دستورالعملى از حاج میرزا ملکى تبریزى در رابطه با آداب دعا عارف آداب دعا بارى 1 - امیدوارى به خدا و نومیدى از هر چه جز او (ست): از از پیامبر اکرم گزارش شد که فرمود: با یقین به اجابت، خدا 2 - پرهیز از گناه بویژه ستم به جان و جاه و مال مردم : از از پیامبر(ص) در زمینه هاى اجابت دعا افزون از 1 - تضرع و گریه از در از پیامبر(ص) گزارش شده: خداوند به عزت 2 - سپاس و ستایش و عذر و پوزش از دیگر آداب دعا، خدا را ستایش کردن و بزرگ داشتن است، به 3 - درنگ و تامل و اصرار و پافشارى نیز بجاست که دعا کننده در دعاى خویش درنگ و تامل کند، از عجله و شتاب بپرهیزد، و بر آنچه مى خواهد اصرار و پافشارى کند - که خدا بنده اى را که در دعا و نیاز خویش لجاجت و پافشارى مى کند، دوست دارد - و دست کم دعاى خویش را سه بار تکرار کند. 4 - از چشم مردم دور داشتن نیز به جاى 5 - خضوع و خشوع از روایت شده که خداوند نیز روایت شده که خداوند 6 - انگشترى به دست داشتن از منبع: عارفان، ترجمه المراقبات فى اعمال السنه ، حاج میرزا جواد ملکى تبریزى ، با تلخیص ، ص 173 - 202 خدایا! خدایا! تو آشناترین آشنای دوستان خودی. خدایا! خدایا! چه کسی بایستهتر از خداوندا! به ما خدایا! نعمتهایت همه وجودمان را گرفته و هیچ کس توان شکر تو را جز با خواست تو ندارد.(2) خدایا! از تو ای شنونده نیاز درماندگان و عالم رازهای به خدایا! بین این امید من و معنای خدایا! خدایا! میدانی که توان در آتش ماندن را ندارم و میدانم که شایستگی بهشت رفتن را هم ندارم؛ پس چارهای جز عفو و بخشش تو نیست. خداوندا! خدای من، سرور پی نوشت ها: 1- ذوالنّون . 2- یوسف بن حسین . 3- جنید . 4- یحیی بن معاذ رازی . برگرفته از مجله گنجینه، ش
کامل و عوامل عالم مرحوم حاج میرزا جواد ملکى تبریزى در کتاب المراقبات فى
اعمال السنه بعد از ذکر مطالبى به آداب و آیین دعا مى پردازد و مى گوید:
... بجاست که پاره اى از آداب و آیین هاى دعا را در اینجا بیاوریم:
دعا را آداب و آیین هاى ویژه اى است که اینک پاره اى از آنها را با بهره
گیرى از روایات و احادیثى که در این باره هست، مى آوریم :
آداب دعا این است که دعا کننده در برآمدن و روا شدن نیاز خویش تنها به خدا
امید بندد و از هر چه و هر که جز او(ست)، امید ببرد، و در آیه شریفه و
ادعوه خوفا و طمعا ( او را از روى ترس و امید بخوانید) به این ادب اشارتى
شده است.
را بخوانید و دعا و در خواست خود بدو برید.( ادعوا الله و انتم موقنون
بالاجابه )
دیگر آداب دعا این است که دعا کننده باید از گناه کارى بویژه دراز دستى و
ستم کارى و حرام خوارى پرهیز کند، دست ستم از جان و مال و آبرو مردم کوتاه
دارد و کردار خویش پسندیده سازد، اینک چند روایت :
روایت شده هر کس دوست دارد دعایش اجابت شود، بر اوست که کسب و کار و خورد
و خوراکش را حلال و پاک سازد، یعنى از کلاه بردارى و حرام خوارى بپرهیزد.
سفارش هاى خدا به عیسى(ع) آمده است: به ستمگران بنى اسرائیل بگو: در حال
حرام خورى و بت پرستى مرا نخوانند، که من سوگند خورده ام هر که مرا بخواند
اجابتش کنم، و اجابت من اینان را تا آن گاه که در حرام خوارى و بت پرستى
هستند، جز لعن و نفرین نیست.
بر صفات یاد شده که اجابت دعا را جلو مى گیرند، آداب و آیین هاى دیگر نیز
هستند که زمینه اجابت را فراهم مى سازند، و بر دعا کننده است که آنها را
رعایت کند و پاس دارد، اینک برخى از آن زمینه ها:
پیامبر(ص) روایت شده هر کس دوست دارد دعایش اجابت شود، بر اوست که کسب و
کار و خورد و خوراکش را حلال و پاک سازد، یعنى از کلاه بردارى و حرام
خوارى بپرهیزد.
خوف و خشیت خدا گریستن و با زارى و تضرع روی بدو کردن و سر بر آستان او
ساییدن، از آداب و آیین هاى بندگى است، و افزون بر پیامدهاى نیکوى فراوانى
که دارد، از زمینه هاى استجابت دعا نیز هست، اینک چند روایت :
روایتى آمده: در میان بهشت و دوزخ گردنه اى است که جز گریه کنندگان از
خشیت خدا هیچ کس از آن نمى گذرد.(بین الجنه و النار عقبه لا یجوز منها الا
البکاوون من خشیه الله.)
خویش سوگند یاد کرده که بندگان من قدر و قیمت گریه را نمى دانند و خبر
ندارند که من براى گریه آنان چه بهاى سنگین و چه پاداش شیرینى اندوخته ام،
براى آنان در جوار و کنار خویش کاخى ویژه فراهم کرده ام و کسى را در آن
کاخ با آنان شریک نساخته ام.
