثار جرم وجنایت خود را محو کردند؛ مگر ستمى که بر مادر زینب شد، از صفحات تاریخ محونگردید؟! و لى زینب باید در کربلا باشد، فداکارى برادر، و جنایت کارى بنى امیه را ببیند، و سپس اسیر شود، تا این قیقت بزرگ محو نشود.

گزافه نگفته ایم اگر بگوییم: اسارت زینب موجب زنده شدن پدرش على علیه السلام و جدش رسول خداصلى الله علیه وآله و تجدید حیات اسلام بود؛ زیرا بنى امیه با زور و پول و حیله گرى مى خواستندهمه را محوونابود کنند واثرى از رسالت رسول صلى الله علیه وآله باقى نگذارند.

کشته شدن حسین علیه السلام این نقشه پلید را برباد داد و اسارت زینب، کشته شدن حسین را برملا ساخت.

زینب(س)، عمر درازى نکرد و در جوانى از دنیا رفت. و لى این حقیقت از وى به یادگار بماند.


چهارشنبه 93 اردیبهشت 24 , ساعت 8:4 عصر
تاریخ - پانزدهم رجب، در تاریخ اسلام سالروز تغییر قبله مسلمانان از بیت المقدس به خانه کعبه است. مسجد الاقصی به گواه تاریخ نویسان دومین مسجد ساخته شده بر روی زمین پس از بیت الله الحرام محسوب می شود.

این واقعه ارزشمند که در سال دوم هجری قمری اتفاق افتاد، نقش به سزایی در بازیابی هویت و استقلال مسلمانان داشت و آنان را در رسیدن به آرمان های بلند الهی و فتح قله های فضیلت ثابت قدم و دشمنان را از رسیدن به هدف های شوم خود ناامید کرد.

قبله، نماد توحید و جهت و نشانه اسلام و ادیان توحیدی است که ادیان الهی را از دیگر آیین ها جدا می کند و به عبادت های آدمی رنگ خدایی می دهد. خداوند برای هر امتی از امت های پیشین، قبله مخصوصی تعیین کرده است تا به هنگام نیاز و نیایش، به سوی او متوجه شوند و از توجهات انحرافی در امان بمانند.

نخستین قبله

بیت المقدس، یکی از مقدس ترین مکان هایی است که خاستگاه بسیاری از پیامبران بزرگ الهی بوده است و در ادبیات اسلامی نیز جایگاه ویژه ای دارد.
با توجه به موقعیت ممتاز و شرافت بیت المقدس، پیامبر گرامی اسلام پس از مبعوث شدن به نبوت، مدت سیزده سال در شهر مقدس مکه به سوی آن نماز خواند.
حضرت پس از مهاجرت از شهر مکه به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، به روش خود ادامه داد و تا مدت ها نماز خود را به سوی قبله یهودیان (بیت المقدس) می خواند. این کار تا میانه های ماه رجب سال دوم هجری ادامه داشت.

مسجد الاقصی را باید یکی از مقدس ترین اماکن اسلامی برای مسلمانان جهان توصیف کرد. این مسجد اولین قبله مسلمانان جایی که در دوران پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) ایشان به سوی این مسجد به اذن خداوند نماز بپا می داشتند و همچنین سومین حرم شریف پس از مسجد الحرام و مسجد النبی در مکه و مدینه است . مسجد الاقصی به گواه تاریخ نویسان دومین مسجد ساخته شده بر روی زمین پس از بیت الله الحرام محسوب می شود. نقل است که " حضرت آدم (علیه السلام) آنرا ساخته وزیر بنای آنرا چهل سال پس از ساختن بیت الله الحرام بنا به دستور خداوند نهاده است.

بنابراین صرف نظر از اعتقادات دینی ما مسلمانان ، قدمت ساخت این مسجد به بیش از یکهزار سال نیز سبب توجه جهانی به این مسجد خواهد بود.

در قرآن مجید آمده است " سبحان الذی اسرى بعبده لیلاً من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا إنه هو السمیع البصیر".

بهانه جویی یهودیان

با تشکیل حکومت اسلامی و رشد مسلمانان در مدینه، ترس و وحشت امت یهود را فرا گرفت؛ زیرا پیشرفت های روزافزون مسلمانان، نشان می داد آیین اسلام، در اندک زمانی سراسر شبه جزیره عربستان را خواهد گرفت و قدرت و آیین یهود را از بین خواهد برد. به همین علت، کارشکنی یهودیان آغاز شد. آنان از راه های گوناگون، مسلمانان و شخص پیامبر اسلام را مورد آزار و بی مهری خود قرار می دادند. یهودیان با طرح مسئله قبله، مسلمانان را سرزنش می کردند و می گفتند: «محمد صلی الله علیه و آله مدعی است دارای آیین مستقلی است و آیین و شریعت او، آیین های گذشته را نسخ می کند، در صورتی که هنوز قبله مستقلی ندارد و از قبله یهودیان پیروی می کند».
این سخنان برای پیامبر اسلام ناگوار بود و حضرت را ناراحت می کرد.

در انتظار وحی

پیامبر گرامی اسلام علاقه زیادی به خانه کعبه داشت. علت علاقه حضرت به کعبه را باید در علاقه بسیار ایشان به حضرت ابراهیم علیه السلام و آثار او جست وجو کرد. افزون بر این، کعبه قدیم ترین خانه توحید بود. از سوی دیگر، حضرت می دانست که بیت المقدس، قبله موقت مسلمانان است و آرزو داشت فرمان قبله بودن کعبه صادر و قبله نهایی تعیین شود. سرزنش ها و تحقیرهای بیش از اندازه یهودیان مدینه نیز باعث شده بود تا این انتظار به اوج خود برسد. اما از آنجا که حضرت تسلیم دستور خداوند بود، این تقاضا را بر زبان جاری نمی کرد. ایشان نیمه های شب از خانه بیرون می آمد و به آسمان نگاه می کرد و با نگاه های انتظار آمیزش، نشان می داد عشق و شوق فراوانی در دل دارد.