از امیرالمؤمنین(ع) پرسیدند: خدا را چگونه ستایش کنیم و بزرگ شماریم؟
فرمود: بگویید: یا من اقرب الىّ من حبل الورید، یا من یحول بین المر ء و
قلبه، یا من هو بالمنظر الاعلى و بالافق المبین، یا من لیس کمثله شیىء.
هنگام ستایش نیز بجاست که خدا را با اسما و صفاتى که با دعا و نیاز ما
تناسب دارد بخوانیم ، نعمت ها و بخشش هاى او را یاد کنیم و آنها را شکر و
سپاس گزاریم، سپس گناهان خویش را یاد کنیم و از آنها عذر و پوزش بخواهیم.
بجاست در خلوت و پنهانى ، دور از چشم مردم به دعا ایستد، تا هم از آفت ریا
دور ماند و هم فرمان خدا را که فرمود: پنهانى دعا کنید.
آورده باشد، و در روایت نیز آمده که : یک دعاى پنهان با هفتاد دعاى آشکار
برابرى مى کند( دعا السر یعدل سبعین دعوه فى العلانیه).
امیرالمؤمنین(ع) پرسیدند: خدا را چگونه ستایش کنیم و بزرگ شماریم؟ فرمود:
بگویید: یا من اقرب الىّ من حبل الورید، یا من یحول بین المر ء و قلبه، یا
من هو بالمنظر الاعلى و بالافق المبین، یا من لیس کمثله شیىء.
دیگر آداب دعا این است که باید با دلى خاشع و بدنى خاضع به خدا رو کرد و
با کوچک سازى و چرب زبانى هر چه بیشتر، درخواست و نیاز بدو برد.
به عیسى(ع) فرمود: یا عیسى! مرا بخوان چونان غریق بیچاره اى که جز من
پناهى نمى شناسد، با شکسته دلى مرا بخوان، در خلوت و تنهایى، بسیارمرا یاد
کن، دوست دارم که با چرب زبانى و چاپلوسى و با تملق و خاکسارى مرا بخوانى،
البته از روى زنده دلى و بیدارى و نه از روى غفلت و خواب زدگى ، دوست دارم
که صداى غمزده و آواى اندوه بارت را به گوش من برسانى.
به موسى(ع) فرمود: موسى! هرگاه مرا بخوانى، ترسان و لرزان مرا بخوان، با
خوف و خشیت چهره بر خاک بمال و سر به سجده گذار، دل شکسته و ترسان با من
راز و نیاز کن. دلت را با خشیت بمیران، با ژولیدگى و شوریدگى به من رو کن،
چونان کسى که از ترس دشمن مى گریزد، فریاد مى کشد و یارى مى خواهد، تو نیز
از ترس گناهانت فریاد بکش و از من یارى خواه که من خوب یار و یاورى براى
بندگانم هستم.
دیگر آداب دعا، انگشتر فیروزه یا عقیق به دست داشتن است و روایت شده که
خداوند فرمود: من شرم دارم که دستى را که انگشترى فیروزه یا عقیق در انگشت
باشد، نومید برگردانم. از امام صادق(ع) نیز روایت شده : هستى که با
انگشترى عقیق در انگشت به سوى خدا بال رود، نزد او از هر دست دیگرى عزیزتر
است .
چشمان ما را چشمههای عبرت ساز و دلهای ما را آکنده از اشک و آتش کن و
دلهای ما را شناور امواجی نما که درهای سماوات(آسمانها) را بکوبند و از
بیم تو در بیابانها و تپّهها سرگردان شوند؛ دیدگان ما را به روی درهای
معرفت خویش بگشا و معرفت ما را فهمی ده که نگرنده نور حکمت باشد. ای
دوستدار دلهای شیدایان و پایان آرزوهای راغبان!
راز من در نزد تو مکشوف است و پناهگاه دل من در وحشت گناه، تویی. یاد تو
آرام بخش من است؛ آنگاه که در مییابم که سر رشته تمامی کارها در دست تو
است و سرچشمه همه کردهها مشیت تو است.
من در بدبختی و تقصیر؟ تو مرا ضعیف آفریدهای، پس چه کسی شایستهتر از تو
به عفو من؟ با علم ازلی خویش مرا شناختی و با فرمانهای نافذت بر من محیط
بودی؛ به اذنت اطاعتت کردم و منّت تو بر من همیشگی است. به علم تو عصیان
کردم و در پیشگاهت عذری ندارم. با رحمت عامت و انقطاع و درماندگی و فقرم
از تو میخواهم که مرا بیامرزی و گناههای آشکار و پنهانم را ببخشی، ای
بینیازترین در هستی! (1)
آن را عطا کن که خود میخواهی؛ ای آن که بدون سؤال به ما ایمان بخشیدی! پس
عفوت را که خواهان آنیم از ما دریغ مدار؛ چه ما به سوی تو میآییم و با
این که همیشه گناهکاریم، از تو بخشش میخواهیم. اقرار داریم که بدکاریم؛
اما رو به سوی تو داریم.
ما آنچه خود به ما منّت کردی و بخشیدی، بپذیر. اسلام و ایمان را که بدان
راهمان نمودی و درستی را نشانمان دادی، فزونتر کن.