پایان انتظار

پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله برای تغییر قبله مسلمانان لحظه شماری می کرد و در انتظار نزول وحی خداوند بود. قرآن کریم لحظات انتظار را چنین بیان می کند: «نگاه های معنادار تو را به آسمان می بینم و تو را به سوی قبله ای که رضایتت را جلب کند برمی گردانیم». هفده ماه از ورود پیامبر به شهر مدینه گذشته بود که انتظار به پایان رسید و دستور تغییر قبله صادر شد. این دستور در روز پانزده رجب سال دوم هجری در حالی به پیامبر ابلاغ گردید که حضرت، دو رکعت از نماز ظهر را در مسجد بنی سالم به سوی بیت المقدس خوانده بود. در این حال جبرئیل امین نازل شد و بازوان پیامبر را گرفت و حضرت را به سوی خانه کعبه برگرداند. زنان و مردانی هم که در مسجد به پیامبر اقتدا کرده بودند، از حضرت پیروی کردند و به طرف کعبه برگشتند و دو رکعت آخر را به سوی کعبه خواندند. از آن روز، کعبه به عنوان قبله مستقل مسلمانان اعلام گردید. این مسجد هم اکنون نیز در شهر مدینه باقی است و به مسجد ذوقبلتین (دو قبله ای) معروف است.

کعبه

خانه کعبه، شریف ترین مکان در روی زمین است که از سوی خداوند به عنوان پناهگاه و کانون امن اعلام و مقررات شدیدی برای پرهیز از هر گونه درگیری و جنگ و خون ریزی در این سرزمین مقدس وضع شده است؛ به گونه ای که نه تنها انسان ها از هر قشر و گروهی، بلکه حیوانات و پرندگان نیز در امنیت کامل به سر می برند و هیچ کسی حق آزار آنها را ندارد.
از آیات قرآن کریم و روایات اهل بیت پیامبر علیهم السلام و تاریخ اسلام استفاده می شود که خانه کعبه، پیش از حضرت ابراهیم و حتی در زمان حضرت آدم بر پا بود. قرآن کریم می فرماید: «نخستین خانه ای که برای پرستش خداوند برای مردم ساخته شد، در سرزمین مکه بود». بر همین اساس، خانه کعبه کهن ترین مرکز توحید و پرستش ذات خداوند و برای همه مردم شبه جزیره عربستان ارزشمند و قابل احترام بود.

بهانه های جدید

با تغییر قبله و استقلال نسبی مسلمانان، فصل جدیدی از ایرادها و بهانه جویی های امت یهود آغاز شد. آنان که پیش از تغییر قبله، مسلمانان را به نداشتن استقلال سرزنش می کردند، پس از تغییر قبله، با چرخش بسیاری، بهانه های دیگری را مطرح کردند. یهودیان، پیامبر اسلام را به برگشتن از قبله پیامبران پیشین سرزنش می کردند و می گفتند: «اگر قبله اول مسلمانان درست بود، این تغییر قبله چه معنایی دارد؟ و اگر قبله دوم صحیح است، چگونه بیش از چهارده سال به طرف بیت المقدس نماز خوانده اند؟».
قرآن کریم با اشاره به ماجراجویی های یهودیان، به پیامبر می فرماید: «به زودی بعضی از سبک مغزان می گویند چه چیزی آنها را از قبله ای که برآن بودند (بیت المقدس) برگرداند. به آنان بگو شرق و غرب عالم متعلق به خداست». خداوند با این بیان شیوا، بهانه جویی و اعتراض به احکام خدای حکیم و دانا را، نشانه بی خردی معرفی کرده است.

آزمایش الهی

از آیات قرآن کریم استفاده می شود که یکی از حکمت های تغییر قبله، آزمایش مسلمانان بوده است؛ زیرا به واسطه این تغییر، آنان که پیرو راستین دستورات الهی هستند، آنچه را پیامبر بازگو می کند بدون اکراه می پذیرند، ولی آنانکه ایمان خالص ندارند، به محض تغییر یک دستور، شروع به بهانه جویی و چون و چرا کردن می کنند. قرآن کریم با اشاره به این مطلب می فرماید: «تغییر قبله از آن طرفی که بر آن نماز می گزاردید (بیت المقدس) برای این بود تا افرادی را که از پیامبر پیروی می کنند، از آنها که به جاهلیت باز می گردند بازشناسیم».

رحمت الهی

با تغییر قبله مسلمانان از بیت المقدس به خانه کعبه، نگرانی هایی در بین بعضی از افراد سست ایمان ایجاد شد. این عده در مورد اعمال گذشته خود و بستگانی که پیش از تغییر قبله از دنیا رفته بودند دچار تردید شدند و گمان کردند آن اعمال مورد پذیرش نیست. در پی این نگرانی، نزد پیامبر اسلام رفتند و در مورد اعمال گذشته خود و اقوامشان پرسیدند. در این لحظه پیامبر اسلام با تلاوت ادامه آیه 143 سوره بقره فرمود: «خداوند ایمان شما را که بر اساس دستور پیشین به سوی بیت المقدس نماز خوانده اید ضایع نمی کند».

قبله میانی

هر امتی، قبله مخصوصی دارد که خداوند آن را تعیین کرده است. خانه کعبه، قبله مسلمانان، در بین قبله های امت های دیگر، قبله میانی است و در وسط آنها قرار دارد؛ زیرا مسیحیان در هنگام عبادت، به طرف محل تولد حضرت عیسی، (بیت المقدس) می ایستادند و آنجا در مقایسه با محل سکونت مسیحیان که در کشورهای عربی بود، در سمت شرق قرار می گرفت. یهودیان هم که بیشترشان در سرزمین شام ساکن بودند، به سوی بیت المقدس می ایستادند که در سمت مغرب آنان واقع شده بود. خانه کعبه، برای مسلمانان آن روز که درمدینه زندگی می کردند، در وسط قرار داشت. قرآن کریم با اشاره به این موضوع می فرماید: «همان گونه که ما کعبه را وسط قرار دادیم، شما مسلمانان را نیز امت وسط قرار دادیم».

تکمیل نعمت

خداوند یکی از اهداف تغییر قبله را، تکامل انسان و آزاد کردن او از بند تعصبات و هوس های مادی می داند و می فرماید: «تغییر قبله، به این دلیل بود که شما را تربیت کنم، از قید تعصب برهانم و استقلال بخشم و نعمت خود را بر شما تمام کنم تا هدایت شوید».
در حقیقت تغییر قبله، نوعی تربیت و تکامل بخشیدن به روح انسان ها و نعمت بزرگی بود که سبب شد مسلمانان از تقلید کورکورانه دوری کرده و هدایت یابند. خداوند در آغاز ظهور اسلام برای جداسازی صفوف مسلمانان از بت پرستان، دستور داد مسلمانان به سوی بیت المقدس نماز بخوانند و هم زمان با تشکیل حکومت اسلامی در مدینه و تثبیت قدرت، توجه به سوی کعبه معطوف شد و مسلمانان متوجه قدیم ترین خانه توحید شدند و به این ترتیب، یک مرحله از تکامل و تربیت تحقق یافت.

به سوی مسجدالحرام

یکی از برکات تغییر قبله مسلمانان به طرف خانه کعبه، کوتاه شدن زبان مخالفان اسلام بود. یهودیان، مسلمانان را سرزنش می کردند و می گفتند: «ما در تورات خوانده بودیم که یکی ازنشانه های پیامبر آخرالزمان، نماز خواندن به دو قبله است، در حالی که ما این نشانه را در ایشان نمی بینیم.» با این بیان، مسلمانان نیز به شک می افتادند و پایه های حکومت اسلامی سست می شد. از سوی دیگر، مشرکان نیز پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله را به فراموش کردن نخستین خانه توحیدی متهم می کردند. تغییر قبله، زبان هر دو گروه مخالف اسلام را بست. قرآن کریم با اشاره به این مطلب مهم می فرماید: (ای پیامبر!) از هر کجا خارج شدی، روی خود را به طرف مسجدالحرام کن تا مردم بهانه ای بر ضد شما نداشته باشند».

گواهی ادیان الهی

یکی از نشانه های پیامبر گرامی اسلام که در همه کتاب های امت های پیشین به آن اشاره شده بود و پیامبران گذشته به آن نوید داده بودند، تغییر قبله بود. دانشمندان یهودی و مسیحی می دانستند پیامبر اسلام به طرف دو قبله نماز می خواند. آنها همه ویژگی های او را همانند فرزندان خود می شناختند، ولی به جای اینکه به پیمان الهی پای بند باشند، حقایق را پنهان کردند و به مبارزه با پیامبر و دین مبین اسلام برخاستند.

علم هیئت

تغییر قبله «مسلمانان از بیت المقدس به خانه کعبه» و شدت نیاز آنان به تشخیص قبله برای نیازمندی های شبانه روزی همانند نماز، ذبح حیوانات، دفن میت و...، سبب شد مسلمانان از آغاز اسلام، وارد عرصه تحقیق درباره قبله و جهت آن شوند و موفقیت هایی به دست آورند. این تلاش ها باعث شد علم هیئت و جغرافیا که ارتباط تنگاتنگی به قبله و جهت یابی آن دارد، رشد کند و دانشمندان مسلمان، خدمات قابل توجهی به این علوم ارائه کنند.

معجزه پیامبر

بر پایه محاسبات دانشمندان علم هیئت قدیم، قبله های شهر مقدس مدینه با محراب پیامبر اسلام که هم اکنون به همان وضع در مسجد النبی سالم مانده است، تطبیق نمی کرد. همین موضوع سبب گفت وگوی بسیاری میان علمای اسلام درباره قبله محراب حضرت می شد و هر کس برای توجیه انحراف، چیزی بیان می کرد. تا اینکه دانشمند معروف، مرحوم سردارکابلی، بر اساس مقیاس های امروزی اثبات کرد که محراب پیامبر، با قبله شهر مدینه منطبق است و کم ترین انحرافی در آن دیده نمی شود.
این موضوع یک کرامت علمی است که بدون تحقیق و بررسی و نبودن کوچک ترین وسایل علمی و در حال نماز، چنان از بیت المقدس متوجه کعبه شده که کم ترین انحرافی در توجه ایشان به کعبه به وجود نیامده است.

علل مهم تغییر قبله ممکنه دو مسأله زیر باشد:

از آن جا که خانه کعبه در آن زمان کانون بت هاى مشرکان بود ، دستور داده شد مسلمانان به طور موقت به سوى بیت المقدس نماز بخوانند و به این ترتیب صفوف خود را از مشرکان جدا کنند .

اما هنگامى که به مدینه هجرت کردند و تشکیل حکومت و ملتى دادند و صفوف آنان از دیگران به طور کامل مشخص شد ، دیگر ادامه این وضع ضرورت نداشت در این هنگام به سوى کعبه قدیمى ترین مرکز توحید و پرسابقه ترین کانون انبیا بازگشتند .
2 . با قبله قرار گرفتن بیت المقدس و سپس تغییرش ، مسلمانان در بوته آزمایش قرار گرفتند; «وَ مَا جَعَلْنَا الْقِبْلَةَ الَّتِى کُنتَ عَلَیْهَآ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَن یَتَّبِعُ الرَّسُولَ مِمَّن یَنقَلِبُ عَلَى عَقِبَیْه;(بقره ،143) و ما آن قبله اى را که قبلا بر آن بودى ، تنها براى این قرار دادیم که افرادى که از پیامبر پیروى مى کنند ، از آنان که به جاهلیت باز مى گردند ، مشخص شوند» .