چه بسیار زشتیها را که پوشاندی و چه بسیار بلاها را که از من برگرداندی و
چه بسیار لغزشها را که نادیده گرفتی و چه بسیار بدیها را که آسان گرفتی
و چه بسیار نارواها را که از من راندی و چه بسیار نیکیها را که در باب من
گستردی!
پنهان خاموشان و آگاه بر باطن افعال و اعمال روندگان و ناظر نازکترین و
بزرگترین کارهای کوشندگان! میخواهم که با کارهای زشت من، صدایم را
نشنیده نگیری و بر کارهای زشت خلوتهایم مرا رسوا نسازی و بر عقوبت من
برای کردههای پنهانم شتاب نکنی و در همه احوال، همچنان بر حال من مهربان
بمانی و در همه وقت، بر وجود من سایه لطف بگسترانی.ای خدا و سرور و تکیهگاه من! <\/h2>
تو پناه میبرم و به تو رو میآورم، پناه نیازمند آوارهای که از انبوهی
بیمها، سینهاش نزدیک است که آکنده از اندوه گردد و عقل و زبانش از ذکر
نام تو باز ایستد و جسمش از حرکت در خدمت درماند.
و آن ماندهام و از نقص و تقصیر خویش درماندهام. از تو میخواهم که این
بیم را از دلم بیرون بری و دلم را از رنج آن باز خری و شب و روزم را با ید
خودت آباد سازی و به عبادت و خدمت خویش پیوسته سازی تا همیشه در یاد تو و
در حال ذکر تو باشم و خستگی و سستی و درماندگی و کوتاهی، مرا از پا
نیاندازد تا شتابان به سوی تو آیم و شادابترین پرستنده در میدان پرستش تو
باشم. خدایا! مرا شیرینی چشش لطفِ لذتهایت را ببخش، ای والاترین
بخشندگان!(3)الهی و سرور من! <\/h2>
سرانجام کارهایم، خدایا! میخوانمت به زبان امید، آنگاه که زبانم را
کردههایم گنگ میسازد. خدایا! چه گوارا است الهام رازهای تو بر دل و چه
گواراتر شیرینی مناجات با تو در جایگاههای پنهان!
آنگاه که در قیامت مرا بگویی: بندهام! چه چیز تو را به غرور انداخت و
فریفته ساخت؟ من میگویم: نیکیهای بی شمارت به من. خدایا! گر مرا در آتش
افکنی، آن هم میان دشمنانت، به آنها خواهم گفت که فقط مهر تو در دنیا به
دل داشتم؛ چون تو خواجه من هستی و از همه چیز بی نیازم میساختی.
اگر رهایم سازی، با عفوت رهایم ساختهای و اگر عذابم کنی با عدلت کیفرم
دادهای. هر چه کنی بدان خشنودم؛ چون تو پروردگار منی و من بنده توام.
به سوی تو تقرب میجویم و تو را راهنمای شناخت تو میسازم؛ دل را خوش به
نعمتهایت مینمایم؛ نه بر کردههایم و گمان ندارم که در رستاخیز، مرا با
عدل بسنجی، چه در دنیا مرا در پوشش فضل خودت نهادی و با عفوت گناهانم را
بخشودی و با خشنودیات آرزوهایم را برآوردی. گر تو در خزانههای رحمت را
نمیگشودی، بندهات به زشتکاریهای خود بر نمیگشت.
من، آقای من! بزرگواریات مرا از کارهای زشتم غافل ساخت؛ گرچه هلاکم در
آنها بود و شادی نعمتهایت از کارهای نیک بازم داشت؛ اگر چه نجاتم در آنها
بود و شادابی با تو مرا از شادابی با خویش دور ساخت.(4)
چه سختست آنگاه که دیگران خوبت می پندارند و خود میدانی درین سرای فانی نیز هیچ جایت نیست. آنگاه که خود را میشناسی و آگاهی ازین غفلت که هردم ز عمر خویش به تباهی و عصیان و سرکشی بسر بردی. اما وای بر من که هر ثانیه از عمر خویش را باید به نعره بگویم : " کم من ثناء جمیل لست اهل له نشرته ". و چه نیک سید الساجدین این فراز را دگر بار سروده اند که : "خداوندا به تو پناه می برم ازینکه بخاطر تو محبوب باشم ، ولی تو از من بدت بیاید ." وای بر من روسیاه که مولایم اینچنین میگوید و من باز در زمره ضالین قدم برمی دارم. سخت است، سخت است، سخت ... که گمراه باشی و خاطی ، ولی نیک برایت بگویند و بپندارند. الهی اعوذ بک من نفس لا تشبع و من قلب لا یخشع. از http://beatitude.blogfa.com و چند خط حرف دل خودم: ولی اگر گناه کردیم، یادمان نرود که خودش گفت ناامیدی از درگاه من،بزرگترین گناه است... و این زبان حال ماست، کای خدای مهربان چاره ی ما ساز که بی یاوریم گر تو برانی به که روی آوریم...؟؟؟ ولی چه خوش گفت شاعر: گشتم همه جا بر در دیوار حریمش جایی ننوشته ست گنهکار نیاید.... و خدا چنین گفت: ای ملائکه من! من از بنده ی خود شرم دارم.و او جز من پناهگاهی ندارد.... پس او را بخشیدم.... کرم بین و لطف خداوندگار گنه بنده کرده ست و او شرمسار یعنی واقعا خدا دنبال بهونه میگرده دست بنده هاشو بگیره... ایشالله ما دست خدا رو رد نکنیم....! التماس دعا یا علی اللهم إنٌ مغفرتک ارجی من عملی و إنٌ رحمتک اوسع من ذنبی اللهم إن کان ذنبی عندک عظیما فعفوک اعظم من ذنبی اللهم إن لم اکن اهلا ان ابلغ رحمتک و رحمتک اهل ان تبلغنی و تسعنی لانها وسعت کل شی برحتمک یا ارحم الراحمین....