بدیهى است هم نماز خواندن به سوى بیت المقدس براى آنان که خانه کعبه را سرمایه معنوى نژاد خود مى دانستند ، مشکل بود و هم بازگشت به سوى کعبه بعد از بیت المقدس بعد از عادت کردن به قبله نخست . مسلمانان به این وسیله در بوته آزمایش قرار گرفتند تا تعصب ها در آن ها کشته شود و روح اطاعت و فرمانبردارى در آنان تحکیم گردد .

بنابر نقل تاریخ ، نوزده ماه پس از هجرت قبله تغییر یافت و این تغییر در نماز ظهر بود . در اثناى نماز ظهر ، پس از آن که پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) دو رکعت از نماز ظهر را گزارده بود ، وحى بر او آمد که روى خود را از بیت المقدس به سوى کعبه تغییر ده .
از آن جا که بیت المقدس در جهت شمال شهر مدینه است و مکه در جهت جنوب شهر مدینه مى باشد ، با تغییر قبله ، قبله 180 درجه چرخش پیدا کرد و از جهت شمال به جهت جنوب تغییر یافت .

ب) کسى که یکى از ضروریات دین اسلام را انکار کند ، به گونه اى که انکار او به انکار رسالت حضرت محمد(صلى الله علیه وآله وسلم) یا تکذیب آن حضرت برگردد ، مرتد است . وجوب روزه ماه رمضان ، ضرورى دین است . شخصى که وجوب آن را انکار کند ، و توجه داشته باشد که انکار آن به انکار قرآن و رسالت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) برمى گردد ، مرتد است .

ر.ک :
1.تفسیر نمونه ، ج 1 ، ص 479 ـ 509 .
2. سرود یکتاپرستى ، شهید بهشتى ، ص 33ـ73 ، انتشارات بقعه .
3.تحریر الوسیله ، امام خمینى ، ج 1 ، ص 106 ، دفتر انتشارات اسلامى ، قم .


شنبه 93 اردیبهشت 20 , ساعت 3:54 عصر

ای کوی تو قبله ی مراد ادرکنی
ای دادرس روز معاد ادکنی
ای گشته زفرط جود و احسان و عطا
مشهور و ملقب به جواد ادرکنی

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

دلها زقدم دوست شاد است امشب
سیراب زچشمه ی مراد است امشب
بشگفته تقی شکوفه ی باغ رضا
فرخنده ولادت جواد است امشب

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

ای روضه ی رضوان رضا ادرکنی
سرحلقه ی خوبان خدا ادرکنی
درجود و کرم نیامده در عالم
دستی به کریمی شما ادرکنی

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

یا حجت برحق خدا ادرکنی
محبوب تمام اولیا ادرکنی
ای آنکه به برکت قدومت هستی
دلداده حضرت رضا ادرکنی

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

این کودک نازنین امیر دلهاست
او باب مراد است و جواد ابن الرضاست
از آمدن او به محمد سوگند
خوشحال تر از امام هشتم زهراست

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

هر کس به زمانه سر سپارد به جواد
کار دو جهان وا بگذارد به جواد
از ساحت ثامن الحجج فیض برد
از بسکه رضا علاقه دارد به جواد

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

شب تولد دریای جـود و احسان است
رسد به گوش سماواتیان ، سرود جواد
قدم به عرشه ی زین براق نور نهاد
به سوی حضرت سبحان بود صعود جواد


* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

ولادت با سعادت  امام جواد الائمه علیه السلام،
فرزند برومند آقا علی بن موسی الرضا علیه السلام بر تمامی شیعیان جهان مبارک باد . . .

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

امام جواد علیه السلام:
مؤمن به سه ویژگی نیاز دارد:
توفیق از جانب خدا، واعظی از درون و پذیرش نصحیت از ناصحین.

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

امام جواد علیه السلام می فرمایند:
عزتمندی مؤمن در بی نیازی او از مردم است.

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

امام جواد علیه السلام:
امر به معروف و نهی از منکر دو آفریده خداوند هستند، پس هر که آن دو را یاری کند، عزیز می شود، و هر که آن دو را وانهد خار می شود.

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

امام جواد علیه السلام:
سه چیز است که در اثر آن، بنده به مقام رضوان الهی می رسد:
استغفار فراوان، فروتنی و زیاد صدقه دادن.

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

امام جواد علیه السلام:
افزونی نعمت از جانب خداوند بریده نشود تا شکرگزاری از سوی بندگان بریده شود.

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

امام جواد علیه السلام:
افزونی نعمت از جانب خداوند بریده نشود تا شکرگزاری از سوی بندگان بریده شود.

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

امام جواد علیه السلام:
عزتمندی مؤمن در بی نیازی او از مردم است.
ولادت جواد الائمه علیه السلام برشما مبارک باد


شنبه 93 اردیبهشت 20 , ساعت 3:53 عصر

برخیز به شادى، گه برخاستن است
چون شادى امشب ز گنه تاختن است
امشب شب میلاد تقى هست و شب
عیدى ز جواد و اهل بیت خواستن است


* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *
 

خوش باش که قلب شیعه شاد است امشب
کار همه بر وفق مراد است امشب
درهاى بهشت آرزو باز شده است
چون شام ولادت جواد است امشب

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

میلاد تقى نهم امام است امروز
در کشور جود، بار عام است امروز
تبریک فرشتگان به درگاه رضا
هم در صلوات است و سلام است امروز

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

امشب رضویون همه شادند
دل در حرم رضا نهادند همه
عیدى ولادت از پدر مى‏ گیرند
خشنود ز مقدم جوادند همه

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

می دهد عیدی رضا(ع) بر شیعیان و دوستانش
جشنی از بهر پسر، شاه خراسان دارد امشب

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

آفتابی امشب از بیت رضا سر میزند
کودکی لبخند در دامان مادر میزند
آن که جودش خیره سازد چشم هر فرزانه را
و آن که با علمش به جان خصم آذر میزند
میلادامام جواد علیه السلام مبارک

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

شد باز به روی خلق، باب برکات
ای غرق گنه رسید کشتی نجات
زن دست به دامان جواد و بفرست
بر احمد و آل او دمادم صلوات

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

آسمان معرفت ، گنج سخا ، دریای جود
شهر فضل و دانش و بخشش بیاید در وجود
در شب میلاد مسعود شه خوبان جواد
حق به روی عالم و آدم در رحمت گشود

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

امام جواد آن شه ملک بود
که بد عالم علم غیب و شهود
ز تقوی «تقی» بود آن نور پاک
ز بخشش «جواد» آن مه تابنک
ابوجعفر آن رهبر انس و جان
فروغ خدا از جمالش عیان

* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

پیشوای اهل ایمان مرکز تقوا تقی
مقتدای اهل ایقان کعبه دل هاستی
با شکوه مرتضی فرزند دلبند رضا
قرة العین نبی نور دل زهراستی


* *‌ * * * * * * میلاد امام جواد علیه السلام مبارک باد * * * * * * *‌ *

 


شنبه 93 اردیبهشت 20 , ساعت 3:44 عصر

حجة‏الاسلام عبدالکریم پاک نیا

پیشواى نهم شیعیان حضرت امام محمد تقى (ع) نخستین رهبر الهى است که در میان امامان شیعه در خردسالى مسؤولیت مقام رفیع امامت را عهده‏دار گردید.

آن گرامى در سال 203 قمرى و در سن هفت سالگى بعد از شهادت پدر بزرگوارش این مسؤولیت را پذیرفته و عملاً به هدایت و ارشاد مردم پرداخت.

در آن هنگام برخى این سؤال را مطرح مى‏کردند که آیا مى‏توان رهبرى جامعه را به یک کودک هفت ساله سپرد؟ آیا یک کودک هفت ساله مدیریت، دوراندیشى و درایت یک مرد کامل را دارد؟

از منظر باورهاى شیعه که موضوع امامت را یک موهبت الهى مى‏داند، پاسخ این پرسش روشن است، چرا که از این دیدگاه خداوند متعال هر کسى را که شایسته این مقام بداند، به منصب پیشوایى امت بر مى‏گزیند؛ حتى اگر در سنین کودکى باشد. مقیاس سن بالا، گرچه در میان مردم مقیاسى براى رسیدن به کمال محسوب مى‏شود، اما در بینش وحیانى قرآن ممکن است یک فرد در سن کودکى فضائل و کمالات و شرائط رهبرى جامعه را دارا باشد و امتیازات ویژه‏اى را که لازمه رهبرى و امامت و نبوت است در او موجود باشد و خداوند متعال موهبت رسالت و امامت را به او عنایت کند و اطاعت از وى را بر مردم واجب و لازم گرداند.

البته خداوند متعال از این طریق مى‏خواهد به مردم بفهماند که مقام نبوت و امامت، که تداوم راه نبوت است، همانند منصب‏هاى معمولى نیست که با زمینه‏ها و شرایط عادى انجام پذیرد، بلکه مقام معنوى نبوت و امامت مافوق این مناصب بوده و زمینه‏ها و شرایط ویژه‏اى مى‏طلبد.

در عصرى که زمینه امامت پیشواى نهم فراهم آمده بود و آن حضرت در دوران کودکى این منصب آسمانى را عهده‏دار گردید، از این دست سؤالات زیاد مطرح مى‏شد و پاسخهاى مناسب نیز ارائه مى‏گردید. به همین دلیل چون مسئله تقریباً در زمان امام جواد(ع) حل شده تلقى شده بود، دیگر در مورد امام هادى(ع) که در سن 8 سالگى و امام زمان (ع) که در 5 سالگى به امامت رسیدند، این پرسشها تکرار نگردید.

نقل یکى از روایاتى که در این زمینه وارد شده است، در اینجا مناسب مى‏نماید:

روزى یکى از شیعیان در محضر امام رضا(ع) پرسید: مولاى من! اگر خداى ناکرده براى وجود مقدس شما حادثه‏اى پیش آید، به چه کسى رجوع کنیم؟ امام رضا(ع) با کمال صراحت فرمودند: به پسرم ابوجعفر (امام جواد(ع)). آن مرد از شنیدن این سخن تعجب کرد، چرا که امام نهم (ع) کودکى بیش نبود و آن مرد وى را کم سن و سال دید. امام رضا(ع) از سیماى متعجب و نگاه‏هاى تردیدآمیز او، اندیشه ناباورانه‏اش را دریافت و به او فرمود: اى مرد! خداى سبحان عیسى بن مریم (ع) را به عنوان پیامبر و فرستاده خود برگزید و او را صاحب شریعت معرفى کرد، در حالى که خیلى کوچکتر از فرزندم ابوجعفر بود.(1)

امام هشتم (ع) براى اثبات امامت حضرت جواد(ع) و پاسخ به شبهات طرح شده، گاه از آیات قرآن و دلایل تاریخى بهره مى‏گرفت و گاهى نیز از تفضلات الهى و تأییدات غیبى استفاده مى‏کرد.