پدر او: خو یلد بن عبد الغری بن قُصَی بن کلاب است. *** *** امام صادق علیه السلام فرمود: وقتی خدیجه علیهاسلام وفات کرد، فاطمه علیهاسلام به رسول خدا پناه برد. به دور پیامبر میچرخید و میگفت:«پدر جان، مادر من کجاست؟» *** آخرین سخن خدیجه، به هنگامی که بر بستر مرگ خفته بود، از درد و رنج هائی که در راه پیامبر(ص) دیده بود کم ارج تر نبود. لحظه ای که شبح مرگ بر چهره او سایه افکنده بود به پیامبر چنین می گوید: *** ابن عباس گفته است: رسول خدا (ص) بر روی زمین چهار خط کشید و گفت آیا می دانید این چیست؟ یار طاها من آن کنیز خدایم که یار طاهایم منم که مادر امّ الائمه زهرایم به افتخار کنیزی مصطفی این بس که من شریک نبی در نشاط و غمهایم خداست شاهد حالم که من چهها دیدم اگر چه شاد ز یک عمر امتحانهایم گهی به شعب ابی طالبم گواه بلا گهی ستم کش اهل حجاز و بطحایم اگر بهشت برین جایگاه شأن من است برای اینکه به دنیا مطیع مولایم ز نیش طعنه نمامهای آل قریش هنوز وارث درد و بلاست زهرایم تمام هستی خود را به عشق بخشیدم به عشق اینکه به بیت نبی است مأوایم ولی چه زود شنیدم پس از من و احمد حریم عشق بسوزد به دست اعدایم ستم به فاطمهام از قدیم عادت داشت از آن زمان که به دل بود انیس غمهایم همیشه فاطمه میگفت از درون با من که من یگانه معین تو در بلاهایم خدا گواه بسوزم از این که در غم و درد نبود سایه من بر سر تو، ای وایم مرا کفن ز بهشت آید ای خدای حسین اگر چه مادر آن بی کفن به صحرایم سر منشأ کوثر اى همسر باوفاى احمد اى همنفس دعاى احمد اى جان به ره حبیب داده اى عاشق و مبتلاى احمد اى زینت خانه پیمبر ممنون ز تو شد خداى احمد از جان و مقام و مال رَستى مردانه شدى فداى احمد اسلام ز تو گرفته رونق از توست رَسا، صداى احمد سیلى نه! ولى تو سنگ خوردى اى سینه سپر براى احمد سر منشأ کوثرى خدیجه لیلاى پیمبرى خدیجه اى فاطمه را تو پروریده اى رنج و بلا بجان خریده سادات ز تو مقام دارند صدّیقه، زکیّه و رشیده مکّه ز تو افتخار دارد بر خویش قدوم تو بدیده کعبه به طواف توست مُحتاج با خون دلت شدى شهیده مرغ دل شیعه پر شکسته بر خاک غریب تو پریده حتى کفنى دگر ندارى جانم بفداى تو حمیده با اشک نبى، رُخ تو را شُست اول کفن بهشتى از توست اى بانوى ذوالکرم خدیجه اى مادر اهل غم خدیجه دلداده تو حبیب حق بود صاحب نفس حرم خدیجه بر سفره تو نشسته حیدر پیش همه محترم خدیجه زود است براى دختر تو غربت بخورد رقم خدیجه اى کاش میان کوچه بودى با فاطمه همقدم خدیجه از ضربت قنفذ ستمگر دستش بشود قلم خدیجه آید ز تو و به نام زهرا مهدى پىِ انتقام زهرا
مادر او: فاطمه دختر زائده بن أصَم است.
تولد: سال 68 پیش از هجرت
فرزندان: قاسم، عبدا...، زینب، ام کلثوم، فاطمه و رقیه می باشند.
لقب: طاهره
وفات: در ماه رمضان سال دهم بعثت و پس از سه روز بعد از وفات ابوطالب است.
پیغمبر(ص) او را در حجون دفن کرد و خود او را در قبر گذاشت و سال وفات او عام الاحزان (سال اندوه ها) نامیده شده است و خدیجه به هنگام وفات 65 سال داشت.
حضرت خدیجه سلام الله علیها یکی از چهار زن کامل دنیا، اولین و بهترین همسر رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم و مادر فاطمه زهرا و طاهر* است.
کنیه او «ام هند» است و قبل از رسول خدا دو شوهر به نامهای «عتیق بن عائذ» و «عمرو الکندی» داشت و از آنها فرزندانی به دنیا آورده بود.
جریان خواستگاری و ازدواج رسول خدا صلّی الله علیه وآله و سلّم با خدیجه خواندنی و مفصّل است. خدیجه به رسول خدا گفت:«من برای شما زنی را در نظر گرفتهام.»
رسول خدا فرمود:«او کیست؟»
خدیجه عرض کرد:« او کنیز شما خدیجه است.»
خدیجه که یکی از ثروتمندان عرب به شمار می آمد و نوشته اند هشتاد هزار شتر و پول های فراوانی در دست افراد مختلف برای تجارت داشت، وقتی می خواست با رسول خدا ازدواج کند، گفت:«به خدا قسم ای محمـد، اگر مال تو کم است، مال من زیاد است. کسی که خودش را در اختیار تو میگذارد، چگونه مالش را در اختیارت نگذارد؟! من با تمام اموال و کنیزانم در اختیار توام.»