در این رابطه حسن بن جهم مى‏گوید: در حضور امام هشتم(ع) نشسته بودم که فرزند خردسالش را صدا کرد. آن سلاله پاک نبوى نیز در پاسخ به نداى پدر به جمع ما پیوست. امام رضا(ع) لباس آن کودک را کنار زده و به من فرمود: میان دو شانه‏اش را بنگر! چون به میان دو کتف او نگاه کردم، چشمم به یکى از شانه‏هایش به مهر امامت افتاد که در میان گوشت بدن قرار داشت. فرمود: آیا این مهر امامت را مى‏بینى؟ شبیه همین در روى شانه پدرم نیز وجود داشت.(2)

نوجوانى در قلّه رفیع دانش

امام نهم(ع) در مقام رهبرى امت اسلام، به عنوان الگوى دانشمندان جوان چنان در عرصه علم و دانش درخشید که دوست و دشمن را به تعجب و شگفتى واداشت. گفتگوها، مناظرات،پاسخ به شبهات عصر، گفتارهاى حکیمانه و خطابه‏هاى آن گرامى، گواه روشنى بر این مدعاست.

على بن ابراهیم از پدرش نقل کرده است که: بعد از شهادت امام هشتم(ع) ما به زیارت خانه خدا مشرف شدیم و آنگاه به محضر امام جواد (ع) رفتیم. بسیارى از شیعیان نیز در آنجا گرد آمده بودند تا امام جواد(ع) را زیارت کنند. عبد اللّه بن موسى عموى حضرت جواد(ع) که پیرمرد بزرگوارى بود و در پیشانى‏اش آثار عبادت دیده مى‏شد، به آنجا آمد و به امام (ع) احترام فراوانى کرده و وسط پیشانى حضرت را بوسید.

امام نهم برجایگاه خویش قرار گرفت. همه مردم به علت خردسال بودن حضرت با تعجب به همدیگر نگاه مى‏کردند که آیا این نوجوان مى‏تواند از عهده مشکلات دینى و اجتماعى مردم در جایگاه رهبرى و امامت آنان برآید؟! مردى از میان جمع بلند شده از عبداللّه بن موسى، عموى امام جواد(ع) پرسید: حکم مردى که با چهارپایى آمیزش نموده است چیست؟ و او پاسخ داد: بعد از قطع دست راست‏اش به او حد مى‏زنند.

امام جواد(ع) با شنیدن این پاسخ ناراحت شد و به عبداللّه بن موسى فرمود: عموجان از خدا بترس! از خدا بترس! خیلى کار سخت و بزرگى است که در روز قیامت در برابر خداوند متعال قرار بگیرى و پروردگار متعال بفرماید: چرا بدون اطلاع و آگاهى به مردم فتوا دادى؟ عمویش گفت: سرورم! آیا پدرت ـ که درود خدا بر او باد ـ این گونه پاسخ نداده است؟!

امام جواد(ع) فرمود: از پدرم پرسیدند: مردى قبر زنى را نبش کرده و با او درآمیخته است، حکم این مرد فاجر چیست؟ و پدرم در پاسخ فرمود: به خاطر نبش قبر دست راست او را قطع مى‏کنند و حد زنا بر او جارى مى‏گردد، چرا که حرمت مرده مسلمان همانند زنده اوست.

عبداللّه بن موسى گفت: راست گفتى سرورم! من استغفار مى‏کنم.

مردم حاضر، از این گفت و شنود علمى شگفت زده شدند و گفتند: اى آقاى ما! آیا اجازه مى‏فرمایى مسائل و مشکلات خودمان را از محضرتان بپرسیم؟

امام جواد(ع) فرمود: بلى. آنان سى‏هزار مسئله پرسیدند و امام جواد(ع) بدون درنگ و اطمینان کامل همه را پاسخ گفت. این گفتگوى علمى در نه سالگى حضرت رخ داد.(3)

امام جواد(ع) در سنین نوجوانى عالم‏ترین و آگاه‏ترین دانشمند عصر خود بود و مردم از دور و نزدیک به حضورش شتافته و پاسخ مشکلات علمى خود را از او دریافت مى‏کردند.

اینک نظر برخى از دانشمندان مخالف و موافق را در این زمینه باهم مى‏خوانیم:

ابن حجر هیثمى در کتاب الصوائق المحرقه مى‏گوید: مأمون او را به دامادى انتخاب کرد، زیرا با وجود کمى سن، از نظر علم و آگاهى و حلم بر همه دانشمندان برترى داشت.

شبلنجى در نورالابصار آورده است: مأمون پیوسته شیفته او بود، زیرا با وجود سن اندک، فضل و علم و کمال خود را نشان داده و برهان عظمت خود را آشکار ساخت.

جاحظ معتزلى که از مخالفان خاندان على(ع) بود، به این حقیقت اعتراف کرده است که: امام جواد(ع) در شمار ده تن از «طالبیان» است که هر یک از آنان عالم، زاهد، عبادت پیشه، شجاع، بخشنده، پاک و پاک نهادند و هیچ یک از خاندانهاى عرب داراى نسب شریفى همانند امامان شیعه نیست.(4)

فتال نیشابورى نیز مى‏گوید: مأمون شیفته او شد، چون مشاهده کرد که آن حضرت با سن کم خود، از نظر علم و حکمت و ادب و کمال عقلى، به چنان رتبه والایى رسیده که هیچ یک از بزرگان علمى آن روزگار بدان پایه نرسیده‏اند.(5)

امام محمد تقى(ع) خود نیز گاهى به علم و دانشى که خداوند ارزانى‏اش داشته بود، اشاره کرده و مى‏فرمود: «منم محمد فرزند رضا! منم جواد! منم دانا به نسبهاى مردم در صلبها، من داناترین کس هستم که رازهاى ظاهرى و باطنى شما را مى‏دانم و از آنچه که به سوى‏اش روانه هستید آگاهم! این علمى است که خداوند متعال قبل از آفرینش تمامى مخلوقات جهان به ما خانواده عنایت کرده است. این دانش سرشار تا پایان جهان و بعد از فانى شدن آسمان‏ها و زمین‏ها نیز باقى خواهد ماند.

اگر غلبه اهل باطل و حکومت ناحق گمراهان و هجوم اهل شک و تردید نبود، هر آینه سخنى مى‏گفتم که همه اهل جهان از گذشته‏گان و آینده‏گان ناباورانه انگشت حیرت به دهان مى‏گرفتند.»