خدیجه بعد از ازدواج با رسول خدا به عمویش، ورقه، فرمود:« این اموال مرا بگیر و نزد محمـد ببر و به او بگو من تمام اموال و بردگان و آنچه را در اختیار من است به او هدیه میکنم.»
ورقه این خبر را در بین زمزم و مقام ابراهیم با صدای بلند به گوش همه مردم رسانید و آنها را شاهد گرفت.
در جریان کناره گیری رسول خدا از خدیجه قبل از ایجاد نطفه فاطمه علیهاالسلام، پیامبرعمار یاسر را نزد خدیجه فرستاد و فرمود به او بگو:«ای خدیجه گمان مبر که کناره گیری من از توست. نه، خداوند به من چنین امر فرموده است. گمانی جز خیر مبر و بدان، خداوند هر روز چندین بار به ملائکه اش به تو مباهات و فخر میکند.»
خدیجه علیه اسلام در هنگام زایمان فاطمه علیهاسلام تنها بود و زن های مکه و قریش از او کناره گرفته بودند. خدیجه را غم و اندوه فرا گرفته بود که ناگهان چهار زن بلندقامت شبیه زنهای بنی هاشم وارد اتاقش شدند.
خدیجه ترسید. آنها عرضه داشتند:« محزون مباش ای خدیجه. ما فرستادگان پروردگار توایم. ما خواهران توایم: ساره و آسیه و مریم و صفرا. آمده ایم تا تو را کمک کنیم ».
جبرئیل علیه السلام نازل شد و عرضه داشت:«ای رسول خدا، پروردگارت امر فرمود به فاطمه سلام برسان و بگو مادرش در خانه ای است از یاقوت و زبرجد که اطاقهایش از طلا و ستونهایش از یاقوت قرمز ساخته شده و با آسیه و مریم همنشین است ».
« ای رسول خدا ...... من در حق تو کوتاهی کردم و آنچه شایسته تو بود، انجام ندادم.از من در گذر و اگر اکنون، دل در طلب چیزی داشته باشم, خشنودی توست.»
کلمات بر لبان پاکش می لغزد و آخرین نفسهایش را با خشوع و ایمان بر می آورد ...... خدا خدیجه را رحمت کند. آن نمونه بارز زن مسلمان که برای عقیده و رسالتش پیکار کرد.
طاهر پسر رسول خدا و خدیجه بود که پس از بعثت به دنیا آمد ولی مانند دیگر پسران پیامبر در مکه فوت کرد .
گفتند: خدا و رسولش داناترند.
پس رسول خدا (ص) گفت: بهترین زنان اهل بهشت چهار تن هستند: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد (ص)، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم زن فرعون.
مناقب خدیجه فراوان است و او از میان زنان کسی است که به مرحله کمال رسیده است. او خردمند و با جلال و متدین و پاکدامن و بزرگوار و از اهل بهشت بود. پیغمبر (ص) او را ستایش می کرد و بر دیگر زنان مؤمن برتری می داد و او را بسیار بزرگ می داشت تا جائیکه عایشه می گفت: به زنی رشک نبردم آنچنان که به خدیجه حسد ورزیدم زیرا که پیامبر (ص) بسیار زیاد از او یاد می کرد.
منابع:
1-بحارالانوار، ج ??، ص ?-?-?-?-?-??-??-??-??-??-??-??.
2ـ زنان صدراسلام / به قلم محمد علی بحر العلوم / ترجمه محمد علی امینی/ اسفند 58
3ـ خدیجه (س) (از زنان بزرگ اسلام 1)/ به قلم علی محمد علی دخیل / ترجمه دکتر فیروز حریرچی/ 1361
عمریست در هوای خودت گریه میکنی
عمریست با نوای خودت گریه میکنی
گاهی کنار تربت مخفی مادرت
بر خاک آشنای خودت گریه میکنی
یک شب کنار پنجره فولاد میروی
با حاجت و دعای خودت گریه میکنی
شبهای جمعه زائر شش گوشه میشوی
با یاد کربلای خودت گریه میکنی
با خواندن زیارت ناحیه تا سحر
با سوز روضه های خودت گریه میکنی
لایق نبوده ایم انیس غمت شویم
با درد و غصه های خودت گریه میکنی
ما که اهمیت به غیابت نمیدهیم
از غربتت برای خودت گریه میکنی
هرهفته نامه های مرا میزنی ورق
بر حال این گدای خودت گریه میکنی
کس تاب آن نداشته هم گریه ات شود
تنها تو پا به پای خودت گریه میکنی
رضا رسول زاده
باز آمدم که درد دلم را دوا کنی
تا بلکه بیشتر دل من مبتلا کنی
بازآمدم که باتو کمی درد دل کنم
شاید مرا ز بغض گلویم رها کنی
خواهم ز فاطمیه بگویم برای تو
باید دوباره مجلس روضه به پا کنی
سخت است خواندن این روضه ها بیا
تا با زبان خود سر این روضه وا کنی
فصل عزای مادرت آمد شتاب کن
باید بیایی و طلب خون بها کنی
آن شب غرور مادرتان پشت در شکست
آقا بیا که حق عدو را ادا کنی
زهرا که رفت هم نفس چاه شد علی
تا دق نکرده است تو باید دعا کنی
آقا مدینه مجلس گریه به پا مکن
باید وگر نه گریه ی خود بی صدا کنی
یعنی شبیه فاطمه مجبور می شوی
بیرون شهر کلبه ی احزان بنا کنی
مهدی چراغ زاده
اگر ز قافله دوریم، خوب می دانیم
ولی به لطف تو هر سال جا نمی مانیم