سپس دست مبارک خود را بر دهان گذاشته و فرمود: «یا محمّد اصمت کما صمت آباؤک من قبل؛ اى محمد خاموش باش! همچنانکه پدرانت قبل از تو سکوت را برگزیده‏اند.»(6)

امام نهم در سن کودکى به امامت رسید و دانش سرشار آن گرامى دوست و دشمن را به حیرت و شگفتى واداشت. بر جوانان مسلمان و مشتاق اهل بیت (ع) شایسته است که از فرصت جوانى بهره گرفته و در جستجوى دانش با تمام وجود تلاش کنند و رهنمودهاى آن امام عزیز در زمینه علم و دانش را چراغ راه خویش قرار دهند. در اینجا به برخى از رهنمودهاى آن حضرت در این زمینه مى‏پردازیم:

جوانان در عرصه تفکر و کسب دانش

جوانان بر اساس طبیعتى که دارند، براى آشنایى با افکار و اندیشه‏هاى متفاوت علاقه شدیدى از خود نشان مى‏دهند. آنان دوست دارند اندیشه‏هاى نو و متفاوت را بشناسند و از میان آنها آنچه را که به نظر خود بهتر و کارآمدتر تشخیص مى‏دهند انتخاب کنند.

امام على(ع) فرمودند: «انما قلب الحدث کالارض الخالیة ما القى فیها من شى‏ءٍ قبلته؛(7) دل نوجوان همانند زمین خالى(آماده و مستعد) است و هر اندیشه‏اى که در آن القاء شود، مى‏پذیرد.»

بذر دانش یکى از مهم‏ترین سرمایه‏هایى است که مى‏توان در دل جوان کاشت و آن را بارور نمود. امام جواد(ع) در پیامى اهمیت علم و دانش را این گونه بیان مى‏کند: «علیکم بطلب العلم فانّ طلبه فریضةٌ و البحث عنه نافلةٌ و هو صلةٌ بین الاخوان و دلیلٌ على المروّة و تحفةٌ فى المجالس و صاحبٌ فى السّقر و انسٌ فى الغربة؛(8) بر شما باد کسب دانش! چرا که آن براى همه لازم است و سخن از علم و بررسى آن امرى مطلوب( و دوست داشتنى) است. برادران (دینى) را به هم پیوند مى‏دهد و نشانه (شخصیت والا و) جوانمردى، تحفه مناسبى براى مجالس، دوست و همراه در سفر و مونس غربت و تنهائى است.»

از منظر امام جواد(ع) شایسته است که یک جوان مسلمان به علم و دانش روى آورد و آن را به عنوان مونس و یار مناسب براى خود برگزیند، دوستان خود را بر اساس بینش و دانش انتخاب کند و شخصیت اجتماعى خود را به وسیله دانش و علم مشخص سازد، براى مجالس و دیدار دیگران علم هدیه برد و در تنهایى و غربت و سفر، علم و دانش را بهترین همسفر و مونس خود بداند، چرا که علم و دانش، سرچشمه تمام کمالات و ریشه همه پیشرفتهاست. پیشواى نهم، علم را دو قسمت کرده و مى‏فرمود: علم و دانش دو نوع است: علمى که در وجود خود انسان ریشه دارد و علمى که از دیگران مى‏شنود و یاد مى‏گیرد. اگر علم اکتسابى با علم فطرى هماهنگ نباشد، سودى نخواهد داشت. هر کس لذت حکمت را بشناسد و طعم شیرین آن را بچشد، از پى‏گیرى آن آرام نخواهد نشست. زیبایى واقعى در زبان (و گفتار نیک) است و کمال راستین در داشتن عقل.»(9)

امام محمد تقى(ع) علم و دانش را یکى از مهمترین عوامل پیروزى و رسیدن به کمالات معرفى مى‏کرد و به انسان‏هاى کمال خواه و حقیقت طلب توصیه مى‏نمود که در راه رسیدن به آرزوهاى مشروع و موقعیت‏هاى عالى دنیوى و اخروى از این نیروى کارآمد بهره لازم را بگیرند. آن گرامى مى‏فرمود: «أربع خصالٍ تعین المرء على العمل: الصّحة والغنى و العلم و التّوفیقٌ؛(10)چهار عامل موجب دست یابى انسان به اعمال (صالح و نیک) است: سلامتى، توانگرى، دانش و توفیق(خداوندى)».

با توجه به سخنان آموزنده امام جواد(ع) در عرصه علم و دانش بر همگان و از جمله جوانان لازم است از فرصت جوانى بهره گرفته و خود را به این خصلت زیباى انسانى بیارایند و کسب معرفت و علم را سرلوحه برنامه‏هاى زندگى خود قرار دهند.

  • علم بال است مرغ جانت را علم دل را بجاى جان باشد علم نور است و جهل تاریکى علم روى تو را به راه آرد علم را دزد برد نتواند نه به میل زمان خراب شود نه به سیل زمین درآب شود

  • بر سپهر او برد روانت را سربى علم بدگمان باشد علم، راهت برد به تاریکى با چراغت به پیشگاه آرد به اجل نیز مرد نتواند نه به سیل زمین درآب شود نه به سیل زمین درآب شود

گفتار اندیشمندان

 

یک جوان شایسته و هدفمند بر اساس اندیشه‏ها و عواطف خود ممکن است به سوى برخى صاحب‏نظران و اندیشمندان، متمایل شود، به جلسات آنان برود، به سخنرانى‏هایشان گوش فرا دهد و حرفهایشان را بشنود و بپذیرد.