و باز هم به نگاه محبتت امسال
کنار سفر? این فاطمیه مهمانیم
هزار فاطمیه رفته و نیامده ای
نگو که باز بدون تو روضه می خوانیم
بیا که در گذر گردباد این دنیا
در انتظار شروع بهار و بارانیم
قسم به ساحل چشمان ابری ات عمریست
به لطف بارش چشم شماست گریانیم
و گرنه مثل بیابان خشک دل هامان
فقیر روزی این سفره های بی نانیم
از اینکه بار غم مادر تو را دنیا
به دوش برد، ولی خم نگشت حیرانیم
به انتقام غم صورت کبود بیا
که ما کنار شما پیرو شهیدانیم
آقا بیا تا زندگی معنا بگیرد
شاید دعای مادرت زهرا بگیرد
آقا بیا تا با ظهور چشمهایت
این چشمهای ما کمی تقوا بگیرد
آقا بیا تا این شکسته کشتی ما
آرام راه ساحل دریا بگیرد
آقا بیا تا کی دو چشم انتظارم
شبهای جمعه تا سحر احیا بگیرد
پایین بیا، خورشید پشت ابر غیبت
تاقبل از آن که کار ما بالا بگیرد
آقا خلاصه یک نفر باید بیاید
تا انتقام دست زهرا را بگیرد
علی اکبر لطیفیان
به لحظه ای که در آن شعله ها نوا کرده
برای آمدنت مادرت دعا کرده
برای اینکه بگیری تو انتقامش را
میان نافله هایش چه ناله ها کرده
اگر که شیعه شدیم اعتقاد مااین است
به یمن توست به ما هم گر اعتنا کرده
تو گفته ای که بود الگوی تو مادر تو
همان که شیر خدا بر وی اقتدا کرده
هزار سال گذشته هنوز عزاداری
تمام عمر تو را غصه اش عزا کرده
شنیده ام که بدست شماست پیرهنش
نگه به پیرهنش بادلت چها کرده
برای زخم کبودش بیار دارویی
همان که بهر ظهورت خدا خدا کرده
جواد حیدری
ای روشنایی سحر فاطمیه ام
صاحب عزای خونجگر فاطمیه ام
ایام میروند به امید دیدنت
یک بار رد شو از گذر فاطمیه ام
دست مرا بگیر و به دنبال خود ببر
تا با تو طی شود سفر فاطمیه ام
آقا گناه روزی چشم مرا گرفت
رزقی بده به چشم تر فاطمیه ام
با خود همیشه گفته م آیا نمی شود
دیدار روی تو ثمر فاطمیه ام
وقتی شنیده ام که میایی به روضه ها
هرشب اسیر و در به در فاطمیه ام
پایان راه سینه زنیها شهادت است
ای کاش گل کند هنر فاطمیه ام
در میزنم که اذن عیادت دهی به من
با این امید پشت در فاطمیه ام
محمد علی بیابانی
دلهای ما لب تشنهی باران نورت
چشم انتظار صبح زیبای ظهورت
می باری عطر روشنای صبح دم را
بر جاده های شب زده وقت عبورت
ما را ببر با خود به دیدار خداوند
از سمت سهله جمکران، از کوه طورت
آقا اگر هم قلب ما از جنس سنگ است
شاید شود نیمه شبی سنگ صبورت
هر روز بین کوچه های فاطمیه
لبریز ماتم می شود چشم غیورت
صاحب عزا با واهمه می خوانم امشب
مرثیه های مادرت را در حضورت
حس می کنی آن التهاب شعله ها را
لحظه به لحظه ، مو به مو ، صورت به صورت
هر روز قبر بی نشانی ندبه دارد
چشم انتظار صبح زیبای ظهورت
یوسف رحیمی
شکر می گویم خدا را چون که خوان فاطمه
باز هم گسترده شد بر شیعیان فاطمه
فاطمیّه آمد و دست مرا زهرا گرفت
تا که باشم چند روزی میهمان فاطمه
در میان مصحفش نام مرا هم او نوشت
روزی ام شد نوکریِ آستان فاطمه
با همه روی سیاهم آبرویم را نبرد
شد نصیبم موج عفو بی کران فاطمه
بر تنم رخت سیاه نوکری پوشیده ام
تا کمی باشم شبیه کاروان فاطمه
ما همه فرزند و او هم مادر ما شیعه هاست
شکر حق هستیم ما از دودمان فاطمه
آمدم هیئت برای مادرم گریه کنم
گریه بر عمر کم و قدّ کمان فاطمه
بسته ام احرام اشکم را که باشم مرهمش
در طوافم من به دور آشیان فاطمه
چند روزی می شود که مادرم در بستر است
بوی آتش می دهد باغ جنان فاطمه
انتقام او به دست ذوالفقار مهدی است
مهدی زهرا بیا... آقا... به جان فاطمه
با ظهور تو گره از کار شیعه وا شود
می شود پیدا مزار بی نشان فاطمه
محمد فردوسی
![](http://www.askquran.ir/images/ranks/star.gif)
![](http://www.askquran.ir/images/ranks/star.gif)
![](http://www.askquran.ir/images/ranks/star.gif)
![](http://www.askquran.ir/images/ranks/star.gif)
![](http://www.askquran.ir/images/ranks/star.gif)
در بستری ز غصّه و غم آرمیده ای
آقا سرت سلامت از این که به دوش خود
بار بزرگ ماتم مادر کشیده ای
بی مادری برای تو درد بزرگی است
طعم فراق مادر خود را چشیده ای
شب های فاطمیّه دلت غرق غم شود
تو غصّه دار مادر قامت خمیده ای
قربان شال مشکی و چشمان زخمی ات
آخر مگر چه واقعه ای را تو دیده ای ؟
دارد نفس نفس زدنت می رسد به گوش
از بس میان کوچه و خانه دویده ای !
وقتی که ناله می زنی:" ای وای مادرم "
گویا صدای مادر خود را شنیده ای
هر روز و شب به یاد غمش گریه می کنی
بر جان خود بلای عظیمی خریده ای
آخر چرا به درک وصالت نمی رسم
آقا گمان کنم که ز من دل بریده ای !!!
محمد فردوسی
منی که روز و شب از اشک، چاره می نوشم
دلم گرفت، از این روزهای خاموشم
فراغتی که فراق تو را ز پی دارد
هزار مرتبه سنگین تر است بر دوشم
بهار می رسد از راه آن زمانی که
رسد ز کعبه انالمهدی تو بر گوشم
سیاهی دلم از تو اگر چه دورم کرد
میان روضه ولی با تو زود می جوشم
بدون روضه ببین دست های سینه زنم
گرفته زانوی غم را میان آغوشم
هزار شکر که تا چند سال عیدم را
برای مادرت از ابتدا سیه پوشم
بقیع، گریه کن روضه های مادر توست
کنار تربت زهرا مکن فراموشم
محمد بیابانی
بیا بیا که دلم دارد آرزوی تو را
تمام عمر بحق کرده جستوی تورا
اگر به میکده افتادراه من روزی
نمیزنم به لب خویش جز صبوی تورا
خدا نیاورد آن لحظه را که مرگ آید
بدون آنکه ببینم رخ نکوی تورا
گل از لطافت و پاکی اگر چه مشهود است
ندیده در همه ی عمر رنگ و بو ی تورا
جنون گرفته و بالم رها نمی سازد
به حیرتم شدم عاشق ندیده روی تور
به پای محکمه ی حق گناه بی حد است
اگر نداشته باشم دمی وضوی تورا
خوش آن زمان که بیایی به دیدنم آقا
به روی چشم نهم خاک مشکبوی تورا
اگر یقین کنم آقا که جمعه می آیی
رها نمی کنم هرگز دمی صبوی تورا
سرشک تلخ ببارم به یاد بانویی
که بغض بسته ز داغش ره گلوی تورا
حبیب الله موحد
تا به کی آقای ما تنهاست یا زهرا مدد
تا به کی آواره در صحراست یا زهرامدد
تا به کی خیمه نشین آستان غیبت است
شیعه را این غصه غم افزاست یا زهرا مدد
ماجرای غیبت از مولای ما آغاز شد
این همان غمهای عاشوراست یا زهرا مدد
قصه ی سرداب هم از بیت الاحزان شد شروع
جای این ویرانه در دلهاست یا زهرا مدد
قصه ی غصب فدک پایان یک سیلی نبود
آری این ارثیه ی طاهاست یا زهرا مدد
دردها تبعیدها زنجیرها آزارها
تا هنوز این ماجرا بر جاست یا زهرا مدد
فاطمی گشتن بنای کربلایی بودن است
چون حسینی بودن از اینجاست یا زهرا مدد
آن مسلمانی که بی مهر تو دارد ادعا
حکم اووالله بی امضاست یا زهرا مدد
آخر ای منصور از منصور امت دست گیر
نام تو انسیه ی حوراست یا زهرا مدد
گر بیاید انتقامت را بگیرد مهدی ات
بر لبش این زمزمه زیباست یا زهرا مدد
محمود ژولیده
به لحظه ای که در آن شعله ها نوا کرده
برای آمدنت مادرت دعا کرده
برای اینکه بگیری تو انتقامش مرا
میان نافله هایش چه ناله ها کرده
اگر که شیعه شدیم اعتقاد مااین است
به یمن توست به ما هم گر اعتنا کرده
تو گفته ای که بود الگوی تو مادر تو
همان که شیر خدا بر وی اقتدا کرده
هزار سال گذشته هنوز عزاداری
تمام عمر تو را غصه اش عزا کرده
شنیده ام که بدست شماست پیرهنش
نگه به پیرهنش بادلت چها کرده
برای زخم کبودش بیار دارویی
همان که بهر ظهورت خدا خدا کرده
جواد حیدری
شب غمم را سحر نیامد
ز آفتابم خبر نیامد
امید دل از سفر نیامد
به دیده ام اشک، به سینه ام آه
بقیه الله، بقیه الله
فراق برده ز دل شکیبم
تویی حبیبم تویی طبیبم
به تنگ آمد، دل غریبم
ز طول غیبت ز عمر کوتاه
بقیه الله، بقیه الله
به لب دعایم، به سینه آمین
منم ضعیف و غم تو سنگین
به دیده دارم سرشک خونین
به سینه دارم شرار جانکاه
بقیه الله، بقیه الله
به زخم دل ها دواست مهدی
به درد جان ها شفاست مهدی
کجاست مهدی کجاست مهدی
که گشته روزم غروب بی ماه
بقیه الله، بقیه الله
شراره خیزد ز بیت داور
بیا که تنهاست هنوز حیدر
بیا که سوز سینة مادر
کند دعایت به هر سحرگاه
بقیه الله، بقیه الله
شب مدینه سحر ندارد
دگر مدینه قمر ندارد
مگر که زهرا پسر ندارد
ز حال مادر تو هستی آگاه
بقیه الله، بقیه الله
به مادر بی قرینه بنگر
به زخم مسمار و سینه بنگر
به کوچه های مدینه بنگر
که چشم زهراست، هنوز در راه
بقیه الله، بقیه الله
بقیه الله، بقیه الله
ای تمام ایام روز انتظارت
قلب آفرینش گشته بی قرارت
بر لبم ثنایت در دلم شرارت
بی تو در وجودم هر نفس شده آه