اما در این میان پیروى از گفته‏هاى آنان، اگر بر اساس حق نباشد، ممکن است انسان را به سوى باطل و راه‏هاى انحرافى سوق دهد. بنابراین بر یک جوان مسلمان و متعهد زیبنده است که تمایلات خود و گفته‏هاى دیگران را بر اساس اندیشه‏هاى صحیح و عقلانى بسنجد و راه خود را با معیار حقیقت انتخاب کند. امام جواد(ع) در این زمینه رهنمود راهگشایى براى همگان دارد. آن گرامى مى‏فرماید:

«من اصغى الى ناطق فقد عبده فان کان النّاطق یؤدّى عن اللّه عزّ و جلّ فقد عبد اللّه و ان کان النّاطق یؤدّى عن الشّیطان فقد عبد الشیطان؛(11) هر کس به گفتار گوینده‏اى گوش فرا دهد، او را پرستش کرده است، اگر ناطق از خداى مى‏گوید، شنونده خدا را عبادت کرده و اگر از شیطان بگوید، شنونده نیز به پرستش شیطان پرداخته است.»

در اینجا مناسب است که به حکایتى از یک جوان که در راه کسب علم و دانش تلاش نموده و خود را به مقامات عالیه کمال رسانده اشاره‏اى داشته باشیم. چنین حکایاتى این پیام را به ما مى‏دهند که اگر جوانان درباره کسب علم و دانش تلاش کنند مى‏توانند سرآمد باشند و بر بزرگترها نیز پیشى گیرند.

 

دانشمند نوجوان

هنگامى که عمربن عبدالعزیز به خلافت رسید، مردم از اطراف و اکناف گروه گروه، براى عرض تبریک به مرکز خلافت آمده و به حضورش مى‏رسیدند. روزى جمعى از اهل حجاز به همین منظور بر او وارد شدند. خلیفه بعد از دیدار ابتدایى متوجه شد که پسر بچه‏اى آماده است تا از میان آن جمع سخن بگوید.

خطاب به او گفت: بچه! برو کنار تا یکى بزرگتر از تو صحبت کند پسر نوجوان فوراً گفت: اى خلیفه! اگر بزرگسالى میزان است، پس چرا شما بر مسند خلافت قرار گرفته‏اید؟ با اینکه بزرگتر از شما هم افرادى اینجا هستند؟!

عمر بن عبدالعزیز از تیزهوشى و حاضر جوابى او متعجب شده و گفت: راست مى‏گویى و حق با توست. اکنون حرف دلت را بزن! آن نوجوان هوشمند گفت: اى امیر! از راه دور آمده‏ایم تا به شما تبریک بگوییم و منظورمان از این عمل، شکر الهى است که مثل شما خلیفه خوبى را به مردم عطا کرده است، وگرنه مجبور نبودیم به این سفر بیاییم، زیرا نه از تو مى‏ترسیم و نه طمعى داریم. امّا اینکه از تو نمى‏ترسیم براى این است که تو اهل ظلم و ستم بر مردم نیستى و علت اینکه طمع نداریم این است که ما از هر جهت در رفاه و نعمت هستیم.

وقتى سخن آن نوجوان تمام شد، خلیفه از او درخواست کرد که وى را موعظه کند.

او نیز گفت: اى خلیفه! دو چیز زمامداران را مغرور مى‏کند: اول، حلم خداوند و دوم، مدح و چاپلوسى اشخاص از آنها. خیلى مواظب باش که از آنان نباشى، زیرا که اگر از آن عده شدى، لغزش پیدا مى‏کنى و در زمره گروهى قرار مى‏گیرى که خداوند متعال در حق آنان فرمود: «ولاتکونوا کالّذین قالوا سمعنا و هم لایسمعون؛(12) از آن افراد نباشید که ادّعاى شنیدن مى‏کنند با اینکه نمى‏شنوند.»

در پایان: خلیفه از سن و سال او پرسید و معلوم شد که بیش از دوازده سال ندارد. آنگاه خلیفه او را تحسین کرده و در مورد وى و عظمت علم و دانش او شعرى خواند که:

  • تَعَلّم فَلَیسَ المَرءُ یولَدُ عالِماً فَانَّ کَبیرَ القَومٍ لاعِلمَ عِندَه صَغیرٌ اذا التَفَتَ عَلَیهِ المَحافِلُ

  • وَ لَیسَ أخو عِلمٍ کَمَن هُوَ جاهِلٌ صَغیرٌ اذا التَفَتَ عَلَیهِ المَحافِلُ صَغیرٌ اذا التَفَتَ عَلَیهِ المَحافِلُ

«دانش بیاموز، که آدمیزاد دانشمند به دنیا نمى‏آید و هیچ گاه دانا با نادان هم رتبه نیست. بزرگ قوم، هرگاه دانش نداشته باشد، در مجالس و محافل، کوچک و خوار دیده مى‏شود.»

1 کشف الغمه، على بن عیسى اربلى، مکتبه بنى هاشمى، تبریز، 1381، ج 2، ص 353.

2 ارشاد شیخ مفید، چاپ کنگره، قم، 1413 ق، ص 618.

3 بحارالانوار، علامه محمد باقر مجلسى، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق، ج 50، ص 85.

4 سیره پیشوایان، مهدى پیشوائى، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، 1381 ش، ص 555.

5 روضة الواعظین، محمد فتال نیشابورى، نشر رضى، قم، ج 1، ص 237.

6 بحارالانوار، ج 50، ص 108.

7 وسائل الشیعه، محمد بن حسن حر عاملى، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، 1409 قمرى، ج 21، ص 478.

8 بحارالانوار، ج 7، ص 80.

9 کشف الغمه، ج 3، ص 193.

10 معدن الجواهر، ابوالفتح کراجکى، کتابخانه مرتضویه، تهران، 1394 ق، ص 41.

11 سوره انفال، آیه 21.

12 المستطرف، محمد بن احمد ابشیهى، ج 1، ص 107.


<   <<   76   77   78   79   80   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

 
 

ابزار هدایت به بالای صفحه