یا بقیة الله، یا بقیة الله
با تو فصل پاییز خوش تر از بهارم
بی تو لحظه لحظه حال احتضارم
مانده در گلویم نالة سحرگاه
یا بقیة الله، یا بقیة الله
شادی دو عالم بی تو محنت ماست
جاری از دو دیده اشک حسرت ماست
صبح جمعة ما شام غربت ماست
ای همه کس ما کی می آیی از راه
یا بقیة الله، یا بقیة الله
ای چراغ بزم هر سحرگه ما
این دو غصه گشته بی تو همره ما
طول غیبت تو عمر کوته ما
ماه مصر عالم سر زن از دل چاه
یا بقیة الله، یا بقیة الله
فاطمه زند از پشت در صدایت
زیر تازیانه می کند دعایت
کز کنار کعبه بشنود ندایت
ای امید زهرا ای امام آگاه
یا بقیة الله، یا بقیة الله
ای حسین زهرا تشنة ظهورت
ای جهان خلقت طالب حضورت
کی زند سفیده بامداد نورت
از حرا چو احمد، جلوه ای کن ای ماه
یا بقیة الله، یا بقیة الله
ای به لب دعا و ای به دل خروشت
پرچم حسینی بر فراز دوشت
ناله های زینب روز و شب به گوشت
با شرارة دل با نوای جانکاه
یا بقیة الله، یا بقیة الله
سازگار
گل باغ امیدم، کجایی کجایی
دعایم همه این است بیایی بیایی
بود یاد تو هر شب، دعای سحر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من
میان در و دیوار فقط یاد تو بودم
بیا ای گل نرگس ببین روی کبودم
به یک ضربه جدا شد، ز شاخه ثمر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من
غریبی علی را در خانه چو دیدم
به مسجد بدویدم، ز دل آه کشیدم
نبودی که ببینی، چه آمد به سر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من
من آن یاس کبودم که در سینة قبرم
فقط اشک تو ریزد شبانه روی قبرم
ز اشک شب تارت، شده خون جگر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من
بیا تا که ببینی، علی خانه نشین شد
شرر ریخت به باغش، گلش نقش زمین شد
سیه گشت از این غم، جهان در نظر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من
دل ما چو چراغی به کاشانة ما سوخت
ندیدی که چگونه، در خانة ما سوخت
روان خون دل آنجا، شد از چشم تر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من
علی بود علی بود در آن جمع گرفتار
مرا کشت، مرا کشت، فشار در و دیوار
به جز محسنم آنجا، نشد کس سپر من
بیا ای پسر من، بیا ای پسر من
سازگار
صاحب عزای حضرت خیر النسا، بیا
ای بانی شکسته دل روضه ها، بیا
درد فراق تو به خدا می کشد مرا
رحمی نما به حال دل این گدا، بیا
از بس به هجر روی تو عادت نموده ایم
دل می رود به سمت گناه و خطا، بیا
ما در میان بحر گنه غوطه می خوریم
آقا نجاتمان بده از این بلا، بیا
مشغول خویش و بند? دینار و درهمیم
فکری به حال نوکر زهرا نما، بیا
لطف تو بوده گریه کن مادرت شدیم
ای سفره دار واسع? هل اتا، بیا
ای آخرین نگار دل آرای فاطمه
آقای من! برای رضای خدا، بیا
آقا به حقّ چادر خاکی مادرت
محمد فردوسی
خوش آن صبح وصالی که هجران به سر آید
خوش آن جمعه که بر ما ز مهدی خبر آید
بگویید و بگردید به دریا و به صحرا
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا
خوش آن لحظة شیرین که روی تو ببینیم
سر راه تو همچون گدایان بنشینیم
ببوسیم رهت را، ببینیم رخت را
کجایی گل زهرا ، کجایی گل زهرا
خوش آن لحظه که آریم به سوی تو نیازی
همه پشت سر تو بخوانیم نمازی
برد نغمة حمدت به هر آیه دل از ما
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا
به پای گل نرگس بریزید گل یاس
بخوانید حضورش همه روضة عباس
بگویید بگویید ز بی دستی سقا
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا
خوش آن لحظة شیرین که در کعبه درآیی
چو پیغمبر اکرم کنار حجر آیی
شود دیدة حجاج همه محو تماشا
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا
همه منتظر هستیم که آیی به مدینه
کنی یاد، کنی یاد، ز مسمار و ز سینه
ز سوز تو مدینه شود محشر کبری
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا
خوش آن لحظه که آیی سر قبر پیمبر
سر قبر پیمبر شوی زائر مادر
شود تربت زهرا به دیدار تو پیدا
کجایی گل زهرا، کجایی گل زهرا
سازگار